پرش به محتوا

اراده: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ۱۰ روز پیش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۳: خط ۳:
توانایی گزینش از میان چند شیوۀ رفتار متفاوت و عمل‌کردن بدان، به‌ویژه هنگامی که عمل معطوف به هدفی مشخص و متأثر از آرمان‌ها و اصول معینی باشد. رفتار ارادی با رفتاری که به شکل غریزی، انعکاسی، یا از روی هوس و عادت سر می‌زند و نتیجۀ گزینش آگاهانه از میان چند گزینه نیست، متفاوت است.  
توانایی گزینش از میان چند شیوۀ رفتار متفاوت و عمل‌کردن بدان، به‌ویژه هنگامی که عمل معطوف به هدفی مشخص و متأثر از آرمان‌ها و اصول معینی باشد. رفتار ارادی با رفتاری که به شکل غریزی، انعکاسی، یا از روی هوس و عادت سر می‌زند و نتیجۀ گزینش آگاهانه از میان چند گزینه نیست، متفاوت است.  


'''از دیدگاه فلسفی'''. تا قرن ۲۰ اغلب فیلسوفان اراده را استعداد فطری مستقلی در انسان می‌دانستند. اختلاف آن‌ها بر سر نقش آن در ساختار شخصیت انسان بود. به‌زعم [[شوپنهاور، آرتور (۱۷۸۸ـ۱۸۶۰)|شوپنهاور]] فیلسوف آلمانی، اراده‌ای کلی در عالم وجود دارد که واقعیت اول است و ارادۀ فرد، جزئی از آن است. شوپنهاور اراده را مسلط بر همۀ وجوه دیگر شخصیت، معرفت، احساسات، و مسیر زندگی فرد می‌داند. صورت جدیدتری از نظریۀ شوپنهاور در فلسفۀ [[اگزیستانسیالیسم]] دیده می‌شود، چنان‌که [[سارتر، ژان پل (۱۹۰۵ـ۱۹۸۰)|ژان پل سارتر]] شخصیت را محصول اعمال انسان می‌شناسد و اعمال را نمودهایی از اِعمال ارادۀ انسان برای معنابخشیدن به جهانی که در آن زندگی می‌کند. غالب فیلسوفان دیگر اراده را هم‌ارز یا تابعی از دیگر وجوه شخصیت شمرده‌اند. افلاطون روان را مرکب از عقل و اراده و شوق می‌دانست. در دیدگاه فیلسوفان خردگرایی همچون [[ارسطو (۳۸۴ـ ۳۲۲پ م)|ارسطو]]، [[توماس آکوییناس قدیس|توماس آکوئیناس]]، و [[دکارت، رنه (۱۵۹۶ـ۱۶۵۰)|رنه دکارت]]، اراده اهرمی در دست نفس ناطقه برای مهار شهوات و انفعالات حیوانی محض است. برخی از فیلسوفان تجربی مانند [[هیوم، دیوید (۱۷۱۱ـ۱۷۷۶)|دیوید هیوم]] اراده را چندان متأثر از عقل نمی‌دانند و بیشتر فرمانبر عاطفه می‌بینند. فیلسوفان تکامل‌باوری چون [[اسپنسر، هربرت (۱۸۲۰ـ۱۹۰۳)|هربرت اسپنسر]] و فیلسوفان عمل‌گرایی مانند [[دیویی، جان (۱۸۵۹ـ۱۹۵۲)|جان دیویی]] اراده را نه استعدادی فطری بلکه دستاوردی تجربی می‌شناسند که اندک‌اندک در روند رشد فکری و بالندگی شخصیت فرد از رهگذر تعامل اجتماعی شکل می‌گیرد.
'''از دیدگاه فلسفی'''. تا قرن ۲۰ اغلب فیلسوفان اراده را استعداد فطری مستقلی در انسان می‌دانستند. اختلاف آن‌ها بر سر نقش آن در ساختار شخصیت انسان بود. به‌زعم [[شوپنهاور، آرتور (۱۷۸۸ـ۱۸۶۰)|شوپنهاور]] فیلسوف آلمانی، اراده‌ای کلی در عالم وجود دارد که واقعیت اول است و ارادۀ فرد، جزئی از آن است. شوپنهاور اراده را مسلط بر همۀ وجوه دیگر شخصیت، معرفت، احساسات، و مسیر زندگی فرد می‌داند. صورت جدیدتری از نظریۀ شوپنهاور در فلسفۀ [[اگزیستانسیالیسم]] دیده می‌شود، چنان‌که [[سارتر، ژان پل (۱۹۰۵ـ۱۹۸۰)|ژان پل سارتر]] شخصیت را محصول اعمال انسان می‌شناسد و اعمال را نمودهایی از اِعمال ارادۀ انسان برای معنابخشیدن به جهانی که در آن زندگی می‌کند. غالب فیلسوفان دیگر اراده را هم‌ارز یا تابعی از دیگر وجوه شخصیت شمرده‌اند. افلاطون روان را مرکب از عقل و اراده و شوق می‌دانست. در دیدگاه فیلسوفان خردگرایی همچون [[ارسطو (۳۸۴ـ ۳۲۲پ م)|ارسطو]]، [[توماس آکوئیناس قدیس|توماس آکوئیناس]]، و [[دکارت، رنه (۱۵۹۶ـ۱۶۵۰)|رنه دکارت]]، اراده اهرمی در دست نفس ناطقه برای مهار شهوات و انفعالات حیوانی محض است. برخی از فیلسوفان تجربی مانند [[هیوم، دیوید (۱۷۱۱ـ۱۷۷۶)|دیوید هیوم]] اراده را چندان متأثر از عقل نمی‌دانند و بیشتر فرمانبر عاطفه می‌بینند. فیلسوفان تکامل‌باوری چون [[اسپنسر، هربرت (۱۸۲۰ـ۱۹۰۳)|هربرت اسپنسر]] و فیلسوفان عمل‌گرایی مانند [[دیویی، جان (۱۸۵۹ـ۱۹۵۲)|جان دیویی]] اراده را نه استعدادی فطری بلکه دستاوردی تجربی می‌شناسند که اندک‌اندک در روند رشد فکری و بالندگی شخصیت فرد از رهگذر تعامل اجتماعی شکل می‌گیرد.


