غوغای ژوئیه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
''غوغای ژوئیه'' (<bdi>''Trouble in July''</bdi>) | ''غوغای ژوئیه'' (<bdi>''Trouble in July''</bdi>) | ||
عنوان رمانی از [[کالدول، ارسکین (۱۹۰۳ـ۱۹۸۷)|ارسکین كالدول]] که نخستین بار در سال 1940م منتشر شده است. موضوع اصلی رمان، مسألۀ تبعیض نژادی و نابسامانی زندگی مردم سیاهپوست امریکاست. این داستان با لحن سریع و عصبی و کوبندهاش یکی از بهترین آثار نویسنده است. شخصیت اصلی رمان، کلانتر مک کرتین<ref>Mc Curtain</ref> است که نتوانسته | عنوان رمانی از [[کالدول، ارسکین (۱۹۰۳ـ۱۹۸۷)|ارسکین كالدول]] که نخستین بار در سال 1940م منتشر شده است. موضوع اصلی رمان، مسألۀ تبعیض نژادی و نابسامانی زندگی مردم سیاهپوست ایالتهای جنوبی امریکاست. این داستان با لحن سریع و عصبی و کوبندهاش یکی از بهترین آثار نویسنده است. شخصیت اصلی رمان، کلانتر مک کرتین<ref>Mc Curtain</ref> است که نتوانسته به ماهیگیری برود، ولی ارادۀ بیشتری هم از خود برای این کار نشان نداده است. وانگهی این مرد، تنها شخصیت داستان است که حقیقتاً نژادپرست نیست و ناتوانی مطلق او بهوضوح نشان میدهد که نژادپرستی و خشونت چهطور آزادانه در [[جورجیا|ایالت جورجیا]] رواج دارد. این رمان نخستبار، سال 1331ش در ایران با برگردان [[سید حسینی، رضا (اردبیل ۱۳۰۵ـ۱۳۸۸ش)|رضا سیدحسینی]] (با همین عنوان) و سال 1362ش با برگردان محمد رفیعی مهرآبادی (تحت عنوانِ ''شکار یک سیاهپوست: دردسر ماه ژوئیه'') منتشر شده است. ترجمۀ رضا سیدحسینی نیمۀ اول دهۀ 1360ش چند نوبت توسط انتشارات علمی تجدید چاپ شده است. | ||
'''خلاصۀ | '''خلاصۀ داستان''' | ||
سوای مشروب، دو سرگرمی بزرگ سفیدهای خردهپای ایالت جورجیا عبارت است از صید ماهی و شکار سیاهپوستان؛ و البته دومی برای آنها بسیار مهیجتر از اولیست. کلانتر ناحیه هر وقت میشنود که همشهریهایش میخواهند سیاهپوستی را حلقآویز کنند به صید ماهی میرود: «هرگز تحمل دیدن ماهی را نداشت، هرگز ماهی نمیخورد؛ و برای اینکه بوی ماهی به مشامش نخورد، احیاناً راهش را چندین کوچه کج میکرد. اما، رفتن به صید ماهی تنها راهی بود که در اختیار داشت تا خود را از موقعیت مشکلی برهاند. از یازده سال پیش که به کلانتری منطقه برگزیده شده بود، آنقدر به ماهیگیری رفته بود که بیش از هرکس دیگر در آن ناحیه دربارۀ شکار با کرم یا با مگس چیز میدانست.» کلانتر را مردم انتخاب میکنند و او اگر بخواهد در مقام خود باقی بماند باید مواظب محبوبیتش در میان مردم باشد. زندگی سیاهپوستان به جایی بند نیست. جوان سیاهی به نام سانی<ref>Sonny</ref> از سر کار خود آرام به خانه برمیگردد که ناگهان در جاده یک دختر سفیدپوست هوسباز به نام کتی بارلو<ref>Katy Barlow</ref> خود را در آغوش او میاندازد. خانمِ | سوای مشروب، دو سرگرمی بزرگ سفیدهای خردهپای ایالت جورجیا عبارت است از صید ماهی و شکار سیاهپوستان؛ و البته دومی برای آنها بسیار مهیجتر از اولیست. کلانتر ناحیه هر وقت میشنود که همشهریهایش میخواهند سیاهپوستی را حلقآویز کنند به صید ماهی میرود: «هرگز تحمل دیدن ماهی را نداشت، هرگز ماهی نمیخورد؛ و برای اینکه بوی ماهی به مشامش نخورد، احیاناً راهش را چندین کوچه کج میکرد. اما، رفتن به صید ماهی تنها راهی بود که در اختیار داشت تا خود را از موقعیت مشکلی برهاند. از یازده سال پیش که به کلانتری منطقه برگزیده شده بود، آنقدر به ماهیگیری رفته بود که بیش از هرکس دیگر در آن ناحیه دربارۀ شکار با کرم یا با مگس چیز میدانست.» کلانتر را مردم انتخاب میکنند و او اگر بخواهد در مقام خود باقی بماند باید مواظب محبوبیتش در میان مردم باشد. زندگی سیاهپوستان به جایی بند نیست. جوان سیاهی به نام سانی<ref>Sonny</ref> از سر کار خود آرام به خانه برمیگردد که ناگهان در جاده یک دختر سفیدپوست هوسباز به نام کتی بارلو<ref>Katy Barlow</ref> خود را در آغوش او میاندازد. خانمِ مُتدینی که از