ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
مصرع آغازین یکی از غزلهای دیوان حافظ، با مطلع ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست/ منزل آن مه عاشقکش عیار کجاست. این غزل در نسخهی تصحیح علامه قزوینی، غنی مشتمل بر 9بیت است و در بحر رمل مثمن مخبون محذوف (فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن) سروده شده است.
توضیح چند اصطلاح: «عیار»ان به گروهی از پهلوانان اطلاق میشده که از مردم ضعیف طرفداری میکردهاند، اما در اینجا معنای لغوی کلمه (تردست و چابک) مراد است؛ «وادی ایمن» اشاره به موضعی در بیابان سینا (مصر) دارد و «طور» نیز نام کوهیست در آن موضع. کل بیت دوم تلمیح دارد به آیات 29 و 30 سورهی قصص: واقعهی بازگشت حضرت موسی از مَدیَن به مصر همراه با همسرش. موسی هنگام شب در وادی ایمن به جستوجوی آتشی برای گرم کردنشان میپردازد و از دور بر بالای کوه طور درختی را شعلهور میبیند. به طرف درخت حرکت میکند، ولی وقتی به آن میرسد این ندا را میشنود که «من پروردگار جهانیانم». به این ترتیب نبوت وی آغاز میشود؛ در بیت سوم «خرابی» ایهام دارد: مستی و بیخبری/ ویرانی و نابودی؛ «اشارت» از اصطلاحات صوفیه و به معنای کلامی موجز و رمزگونه است.
بنا بر نظر برخی از شارحان حافظ، «در سال 754ق زمانی که شیراز به محاصرهی امیر مبارزالدّین درآمد، شاه شیخ ابواسحاق ناچار به فرار شده و پس از کمک گرفتن از شیخ حسن ایلکانی و حمله و شکست مجدّدی که نصیب او شد به اصفهان پناه برد تا آنکه بعداً گرفتار و به دست امیر مبارزالدّین به قتل رسید. با اشغال شیراز و حکومت امیر مبارزالدّین ستارهی اقبال حافظ غروب کرده و در مدّت زمامداری 4 سالهی این حاکمِ سختگیر تا شروع زمامداری فرزندش شاه شجاع، حافظ هر غزلی سروده از شکوه و شکایت و نومیدی حکایت دارد و این غزل یکی از آنهاست که به هنگام دربدری شاه شیخ ابواسحاق سروده شده است.»[۱]
از زیباییهای ادبی غزل به کار بستن آرایههای جناس (در خراب و خرابات، بشارت و اشارت، دل و دلدار)، تضاد (عقل و دل)، مراعاتالنظیر و استعارات قابل توجه است.
متن غزل[۲]
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشقکش عیار کجاست
شب تار است و رهِ وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هرکه آمد به جهان نقشِ خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی، محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسلهی مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بییار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بیخار کجاست
- ↑ http://literature91.blogfa.com
- ↑ مطابق با نسخهی محمد قزوینی، قاسم غنی