پرش به محتوا

راهزنان (کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵: خط ۱۵:


دوک ثروتمندی دو پسر دارد. کارل محبوب پدر و دیگر ساکنان قصر است، اما برادر کوچک‌تر، فرانس، در رنجی بی امان دست و پا می‌زند. چرا که به دلیل دارا بودن ویژگی‌های زشت درونی و بیرونی، منفور همگان است. فرانس، برای انتقام گرفتن از طبیعت، رسیدن به قدرت و همچنین تصاحب نامزد برادرش، آمالیا، نقشه‌ای شوم می‌کشد. کارل برای ادامهٔ تحصیل به شهر دیگری رفته‌ است. او که قلب پر از مهری به انسان و انسانیت دارد، از دیدن بی‌عدالتی، دروغ، پستی، ریا و کم شدن ارزش انسان‌ها در جامعه رنج می‌برد. به همین رو، مدتی است که برای انتقام از جامعه و خالی کردن عقده‌هایشان، با عده‌ای از دوستانش رو به عیاشی آورده‌اند. پس از مدتی کارل متوجه اشتباهش می‌شود و نامه‌ای به پدرش می‌نویسد، تمام کارهای زشتی که انجام داده را نام می‌برد و از پدرش تقاضای بخشش می‌کند. فرانس نامه‌ای جعل شده را برای پدرش می‌خواند و چنین وانمود می‌کند که کارل به خاطر جنایات بی‌شمار، تحت تعقیب است. فرانس از قول پدر نامه‌ای شوم برای برادرش می‌نویسد و کارل را از بازگشت به خانه ناامید می‌کند. با رسیدن نامه، کارل آتش‌فشانی خروشان می‌شود و برای جنگ با بی‌عدالتی و قوانین ضد انسانی، دست به اسلحه می‌برد و با دوستانش یک گروه راهزنی تشکیل می‌دهد. خودش رابین هودوار، هرچه چپاول می‌کند، بین فقرا تقسیم می‌کند. اما در گروهش افرادی هستند که از چپاول کردن و تجاوز به حقوق مردم لذت می‌برند. زمانی می‌رسد که کنترل گروه از دست کارل خارج می‌شود. این غارتگری‌ها روح کارل را منقلب می‌کند و متوجه می‌شود که بی‌عدالتی در اجتماع را با بی‌قانونی نمی‌توان از بین برد و باز هوای بازگشت به خانه به سرش می‌زند. فرانس با خبر دروغین مرگ کارل، پدر را از پا می‌اندازد، سپس پدرش را در زیرزمین برج زندانی می‌کند تا از گرسنگی بمیرد. تمام حربه‌های فرانس، که اکنون ارباب شده، برای تصاحب آمالیا، با مقاومت باشکوه آمالیا روبه‌رو می‌شود. حتی خبر مرگ کارل هیچ خللی در عشق پاکش ایجاد نمی‌کند. کارل با لباس مبدل به قصر می‌رود و در آن‌جا متوجه تمام جریان می‌شود. پدرش را نجات می‌دهد، اما پدر وقتی متوجه می‌شود که او رئیس راهزنان است، در جا می‌میرد. راهزنان به قصر حمله می‌کنند و فرانس از ترس، خود را حلق‌آویز می‌کند. کارل می‌خواهد به زندگی عادی برگردد و نزد عشقش بماند، اما خواستۀ آخر آمالیا مرگ است. در نهایت، دختر به اسارت راهزنان درمی‌آید و این‌چنین کارل بنابرعهدی که با یاران خود دارد، مجبور می‌شود دختر را بکشد؛ سپس خود را تسلیم پادشاه می‌کند.   
دوک ثروتمندی دو پسر دارد. کارل محبوب پدر و دیگر ساکنان قصر است، اما برادر کوچک‌تر، فرانس، در رنجی بی امان دست و پا می‌زند. چرا که به دلیل دارا بودن ویژگی‌های زشت درونی و بیرونی، منفور همگان است. فرانس، برای انتقام گرفتن از طبیعت، رسیدن به قدرت و همچنین تصاحب نامزد برادرش، آمالیا، نقشه‌ای شوم می‌کشد. کارل برای ادامهٔ تحصیل به شهر دیگری رفته‌ است. او که قلب پر از مهری به انسان و انسانیت دارد، از دیدن بی‌عدالتی، دروغ، پستی، ریا و کم شدن ارزش انسان‌ها در جامعه رنج می‌برد. به همین رو، مدتی است که برای انتقام از جامعه و خالی کردن عقده‌هایشان، با عده‌ای از دوستانش رو به عیاشی آورده‌اند. پس از مدتی کارل متوجه اشتباهش می‌شود و نامه‌ای به پدرش می‌نویسد، تمام کارهای زشتی که انجام داده را نام می‌برد و از پدرش تقاضای بخشش می‌کند. فرانس نامه‌ای جعل شده را برای پدرش می‌خواند و چنین وانمود می‌کند که کارل به خاطر جنایات بی‌شمار، تحت تعقیب است. فرانس از قول پدر نامه‌ای شوم برای برادرش می‌نویسد و کارل را از بازگشت به خانه ناامید می‌کند. با رسیدن نامه، کارل آتش‌فشانی خروشان می‌شود و برای جنگ با بی‌عدالتی و قوانین ضد انسانی، دست به اسلحه می‌برد و با دوستانش یک گروه راهزنی تشکیل می‌دهد. خودش رابین هودوار، هرچه چپاول می‌کند، بین فقرا تقسیم می‌کند. اما در گروهش افرادی هستند که از چپاول کردن و تجاوز به حقوق مردم لذت می‌برند. زمانی می‌رسد که کنترل گروه از دست کارل خارج می‌شود. این غارتگری‌ها روح کارل را منقلب می‌کند و متوجه می‌شود که بی‌عدالتی در اجتماع را با بی‌قانونی نمی‌توان از بین برد و باز هوای بازگشت به خانه به سرش می‌زند. فرانس با خبر دروغین مرگ کارل، پدر را از پا می‌اندازد، سپس پدرش را در زیرزمین برج زندانی می‌کند تا از گرسنگی بمیرد. تمام حربه‌های فرانس، که اکنون ارباب شده، برای تصاحب آمالیا، با مقاومت باشکوه آمالیا روبه‌رو می‌شود. حتی خبر مرگ کارل هیچ خللی در عشق پاکش ایجاد نمی‌کند. کارل با لباس مبدل به قصر می‌رود و در آن‌جا متوجه تمام جریان می‌شود. پدرش را نجات می‌دهد، اما پدر وقتی متوجه می‌شود که او رئیس راهزنان است، در جا می‌میرد. راهزنان به قصر حمله می‌کنند و فرانس از ترس، خود را حلق‌آویز می‌کند. کارل می‌خواهد به زندگی عادی برگردد و نزد عشقش بماند، اما خواستۀ آخر آمالیا مرگ است. در نهایت، دختر به اسارت راهزنان درمی‌آید و این‌چنین کارل بنابرعهدی که با یاران خود دارد، مجبور می‌شود دختر را بکشد؛ سپس خود را تسلیم پادشاه می‌کند.   


* [https://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=3939923&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دو نمایش‌نامه راهزنان و توطئه فیسکو]  
* [https://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=3939923&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دو نمایش‌نامه راهزنان و توطئه فیسکو]  
سرویراستار، ویراستار
۵۵٬۴۳۹

ویرایش