پانزده خرداد، قیام
قیام پانزده خرداد
جنبش سیاسی و دینی ضد اَعمال مستبدانۀ محمدرضا پهلوی. پس از پایان ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی (← انجمنهای ایالتی و ولایتی) و با عقبنشینی رژیم شاه و لغو مصوبۀ مربوط، تبلیغات دامنهداری علیه روحانیت، که هماورد غیرمنتظرهای برای رژیم شاه تلقی میشد، آغاز شد. در ۱۹ دیماه ۱۳۴۱ش شاه اصول پیشنهادی خود را، که بعدها «لوایح ششگانه» نام گرفت (و تا ۱۳۵۶ به ۱۹ اصل گسترش یافت) اعلام کرد و از مردم خواست که طی رفراندومی به آنها رأی بدهند (← انقلاب_سفید).
مراجع قم و تهران اطلاعیههایی صادر کردند و رفراندوم را خلاف شرع و قانون دانسته و شرکت در آن را تحریم کردند. بهدنبال آن در روز ۲ بهمن در تهران تظاهرات گستردهای مبنی بر حمایت از علما و مخالفت با رفراندوم صورت گرفت که پلیس به سرکوب مردم پرداخت. دانشگاهها، بازاریان و اصناف با اجتماعات، تظاهرات، اعتصابات و بیانیههایی در تهران، قم و برخی شهرهای بزرگ بهحمایت از روحانیت برخاستند. در روز ۳ بهمنِ همانسال، در قم اعتصاب عمومی اعلام شد و در آن روز مأموران رژیم مردم را مورد حمله قرار دادند. روز ۴ بهمن شاه به قم سفر کرد، ولی کسی از عالمان شناختهشده از او استقبال نکرد. وی خشمگینانه و با صراحت بیسابقهای علما را مورد اهانت قرار داد. سرانجام در روز ۶ بهمن رفراندوم صورت گرفت.
نوروز ۱۳۴۲ش فرارسید. براساس پیشنهاد آیتالله خمینی و تصویب مراجع قم، ایام عید سال نو عزای عمومی اعلام شد. بعدازظهر روز ۲ فروردین ماه ۱۳۴۲، به مناسبت سالروز شهادت امام صادق (ع) مجلس سوگواری در مدرسۀ فیضیۀ قم برگزار گردید. مأموران رژیم جلسه را بههم ریخته و شرکتکنندگان، بهخصوص طلاب و روحانیون، را مجروح و مضروب ساختند و تنی چند نیز کشته شدند. همزمان با این حادثه، در تبریز نیز به مدرسۀ طالبیه حمله شد. آیتالله خمینی طی یک اطلاعیه با شدت بیسابقهای دولت و بهخصوص برای نخستینبار آشکارا شخص شاه و شاهدوستی را مورد حمله قرار داد. جامعۀ روحانیت تهران یک هفته اعتصاب را با خودداری از اقامۀ نماز جماعت در مساجد اعلام کرد و بازاریان تهران نیز سه روز اعتصاب عمومی را با بستن مغازهها و بازار تدارک دیدند. پس از درگیری خونین فیضیه، موج تازهای در میان علمای عراق برخاست. آیتالله حکیم، با ارسال تلگرافی از علمای ایران خواست که بهطور دستهجمعی بهعنوان اعتراض ایران را ترک کنند و به عراق بروند، اما علمای قم خروج از ایران را به نفع رژیم دانسته و آن را روا ندانستند.