مدتها پیش برای راندن سیاهان از امریکا به آفریقا مشغول جمعآوری امضاست، اتفاقاً از آنجا میگذرد و درست در لحظهای که جوان سیاهپوست دست و پا میزند تا خود را از چنگ کتی برهاند فرياد برمیآورد و سیاه را متهم به تجاوز به عنف میکند. سانی میگریزد، ولی چند ساعت بعد صدها سفیدپوست تفنگ خود را برداشتهاند و همهجا را به دنبال او میگردند. به کلبههای سیاهپوستان میریزند؛ مردها را میزنند و زنها را میآزارند و چون سانی را نمییابند گروهی از آنها درِ زندان را میشکنند و تنها زندانی آن را که مرد سیاهپوستی است با خود میبرند. صبح فردا سرانجام جوانک سیاهپوست را مییابند و دار میزنند. چند ساعت بعد، کتی بارلو میآید و بیگناهی پسر جوان را اعلام میکند. آنوقت مصلحان اجتماعی آن دختر را سنگسار میکنند و سپس چون جشن خشونت و خون به پایان رسیده است همه به آسودگی متفرق میشوند. | ||
---- | ---- |
نسخهٔ ۵ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۷
غوغای ژوئیه (Trouble in July)
عنوان رمانی از ارسکین كالدول که نخستین بار در سال 1940م منتشر شده است. موضوع اصلی رمان، مسألۀ تبعیض نژادی و نابسامانی زندگی مردم سیاهپوست ایالتهای جنوبی امریکاست. این داستان با لحن سریع و عصبی و کوبندهاش یکی از بهترین آثار نویسنده است. شخصیت اصلی رمان، کلانتر مک کرتین[۱] است که نتوانسته به ماهیگیری برود، ولی ارادۀ بیشتری هم از خود برای این کار نشان نداده است. وانگهی این مرد، تنها شخصیت داستان است که حقیقتاً نژادپرست نیست و ناتوانی مطلق او بهوضوح نشان میدهد که نژادپرستی و خشونت چهطور آزادانه در ایالت جورجیا رواج دارد. این رمان نخستبار، سال 1331ش در ایران با برگردان رضا سیدحسینی (با همین عنوان) و سال 1362ش با برگردان محمد رفیعی مهرآبادی (تحت عنوانِ شکار یک سیاهپوست: دردسر ماه ژوئیه) منتشر شده است. ترجمۀ رضا سیدحسینی نیمۀ اول دهۀ 1360ش چند نوبت توسط انتشارات علمی تجدید چاپ شده است.
خلاصۀ داستان
سوای مشروب، دو سرگرمی بزرگ سفیدهای خردهپای ایالت جورجیا عبارت است از صید ماهی و شکار سیاهپوستان؛ و البته دومی برای آنها بسیار مهیجتر از اولیست. کلانتر ناحیه هر وقت میشنود که همشهریهایش میخواهند سیاهپوستی را حلقآویز کنند به صید ماهی میرود: «هرگز تحمل دیدن ماهی را نداشت، هرگز ماهی نمیخورد؛ و برای اینکه بوی ماهی به مشامش نخورد، احیاناً راهش را چندین کوچه کج میکرد. اما، رفتن به صید ماهی تنها راهی بود که در اختیار داشت تا خود را از موقعیت مشکلی برهاند. از یازده سال پیش که به کلانتری منطقه برگزیده شده بود، آنقدر به ماهیگیری رفته بود که بیش از هرکس دیگر در آن ناحیه دربارۀ شکار با کرم یا با مگس چیز میدانست.» کلانتر را مردم انتخاب میکنند و او اگر بخواهد در مقام خود باقی بماند باید مواظب محبوبیتش در میان مردم باشد. زندگی سیاهپوستان به جایی بند نیست. جوان سیاهی به نام سانی[۲] از سر کار خود آرام به خانه برمیگردد که ناگهان در جاده یک دختر سفیدپوست هوسباز به نام کتی بارلو[۳] خود را در آغوش او میاندازد. خانمِ مُتدینی که از مدتها پیش برای راندن سیاهان از امریکا به آفریقا مشغول جمعآوری امضاست، اتفاقاً از آنجا میگذرد و درست در لحظهای که جوان سیاهپوست دست و پا میزند تا خود را از چنگ کتی برهاند فرياد برمیآورد و سیاه را متهم به تجاوز به عنف میکند. سانی میگریزد، ولی چند ساعت بعد صدها سفیدپوست تفنگ خود را برداشتهاند و همهجا را به دنبال او میگردند. به کلبههای سیاهپوستان میریزند؛ مردها را میزنند و زنها را میآزارند و چون سانی را نمییابند گروهی از آنها درِ زندان را میشکنند و تنها زندانی آن را که مرد سیاهپوستی است با خود میبرند. صبح فردا سرانجام جوانک سیاهپوست را مییابند و دار میزنند. چند ساعت بعد، کتی بارلو میآید و بیگناهی پسر جوان را اعلام میکند. آنوقت مصلحان اجتماعی آن دختر را سنگسار میکنند و سپس چون جشن خشونت و خون به پایان رسیده است همه به آسودگی متفرق میشوند.