ماجرای نیمروز: رد خون (فیلم)

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

فیلم بلند سینمایی به کارگردانی محمدحسین مهدویان، محصول سال 1397. مهدویان در این فیلم که از لحاظ موضوعیت مبارزۀ نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران برای انهدام تروریست‌های سازمان مجاهدین خلق ایران مرتبط با فیلم «ماجرای نیمروز» است، در دل روایتی که بیش‌تر داستان‌پردازی است تا مستند به ماجراهای بعد از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷، عملیات مرصاد و عملیات فروغ جاویدان می‌پردازد. فیلم نخستین بار با حضور در بخش مسابقۀ سینمای ایران سی و هفتمین دوره‌ جشنواره‌ فجر به نمایش درآمد و توانست در آن دوره بعد از نامزدی در 11 رشته (از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی) سه سیمرغ رشته‌های فنی (صداگذاری، طراحی لباس و جلوه‌های ویژۀ میدانی) را از آن خود کند. ماجرای نیمروز: رد خون از 3 مهر 1398 به صورت گسترده به اکران درآمد. این فیلم در لیست آثار پرفروش سال 1398 با فروشی بالغ بر 6 میلیارد تومان، تا 27 اسفند 1398 در ردۀ چهاردهم و در لیست پرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران در جایگاه چهل و پنجم قرار داشته است. نقش‌های اصلی فیلم را هادی حجازی‌فر و جواد عزتی بازی کرده‌اند.

پوستر فیلم
پوستر فیلم

زمان فیلم: 125 دقیقه


خلاصۀ داستان

فیلم در ابتدا با تمرکز بر گروه اطلاعاتی آشنا برای بیننده (از فیلم ماجرای نیمروز) و نوشتاری از معرفی مجاهدین و فعالیت‌هایشان در عراق آغاز می‌شود. صادق (با بازی جواد عزتی) در معراج شهدا یک از اعضای مجاهدین را در بین شهدا شناسایی و بلافاصله یک عملیات برون‌مرزی در عراق طراحی می‌کند. او برای اجرای آن به سراغ قهرمان منزوی‌شده‌اش، یعنی کمال (با بازی هادی حجازی‌فر) می‌رود و وی را برای انجام عملیات به همراه شادکام به مقر اصلی سازمان در عراق می‌فرستد. عملیات شکست می‌خورد. شادکام تیر خورده و شهید می‌شود و زن و فرزندانش بی‌سرپرست می‌شوند و کمال با مشقت فراوان به تهران برمی‌گردد. با عکس‌هایی که نفوذی‌های اطلاعات از پادگان اشرف (متعلق به مجاهدین) می‌فرستند، یکی از اعضای جدید تیم اطلاعاتی که در فیلم قبلی حضور نداشت به نام افشین (با بازی محسن کیایی)، عکس همسرش سیما (با بازی بهنوش طباطبایی) را در بین مجاهدین می‌بیند و عکس را مخفی می‌کند تا برای خودش و کمال که برادر سیماست، دردسری درست نشود. داستان با اعلام پذیرش قطعنامه و نشان دادن سیما یا اسم سازمانی‌اش خواهر لیلا در پادگان اشرف و سپس تحرکات دیگر مجاهدین و آغاز عملیات فروغ جاویدان و دفاع ایران در عملیات مرصاد، ادامه می‌یابد. کمال و افشین به دنبال سیما می‌روند تا هم خود را از مخمصۀ ارتباط با مجاهدین تبرئه کنند و هم یک انتقام ایدئولوژیک از او بگیرند. صادق و اعضای تیم اطلاعاتی هم به نفوذی بودن آنها مشکوک می‌شوند و داستان شکل می‌گیرد.