فلسفه روح (کتاب): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
'''توصیف محتوا''' | '''توصیف محتوا''' | ||
نظریه اَشکالی که روح «فی نفسه و لنفسه» خود را ادراک میکند و بسط خود را تحقق میبخشد، همان فلسفۀ روح است. اَشکالی که روح از مجرای آنها بسط مییابد، عبارتند از صورت درونذات یا فردی، صورت برونذات یا کلی، و صورت مطلق یا خدایی. فلسفۀ روح در نخستین شکل شامل سه علم است: مردمشناسی که از نفس طبیعی و بسط آن از احساس تا آگاهی بحث میکند؛ پدیدارشناسی که از فرایندی بحث میکند که از مجرای آن آگاهی به خودآگاهی تبدیل میشود؛ روانشناسی که بسط عقل را مورد بررسی قرار میدهد و با آغاز از تعارض «نظر | نظریه اَشکالی که روح «فی نفسه و لنفسه» خود را ادراک میکند و بسط خود را تحقق میبخشد، همان فلسفۀ روح است. اَشکالی که روح از مجرای آنها بسط مییابد، عبارتند از صورت درونذات یا فردی، صورت برونذات یا کلی، و صورت مطلق یا خدایی. فلسفۀ روح در نخستین شکل شامل سه علم است: [[مردم شناسی|مردمشناسی]] که از نفس طبیعی و بسط آن از احساس تا آگاهی بحث میکند؛ [[پدیدارشناسی ادراک|پدیدارشناسی]] که از فرایندی بحث میکند که از مجرای آن آگاهی به خودآگاهی تبدیل میشود؛ [[روان شناسی|روانشناسی]] که بسط عقل را مورد بررسی قرار میدهد و با آغاز از تعارض «نظر - عمل»، به یاری ارادۀ آزاد و خودآگاه به مرتبهای میرسد که خود را به عنوان وحدت، عقلانیت طبیعی و ورای فردی، و روح برونذات بازشناسی میکند. بدینسان، روح به شکل دوم بسط خود گذار میکند: روح عینی آگاهی از کلیت است که توسط آن آزادی در واقعیت انسانی و ورای فردی تحقق پیدا میکند. بررسی روح برونذات موضوع فلسفۀ حق است که شامل حق انتزاعی یا طبیعی در شکل درونی و اخلاقی خویش است. و بالاخره، ترکیب و تأليف قانون و اخلاق، یعنی اخلاق اجتماعی. این اخلاق اجتماعی که عالیترین مرتبۀ روح برونذات است، در خانواده، در جامعه، به عنوان سازمانی که اهداف اقتصادی و سودجویانه دارد، و بالاخره در دولت، که جوهر اخلاقی انضمامی است و به صورت روح قومی تعیُّن مییابد، متحقق میشود. به هرحال، تحقق حقیقی اندیشۀ دولت را نه در دولت فردی، بلکه در بسط تاریخی بشریت و تاریخ جهانی باید جستوجو کرد. تاریخ جهانی بسط روح اندیشنده است که از محدودیتهای خاص روحهای قومی خاص فراتر میرود. بدینسان، فلسفۀ روح به مفهوم روح مطلق نایل میشود و، در همین مفهوم، ثنویت میان روح برونذات و درونذات از میان میرود، و این روح مطلق همان واقعیتی است که بهطور ابدی فعالیت دارد. در این واقعیت، عقل که میداند و آزاد است، و نیز ضرورت، طبیعت، و تاریخ فقط در خدمت آشکار ساختن آنند. شناخت روح مطلق در سه شکل بسط مییابد: به عنوان شهود در هنر، به عنوان تمثل در دین، و به عنوان مفهوم عقلی در فلسفه. | ||
زندگی هنری، دینی، و فلسفی تجلیات متفاوت خودآگاهی مطلقند. زیبایی شهود روح مطلق است، از این حیث که روح مطلق وحدت کامل مثال و پدیدار را آشکار میسازد. زیبایی طبیعی باید به مثابه مرحلۀ دیالکتیکی در تحول زیبایی هنری یا مثالی در سه شکل اساسی آن لحاظ شود: | زندگی هنری، دینی، و فلسفی تجلیات متفاوت خودآگاهی مطلقند. زیبایی شهود روح مطلق است، از این حیث که روح مطلق وحدت کامل مثال و پدیدار را آشکار میسازد. زیبایی طبیعی باید به مثابه مرحلۀ دیالکتیکی در تحول زیبایی هنری یا مثالی در سه شکل اساسی آن لحاظ شود: [[سمبولیسم (هنر)|سمبولیسم]]، که فقط امکان میدهد کـه مثال را در پدیدار حدس بزنیم؛ [[کلاسی سیسم|کلاسیسیسم]]، که این وحدت (مثال و پدیدار) را با واقعبینی سادهدلانهای تصویر میکند؛ [[رمانتیسم (هنر و ادبیات)|رمانتیسم]]، که آگاهانه مثال و پدیدار را آشتی میدهد . هنری که ذاتاً حالت نمادین دارد، [[معماری]] است که در آن روابط با محتوای معنوی فقط صورت اشاره دارد. هنری که با کلاسیسیسم پیوند دارد [[مجسمه سازی (هنر)|مجسمهسازی]] است که فردیت معنوی را به صورت حسی ارائه میدهد. هنرهای وابسته به رمانتیسم، [[نقاشی]]، [[موسیقی]] و [[شعر]] است که بیان پدیداری شایستهای به مضمون آگاهی به صورت تصویرهای خیالی، صدا و زبان میدهد؛ و امر اخیر - یعنی زبان ـ عالیترین وسیلۀ بیان به شمار میرود. اگر نخستین مرحلۀ روح مطلق شهود یا هنر است، دومین مرحلۀ آن دین یا تمثل است، و در اینجا روح مطلق در آگاهی انسان از مجرای مراتب متفاوت بسط پیدا میکند: در نخستین این مراتب دین طبیعی جای دارد که مبنای آن دریافتی موهوم از طبیعت است؛ دومین مرتبۀ دین مبتنی بر فردیت معنوی، و سومین مرتبۀ دین مسیحی است که اگر به صورت والایی درک شود، دین مطلق بهشمار میرود. در دین مسیحی، خدا به گونهای در حقیقت هست. یعنی به صورت روح مطلق ظاهر میشود: مثال ابدی که در جهان بسط مییابد «پدر» است؛ مثالی که به آگاهی نایل میآید «پسر» است، و مثال وحدت درون و بیرون، و جهان و آگاهی، «روح کلی» است. سرانجام، همان امری که در هنر «شهود» و در دین «تمثل» است، باید در فلسفه به عنوان مفهوم عقلی ظاهر شود. اما، فلسفه نیز باید هدف خود را صرفاً در بسط تاریخی تحقق بخشد؛ تاریخ فلسفه فرایند فرهنگ روح بشری و نیل تدریجی به خودآگاهی است. بدینسان، فلسفه، به عنوان «اندیشۀ جهان»، مثالی است که در واقعیت صیرورت خود دربارۀ خود میاندیشد. فلسفۀ روح اثری است که در آن اندیشۀ فیلسوف در بدیعترین و ژرفترین صورت بسط یافته است. وانگهی، این اثر بیش از دیگر آثار هگل در تحول فلسفۀ جدید مؤثر بوده است. ''فلسفۀ روح'' اثری قطعی در مشی تاریخی فلسفه و فرهنگ سدۀ نوزدهم برجای نهاده است. | ||
---- | ---- | ||