به نام پدر (فیلم): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «فیلم بلند سینمایی به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا، تولید سال 1384ش. حاتمیکیا در ''به نام پدر'' که به عنوان یک فیلم ضدجنگ شناخته میشود، تقابل تفکرات و عقاید دونسل (جوانان اوائل انقلاب و زمان جنگ و جوانان دهههای بعد) را در ب...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
زمان فیلم: 105 دقیقه | زمان فیلم: 105 دقیقه | ||
'''خلاصۀ داستان''' | |||
مهندس ناصر شفیعی، رزمندهای که پس از جنگ در رشتۀ معدن تحصیل کرده برای رئیس مؤسسۀ خبری صدرا که مردی است با ظاهر مذهبی، در کشف معدن قراردادی امضاء میکند که او به قول و قرارش عمل نمیکند. ناصر قصد دارد از طریق ثبت معدن به نام خود، جلوی زیادهخواهی وی را بگیرد. مأموران رئیس مؤسسه سایه به سایه به دنبال ناصر هستند تا آدرس معادن کشف شده را از وی بگیرند. ناصر در این گیر و دار تلفنی از همدانشکدهای دخترش، میثم مطلع میشود که دخترش حبیبه زخمی شده و بیمارستان برای عمل جراحی نیاز به رضایت او دارد. ناصر در آستانۀ ورود به بیمارستان به دوست جانبازش که سالها او را ندیده، برمیخورد. مرتضی که مسئول خنثیسازی مین در آن منطقه بوده است به همراه ناصر وارد بیمارستان میشود. حبیبه از پدر میخواهد که اجازه دهد پایش را قطع کنند. میثم به تشخیص خود تلفنی ماجرای حبیبه را برای راحله (مادر او) نقل میکند و راحله با هواپیما به جنوب میرود و از حضور همسرش در آنجا تعجب میکند. ناصر به همراه مرتضی به تپهای که پای حبیبه بر روی مین رفته است، میروند و متوجه میشود که حبیبه بر روی مینی که پدر در زمان جنگ کاشته، رفته است. ناصر و راحله به توافق میرسند که حبیبه را به تهران بفرستند. سرانجام در همان بیمارستان جنوب حبیبه به اتاق عمل فرستاده میشود و پایش را قطع میکنند. در سکانس پایانی فیلم شاهدیم که ناصر در حال خنثیسازی میدان مین در مناطق جنگی است. |
نسخهٔ ۳ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۰۶
فیلم بلند سینمایی به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا، تولید سال 1384ش. حاتمیکیا در به نام پدر که به عنوان یک فیلم ضدجنگ شناخته میشود، تقابل تفکرات و عقاید دونسل (جوانان اوائل انقلاب و زمان جنگ و جوانان دهههای بعد) را در بستری ملودرام به تصویر میکشد. فیلم در بخش سودای سیمرغ بیست و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر در 8 رشته نامزد دریافت جایزه بود و نهایتاً چهار سیمرغ این جشنواره و دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه را از آن خود کرد. نقش اصلی فیلم را پرویز پرستویی بازی کرده و موسیقیاش را محمدرضا علیقلی ساخته است.
زمان فیلم: 105 دقیقه
خلاصۀ داستان
مهندس ناصر شفیعی، رزمندهای که پس از جنگ در رشتۀ معدن تحصیل کرده برای رئیس مؤسسۀ خبری صدرا که مردی است با ظاهر مذهبی، در کشف معدن قراردادی امضاء میکند که او به قول و قرارش عمل نمیکند. ناصر قصد دارد از طریق ثبت معدن به نام خود، جلوی زیادهخواهی وی را بگیرد. مأموران رئیس مؤسسه سایه به سایه به دنبال ناصر هستند تا آدرس معادن کشف شده را از وی بگیرند. ناصر در این گیر و دار تلفنی از همدانشکدهای دخترش، میثم مطلع میشود که دخترش حبیبه زخمی شده و بیمارستان برای عمل جراحی نیاز به رضایت او دارد. ناصر در آستانۀ ورود به بیمارستان به دوست جانبازش که سالها او را ندیده، برمیخورد. مرتضی که مسئول خنثیسازی مین در آن منطقه بوده است به همراه ناصر وارد بیمارستان میشود. حبیبه از پدر میخواهد که اجازه دهد پایش را قطع کنند. میثم به تشخیص خود تلفنی ماجرای حبیبه را برای راحله (مادر او) نقل میکند و راحله با هواپیما به جنوب میرود و از حضور همسرش در آنجا تعجب میکند. ناصر به همراه مرتضی به تپهای که پای حبیبه بر روی مین رفته است، میروند و متوجه میشود که حبیبه بر روی مینی که پدر در زمان جنگ کاشته، رفته است. ناصر و راحله به توافق میرسند که حبیبه را به تهران بفرستند. سرانجام در همان بیمارستان جنوب حبیبه به اتاق عمل فرستاده میشود و پایش را قطع میکنند. در سکانس پایانی فیلم شاهدیم که ناصر در حال خنثیسازی میدان مین در مناطق جنگی است.