روشنفکر
روشنفکر (intellectual)
تعریفی از روشنفکر که بیشتر کسان را خشنود کند کار دشواری است. این کلمه در قرن ۱۹، و ابتدا در روسیه در دهۀ ۱۸۶۰ بهصورت گسترده بهکار رفت و کلمه اینتلیگنتسیا که صورت جمع روشنفکر در زبان روسی است کاربرد وسیعی یافت (← روشنفکران_روسی) و منظور از آن جوانانی با تحصیلات دانشگاهی بودند که یا تفکر انتقادی داشتند (به تعبیر پیسارف) یا نیهیلیست بودند (به تعبیر تورگنیف). اینان کلیه ارزشهای سنّتی را به نام عقلانیت و پیشرفت زیر سؤال میبردند. در فرانسه عنوان روشنفکر گاه بهصورت موهن و گاه با افتخار و سربلندی توسط مخالفان و موافقان دریفوس بهکار میرفت (← دریفوس،_قضیه). پیوند قشر روشنفکر با جناح چپ توسط کسانی چون آلکسی دو توکویل و مارکس تقویت شد. مارکس در مانیفست کمونیست، روشنفکران را بخشی از بورژوازی نامید که خود را به طبقۀ کارگر میچسبانند تا افکار آنها را شکل دهند. اگر کسی روشنفکران را حاملان فرهنگ جامعۀ خود تعریف کند، در این صورت، اکثریت آنها، تا جنگ جهانی دوم، در جناح چپ نبودند بلکه بسیاری از آنها در جناح راست قرار داشتند و اگر کسی روشنفکران را مدافعان ارزشهای انسانی در جامعۀ خود بشناسد، در این صورت اکثریت آنها از قشر تحصیلکردهاند که از سنّت و معرفت در برابر احساسات تودۀ مردم و سیاست روزمره حمایت و پشتیبانی میکنند. در حالت کلّی، میتوان روشنفکران را متولیان تفکر انتقادی و خلّاق دربارۀ مشکلات هنجاری جامعه دانست، امّا در عمل، غالباً روشنفکر کسی است که خود را روشنفکر معرّفی میکند و با روشنفکران دیگر دربارۀ پرسشهایی که روشنفکرانه قلمداد میشود به بحث و گفتوگو میپردازد و جایگاه او در این موقعیت از سوی کسانی که بهطور غیر رسمی رهبران جهان روشنفکری بهحساب میآیند، مورد تأیید قرار میگیرد. در واقع، با توسعۀ تحصیلات عالیه در همۀ کشورهای صنعتی و رشد بخشهای فرهنگی از قبیل مطبوعات، انتشارات، تلویزیون و انواع هنرها، امروزه روشنفکران طبقۀ کاملاً مشخص و متمایزی را تشکیل دادهاند. امّا اینکه این نقش چه تأثیری بر کار ویژۀ تاریخی آنان (به هر معنا که در نظر گرفته شود) دارد مسئلهای حلناشده است. در ایران روشنفکری در معنای جدید آن سابقهای حدود ۱۵۰ سال دارد. روشنفکران یا منوّرالفکرهای اولیه در ایران قشری جدید برآمده از مراودات سیاسی، تجاری، اقتصادی و علمی با غرب بود که از میان اقشار و اصناف سنتی و قدیمی ایران ظهور کرد و در واقع حاصل رویارویی و آشنایی ایرانیان با غرب و مدرنیتۀ آن بود و لذا تاریخ جریان روشنفکری ایران همراه و همزاد سرگذشت جریان تجدد ایرانی است. روشنفکران ایرانی را به لحاظ سنخیابی و تبارشناسی به صورتهای گوناگون تقسیم کردهاند؛ خاستگاه طبقاتی و پایگاه اجتماعی، مشرب فکری، دورهبندی نسلی، تاریخ تقویمی، موضعگیری دربارۀ غرب و مدرنیته، دین و مذهب، موضعگیری در برابر حکومت و سیاست و... ملاکهایی بودهاند که برحسب آنها تقسیمبندیهایی صورت گرفته است. از زمان پیدایش جریانهای روشنفکری، همواره روشنفکران در معرض نقادیهای فراوان و متنوع قرار داشتهاند که نمونهای از آن را در کتاب جلال آل احمد با عنوان در خدمت و خیانت روشنفکران میتوان دید. مفهوم روشنفکران در ایران از همان ابتدا با نوعی سیاستزدگی همراه شد و ریشۀ تاریخی مفهوم روشنفکر، آن گونه که جامعۀ ایرانی از آن مراد میکند، بیشتر در سنت فکری روسیه جای گرفت حتی در صدر مشروطیت که روشنفکران از چشمۀ افکار انقلاب فرانسه سیراب میشدند، آنها را غالباً از صافی اندیشههای روسی دریافت میکردند. بعد از انقلاب اکتبر نیز افکار مارکسیستی، مفهوم روسی روشنفکر را لعابی نو بخشید و همین مفهوم و لعاب تازه به مدت نزدیک به ۵۰ سال بر تعریف ایرانی از روشنفکر سایه انداخت. از اینرو، مفهوم روشنفکر سالیان نسبتاً طولانی هم سیاستزده بود و هم روسیزده و این امر در جهتگیری نظری و عملی جریانهای روشنفکری در ایران بسیار تأثیرگذار بوده است. یکسویهنگری و افراط و تفریط در موضعگیری در برابر غرب، بیاعتنایی به سنّت، فقدان تفکر انتقادی و دشمنی با همدیگر، فرار از تحقیق جدّی، جدینگرفتن تجارب کشورهای پیرامون (در حال توسعه) و تأکید بیش از حدّ بر سیاست و نادیدهگرفتن مناسبات اجتماعی درون جامعه و مواردی از این دست، اشکالات و ایراداتی بوده است که بر کار روشنفکران ایران وارد کردهاند. نیز← روشنفکر_دینی؛ نواندیشی_دینی