تراژدی امریکایی (کتاب)
(به انگلیسی: An American Tragedy) رمانی از تئودور درایزر، نویسندۀ آمریکایی. نخستین بار در ۱۹۲۵م منتشر شد. در اولین سالهای انتشارش فروش چندانی نداشت و نسخههای زیادی از آن به چاپ نرسید، چرا که درایزر در رمان انسانی را به تصویر کشیده بود که برای رسیدن به رویاهایش، قواعد جامعه را زیر پا میگذاشت. درایزر پس از این رمان، چندین داستان کوتاه و رمان دیگر نوشت؛ اما هیچکدام به پای این اثر نرسید. 6 سال پس از درگذشت درایزر، جورج استیونز فیلمی با اقتباس از تراژدی امریکایی (با عنوان مکانی در آفتاب[۱]) ساخت، که علاوه بر 4 اسکار (در رشتههای موسیقی، فیلمبرداری، تدوین و طراحی لباس)، اسکار بهترین کارگردانی را برای او و اسکار بهترین فیلمنامۀ اقتباسی را برای مایکل ویلسون[۲] و هری براون[۳] به ارمغان آورد. تراژدی امریکایی در سال ۱۳۶۳ برای اولین بار تحت همین عنوان، با برگردان فارسی سعید باستانی (توسط انتشارات هاشمی) منتشر شده و بار دوم با عنوان مکانی در آفتاب با ترجمۀ علیاصغر انتظاری (توسط انتشارات فرادیدنگار)؛ هردو ترجمه تجدید چاپ شدهاند.
پیرنگ
نقطۀ شروع رمان، واکنش نومیدانۀ کلاید[۴]، پسر واعظانی فقیر و خانهبهدوش، در برابر آموزشی مذهبی است که از تعصبی بیش از حد سازشناپذیر مایه میگیرد. فقر و فقدان درک عملی مانع از آن میشود که پدران و مادران مراقب فرزندان خود باشند و میل به خشنودیهای کوچک مادی، که به سبب محرومیتها شدیدتر میشود، این فرزندان را به گونهای نامحسوس اما مطمئن به راه غلط میکشاند. کلاید، با ظاهری خوشایند که اهل شر نیست، ولی شخصیتی ضعیف دارد و تا حدی بندۀ تمایلات و، از آن بیشتر، بندۀ خودنمایی خویش است، از نوجوانی در مهمانخانهای مشکوک به کار میپردازد و در آنجا فساد و هرزگیها به آهستگی بر او چیره میشود. چون، به سبب عملی خلاف، مجبور میشود که راه دریا را در پیش گیرد، اتفاقی با یکی از عموهایش برخورد میکند که کارخانهداری ثروتمند است. از کلاید خوشش میآید و کاری کوچک به او واگذار میکند. کشف دنیای تازه و فریبندۀ ثروت و برازندگی خود او، طبیعت جاهطلب کلاید را، که میلی شدید به دست یافتن به قلۀ ممنوع دارد، برمیانگیزد. عشق به روبرتا[۵]، همکارش در کارخانه، که در لحظههای تنهایی مایۀ دلگرمی کلاید است، مانعی بر سر راهش میشود و درست در آن هنگام که نزدیک است دل دختری زیبا و ثروتمند و بلهوس (با نام سوندرا[۶]) را به دست آورد، روبرتا به او خبر میدهد که به زودی مادر خواهد شد و، با تظاهر به ازدواج، خود را به او میچسباند. فکر جنایت آهسته آهسته در ذهن كلاید جوانه میزند و تقریباً ناخودآگاهانه به عملی کردن آن کشانده میشود. روبرتا، طی گردشی با قایق، در آب غرق میشود. هیچ دلیلی در دست نیست، اما یک مأمور سرسخت پلیس جنایت را کشف میکند. در تمام آزمایش طولانی محاکمه، مادر پیر کلاید که برای دفاع از او به نزدش آمده است، وی را یاری میدهد. و آنگاه که هیچ امیدی باقی نمیماند، حداقل این قربانی مجرم را با خداوند آشتی میدهد. در نهایت او را به اعدام محکوم میکنند و با صندلی برقی اعدام میشود.