علت العلل

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۵:۲۳ توسط DaneshGostar (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - '00-->\' به '00-->')
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

علّتُ‌العِلَل

در اصطلاح فلسفه و کلام، علتی که در رأس نظام علّی و معلولی جهان قرار دارد و همۀ علت‌ها علت بودن خود را از او می‌گیرند، خداوند هستی‌بخش. در براهین فلسفیِ مربوط به ابطال دور و تسلسل، وجود علت‌العلل ثابت می‌شود. علت‌العلل به‌معنای ریشه و اساس و مبدأ و منشأ جهان است. علت‌العلل عاملی از عوامل یا علتی از علت‌ها نیست، بلکه عامل عامل‌ها و ریشۀ فاعل‌هاست یعنی آن چیزی که هر عاملی و هر فاعلی، عامل‌بودن و فاعل‌بودن خود را از او کسب کرده است. برای دریافت صحیح نظر حکما در این زمینه، باید به یک نکته اساسی در این زمینه توجه کرد. آن نکته اساسی این است که نباید علت‌العلل را به عنوان علتی در رأس علت و معلول‌های زمانی درنظر گرفت یعنی، نباید چنین پنداشت که اگر سلسله‌علت‌ها و معلول‌ها را در مسیر زمان پی بگیریم و مرتباً به عقب برگردیم، به جایی می‌رسیم که علت‌العلل در آن‌جا و در آن زمان، سلسله علت‌ها و معلول‌ها را به حرکت درآورده و به این ترتیب پیدایش جهانِ پدیده‌ها آغاز شده است. به دیگر سخن، علت‌العلل را نباید در آغاز زمان و جهان ـ در آن زمان‌های دور دست ـ جست‌وجو کرد. علت‌العلل علّتی است که در همین لحظه و در هر لحظه دیگری، اصل و اساس علّت‌هاست و سلسلۀ علت‌ها در وجودِ خویش متکی بر آن است و جدایی آن از علت‌العلل به مثابۀ نیستی و زوال آن است. حکما در توضیح این مسئله می‌گویند که رابطۀ بین معلول با علت تامۀ آن، رابطه‌ای ضروری است و انفکاک معلول از علت تامّه محال است، لذا نمی‌توان بین علت تامه (و نه علّت ناقصه) و معلول آن فاصلۀ زمانی قائل شد و علت تامه را زماناً مقدم بر معلول شمرد (اصل همزمانی علت و معلول). تقدم علت تامه بر معلول، تقدم ذاتی است (مانند تقدم حرکت دست بر حرکت انگشتری که در آن است). بنابراین سلسلۀ علت‌ها و معلول‌ها در هر لحظه متکی به علتی است که خود علت ندارد (← تسلسل). علت‌العلل را علت نخستین یا علت اولی نیز می‌گویند. قید نخستین در این‌جا به لحاظ ذات است نه زمان. جست‌وجوی خدا در آغاز خلقت، در بین دانشمندان اروپایی در قرون اخیر نیز وجود داشته است. نیوتون و پیروان او معتقد بودند که خدا جهان را خلق کرد و دیگر نیازی به مداخلۀ خدا در دستگاه آفرینش نیست، جز این‌که هرچند گاهی یک‌بار انرژی زوال‌یافتۀ جهان را با تزریق انرژی در آن، جبران نماید (در آن زمان هنوز نظریه بقای ماده و انرژی مطرح نشده بود) امّا دئیست‌ها بر آنان خرده گرفته و عقیده داشتند که خداوند جهان را چنان مستحکم آفریده است که نیازی به «تعمیر» مجدد ندارد و لذا هیچ‌گونه ارتباطی بین خدا و طبیعت نیست. آنان خدای نیوتون و امثال او را به ساعت‌ساز ناشی تشبیه می‌کردند که هرچند گاهی ناچار از تعمیر ساعت خودساخته است. قرآن کریم نظریۀ جست‌وجوی خدا صرفاً در آغاز خلقت را به یهود نسبت‌داده و آن را به شدت طرد و نفی می‌کند (مائده، ۶۴).