سکولاریسم

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۵:۲۳ توسط DaneshGostar (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - '\\2' به '<!--2')
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

سِکولاریسم

(یا: عرفی‌گری؛ دنیوی‌گری) نظریه‌ای سیاسی و فلسفی به‌معنای جدایی دین و دولت. آن را لائیسم یا لائیسیته نیز می‌گویند. در زبان‌های غیرلاتین ازجمله زبان فارسی معادل دقیقی برای آن وجود ندارد. گاه «گیتیانگی»، «دنیاویت»، «دنیوی‌گری» و «عرفی‌گری» برای آن به‌کار می‌رود و در زبان عربی «عِلمانیّت» به‌کار رفته است. در زبان‌های لاتین سکولاریسم از ریشۀ «سکولوم» مشتق شده که به‌معنای «اینجا و اکنون» است و مراد از آن توجه به این جهان و نه جهان بعد از مرگ، و این دنیا و نه عالَم برتر است. همچنین توجه به زمان حاضر و بی‌اعتنایی به گذشته در قالب سنت از معانی این اصطلاح است. این مفهوم در خارج از جهان غرب و ازجمله در کشورهای اسلامی آن‌چنان که باید شناخته شده و یا مورد توجه نبوده و حرکتی نیز در این کشورها ایجاد نکرده و به‌همین دلیل واژه‌ای نیز برای آن ساخته نشده است. امّا در جهان غرب، بعد از رنسانس رویش طبیعی پیدا کرد و همچون درختی شد که بر سر تمام تمدن غرب سایه افکند. سکولاریسم را دست‌کم دو قسم دانسته‌اند: سکولاریسم سیاسی (یا عینی) و سکولاریسم فلسفی (یا ذهنی). در معنای سیاسی، که شایع‌ترین معنای آن است، سکولاریسم یعنی جداشدن دین از دولت، بنانکردن مشروعیت دولت بر دیانت، قانون جامعه را از شریعت اخذ نکردن، جایگزینی ارزش‌ها و نهادهای دینی با ارزش‌ها و نهادهای غیردینی و بی‌طرفی حکومت نسبت به ادیان. حکومت سکولار دین را نه مبنای مشروعیت خود قرار می‌دهد و نه مبنای عمل خود. در معنای فلسفی، سکولاریسم به معنای نفی خدا، ماوراء طبیعت و آخرت و حذف دین از عرصۀ فرهنگ است و این معنا نزدیک به ناتورالیسم و ماتریالیسم است. این‌که چطور شد در غرب چنین بینشی شکل گرفت بحث‌های زیادی را در بین جامعه‌شناسان برانگیخته که از آن جمله به دو عامل اساسی تأکید شده است. علّت اوّل مقابله و معارضه علم و دین است به این ترتیب که بعد از رنسانس در سایۀ پیشرفت‌هایی که در رشته‌های گوناگون علوم تجربی صورت گرفت، اطلاعات جدیدی به‌دست آمد که با درون‌مایه کتاب مقدس منافات داشت. این تعارض رفته‌رفته فزونی گرفت به گونه‌ای که کتاب مقدس را از اعتبار و منزلتی که داشت ساقط کرد و دین از اقتدار پیشین فرو افتاد و از آن پس دیگر آن بازیگر پیشین صحنه اجتماع و سیاست نبود. علت دوم شکافی بود که در مسیحیت افتاد و آن ظهور پروتستانتیسم بود که در برابر کلیسا قد برافراشت و اتوریتۀ روحانی کلیسا را منکر شد. مجموع این دو حادثه کلیسای مسیحی را به ضعفی کشاند که خودبه‌خود از بازی قدرت و صحنۀ سیاست خارج شد و این، یعنی جدایی دین از حکومت و دولت. سکولاریسم سیاسی معمولاً از ارکان و مؤلفه‌های مدرنیته شمرده می‌شود و از محوری‌ترین مفاهیم اصلی تجدد در غرب است. برخی را عقیده بر این است که دموکراسی ملازم با سکولاریسم سیاسی است و بدون توجه به سکولاریسم اندیشه در باب دموکراسی کار چندان ساده‌ای نیست اما برخی دیگر با اعتقاد به مردم‌سالاری دینی، آن را لازمۀ دموکراسی نمی‌دانند. نیز ← مدرنیته؛ دموکراسی