با این زمینههای فکری و سیاسی، محرّم ۱۳۴۲ش آغاز گردید. روز عاشورا در قم و تهران و مشهد، حرکت دستههای عزاداری از همان آغاز تبدیل به تظاهرات ضد شاه و حکومت شد. آیتالله خمینی در عصر همان روز در مدرسۀ فیضیۀ قم، در حضور انبوه مردم، سخنان مبسوطی ایراد کرد و در آن از اعمال رژیم و کشتار مردم و قانونشکنی و خطر اسرائیل و بهطورکلی، خطری که اسلام و کشور را تهدید میکند، یاد کرد. ایشان آشکارا شاه را مخاطب قرار داد و به وی هشدار داد. روز ۱۱ محرم نیز در تهران و قم تظاهرات عظیمی علیه رژیم شاه صورت گرفت. شب (۱۵ خرداد/ ۱۲ محرم) آیتالله خمینی از قم، آیتالله قمی از مشهد، و آیتالله بهاءالدین محلاتی از شیراز دستگیر و به زندان تهران آورده شدند. روز بعد، که سوم عاشورا بود، علما و مردم از دستگیری آیات یادشده آگاه شدند. خشم عمومی همهجا را فراگرفت. تظاهرات پردامنهای در شهرهای بزرگ مانند تهران، قم، شیراز، مشهد و ... برپا شد. در این راهپیماییها اقشار مختلف مردم از روحانی، فرهنگی، بازاری، دانشجو و دانشگاهی، کارمند و کارگر شرکت داشتند. رژیم، که از حرکت پردامنۀ مردم هراسناک شده بود، فرمان مقابله و سرکوب داد و حوادث خونینی بهوقوع پیوست. در تهران و قم و دیگر شهرهای بزرگ، صدها نفر کشته و مجروح شدند. عصر همان روز در تهران حکومت نظامی اعلام گردید. برخی از رجال سرشناس سیاسی و مذهبی مخالفت خود را با شاه و اعمال او ابراز کردند و از مبارزۀ روحانیت حمایت نمودند. شیخ محمود شلتوت، مفتی بزرگ اهل سنت و رئیس دانشگاه الازهر مصر، تلگرافی به شاه زد و از وی خواست از تجاوز به حریم دیانت و روحانیت خودداری کند. از آنجا که احساس خطر جدی برای زندانیان وجود داشت، عدهای از علما از شهرهای مختلف ایران به تهران هجرت کردند تا از یک سو به اعتراض خود صورت جدیتر بدهند و از دیگر سو، اقدام عملی نیز برای رهایی آنان انجام دهند.
سرانجام و در ۱۱ مرداد ۱۳۴۲، آیتالله خمینی، قمی و محلاتی از زندان آزاد و به یک منزل مسکونی آورده شدند. با این همه، مبارزه در اشکال مختلف ادامه یافت. خشونتها، فشارها و دستگیریها افزایش یافت. در آبان و آذر ۱۳۴۲ عدهای از علمای تبریز و مشهد بازداشت شدند. در روز ۱۱ آبان، طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی، که از دستگیرشدگان ۱۵ خرداد بودند، اعدام شدند. در ۱۷ اسفند ۱۳۴۲ اسدالله علم از نخستوزیری کنار رفت و حسنعلی منصور به این مقام منصوب گردید. در ۱۷ فروردین ۱۳۴۳، آیتالله خمینی پس از آنکه چند ماه در تهران تحت نظر بودند، آزاد و شبانه به قم آورده شدند. به این مناسبت مجلس جشنی در مدرسۀ فیضیه برگزار گردید. در پایان این جلسه، قطعنامهای در ۱۰ ماده از سوی حوزۀ علمیۀ قم صادر شد که در آن بر اجرای قوانین اسلامی، لغو مقررات غیراسلامی و انحلال مجلسین غیرقانونی، قطع ایادی استعمار و صهیونیسم، تعمیم آزادی و عدالت در جامعه، جلوگیری از اشاعۀ فحشا و منکرات و آزادی زندانیان سیاسی تأکید گردید.
۲۱ مهر لایحۀ مصونیت مأموران نظامی امریکا در مجلس شورای ملی بهتصویب رسید. این مصوبه که به کاپیتولاسیون (← کاپیتولاسیون) شهرت یافت، موج تازهای از مخالفت با رژیم را موجب گردید. آیتالله خمینی بیدرنگ تلاش خود را برای آگاهسازی علما و مردم و تشویق آنان به اعتراض و عمل آغاز کرد و خود نیز طی نطقی به تاریخ ۴ آبان ۱۳۴۳ در مسجد اعظم قم، شدیداً آن را مورد نکوهش قرار داد و آن مصوبه را عامل بردگی ایرانیان و ناقض استقلال کشور دانست و شاه را سخت مورد سؤال قرار داد و گفت: «اگر مملکت ما اشغال امریکاست، اعلام کنید». رژیم شاه، که بیش از این تحمل اعتراض را نداشت، در شب ۱۳ آبان ۱۳۴۳ش آیتالله خمینی را به تهران برده و از آنجا به ترکیه تبعید کرد. بدینترتیب، انقلاب اسلامی مردم ایران وارد مرحلۀ جدیدی گردید.
نیز ← انقلاب_اسلامی_ایران