سرزمین خورشید (فیلم سینمایی)

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
سعید پورصمیمی در صحنه‌ای از فیلم
سعید پورصمیمی در صحنه‌ای از فیلم
گلچهره سجادیه در صحنه‌ای از فیلم
گلچهره سجادیه در صحنه‌ای از فیلم

فیلم بلند سینمایی به کارگردانی احمدرضا درویش، تولید سال 1375ش. این فیلم در پانزدهمین دوره جشنواره فیلم فجر جز سه رشته در تمام رشته‌ها نامزد دریافت جایزه بوده است. درویش در سرزمین خورشید ماجرای حصر خرمشهر و اقداماتی که جهان‌آرا برای نجات بیماران با آمبولانس انجام داده را به تصویر کشیده است. سرزمین خورشید در جشنواره فیلم فجر و جشن خانه سینما جوایز زیادی را به دست آورد. نقش‌های اصلی فیلم را خسرو شکیبایی و گلچهره سجادیه بازی کرده‌اند و محمد آلادپوش فیلمبرداری‌اش را به عهده داشته.

مدت فیلم: 90 دقیقه


خلاصۀ داستان

با شروع جنگ، بیمارستانی در خرمشهر به محاصرۀ دشمن درمی‌آید و از هوا و زمین مورد هجوم قرار می‌گیرد. محمد جهان‌آرا، فرمانده جوان سپاه خرمشهر، پیشنهاد می‌کند مجروحان و پزشکان با یک آمبولانس و لندرور، به دنبال جیپ به غنیمنت گرفته شده که در آن رزمندگان راه را باز می‌کنند، از بیمارستان خارج شوند. در شهر، نیروهای عراقی که در حال تسخیر شهر هستند، مقابل آنها ظاهر می‌شوند و رزمندگان برای نجات دادن سرنشینان آمبولانس و لندرور، با عراقی‌ها درگیر شده و کشته می‌شوند و سرنشینان لندرور نیز به اسارت درمی‌آیند و شهید ‌می‌شوند. سرنشینان آمبولانس که نجات یافته‌اند، در اطراف شهر سرگردان می‌شوند و راه را گم می‌کنند. در میان آنها، رانندۀ آمبولانس، دکتر کسری، یک ناخدا، یک زن که شوهرش رئیس گمرک خرمشهر بوده و کشته ‌شده، مردی که مدام به فکر تسلیم شدن و نجات پول‌هایش است و یک امدادگر به نام هانیه که دو نوزاد را با خود آورده، حضور دارند. افسر عراقی که در اطراف بیمارستان به اسارت درآمده هم با آنهاست. در کنار رودی، جعبۀ حامل دو نوزاد به روی آب می‌افتد و وقتی راننده برای نجات دادن بچه‌ها خود را به آب می‌زند، نیروهای عراقی از آن طرف رود او را می‌کشند. دو نوزاد نجات می‌یابند، اما یکی از آنها بین راه می‌میرد. شش همسفر به جاده‌ای می‌رسند و تصمیم می‌گیرند به دو گروه تقسیم شوند: دکتر کسری، هانیه و اسیر عراقی به همراه نوزاد به یک سمت می‌روند و سه نفر باقی‌مانده به سمتی دیگر. دکتر کسری و همراهانش به یک ریوی عراقی می‌رسند و پشت آن سوار می‌شوند. در این بین آنها شاهد بردن سه همسفر قبلی خود هستند که توسط عراقی‌ها به اسارت گرفته شده‌اند. در کنار رود، اسیر عراقی به دکتر کسری قایقی را نشان می‌دهد تا با آن بگریزند. کسری و هانیه خود را به قایق می‌رسانند و پس از ساکت کردن نوزاد، اسیر عراقی را بر جا می‌گذارند و خود دور می‌شوند. صبح فردا قایق آنها هدف گلولۀ هواپیمای دشمن قرار می‌گیرد. کسری و هانیه ناچار می‌شوند قایق را ترک کنند و نوزاد را درون جعبه‌ای در رودخانه رها کنند. صدای مارش در دوردست، نوید پیروزی را در آینده می‌دهد.