'''از دیدگاه روان‌شناسی'''. روان‌شناسان امروزه اغلب طرفدار نظریۀ عمل‌گرایانه در مورد اراده‌اند و آن را استعداد مستقلی نمی‌دانند و کیفیت یا وجهی از رفتار به‌شمار می‌آورند. کلّیتِ شخص است که اراده می‌کند؛ و اراده‌کردن در چند مرحله نمود می‌یابد: نخست، توجه‌کردن به هدف‌های کمابیش دور با معیارها و اصول کم‌وبیش انتزاعی؛ دوم، سبک سنگین‌کردن شیوه‌های رفتار گوناگون و عمل آگاهانه به شیوه‌ای که سنجیده‌ترین راه تأمین آن اهداف و اصول به‌نظر می‌رسد؛ سوم، منع امیال و ترک عادت‌هایی که ممکن است توجه را از اهداف و اصول منحرف کنند یا با آن‌ها نسازند؛ و سرانجام، ایستادگی به‌رغم موانع و ناکامی‌ها بر پیروی از هدف‌ها و پایبندی به اصول. نداشتن هدفِ درخور پیروی یا آرمان‌ها و معیارهای شایستۀ احترام، تزلزل در بذل توجه، عدم توانایی ایستادگی در برابر امیال و عادت‌ها، و تردید در گزینش از میان گزینه‌ها یا در پافشاری بر تصمیم، از کاستی‌هایی است که معمولاً بی‌ارادگی به بار می‌آورد.
'''از دیدگاه روان‌شناسی'''. روان‌شناسان امروزه اغلب طرفدار نظریۀ عمل‌گرایانه در مورد اراده‌اند و آن را استعداد مستقلی نمی‌دانند و کیفیت یا وجهی از رفتار به‌شمار می‌آورند. کلّیتِ شخص است که اراده می‌کند؛ و اراده‌کردن در چند مرحله نمود می‌یابد: نخست، توجه‌کردن به هدف‌های کمابیش دور با معیارها و اصول کم‌وبیش انتزاعی؛ دوم، سبک سنگین‌کردن شیوه‌های رفتار گوناگون و عمل آگاهانه به شیوه‌ای که سنجیده‌ترین راه تأمین آن اهداف و اصول به‌نظر می‌رسد؛ سوم، منع امیال و ترک عادت‌هایی که ممکن است توجه را از اهداف و اصول منحرف کنند یا با آن‌ها نسازند؛ و سرانجام، ایستادگی به‌رغم موانع و ناکامی‌ها بر پیروی از هدف‌ها و پایبندی به اصول. نداشتن هدفِ درخور پیروی یا آرمان‌ها و معیارهای شایستۀ احترام، تزلزل در بذل توجه، عدم توانایی ایستادگی در برابر امیال و عادت‌ها، و تردید در گزینش از میان گزینه‌ها یا در پافشاری بر تصمیم، از کاستی‌هایی است که معمولاً بی‌ارادگی به بار می‌آورد.
۵٬۳۱۳

ویرایش