پرش به محتوا

آشیانه اشراف (کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱: خط ۱۱:
'''خلاصۀ داستان'''
'''خلاصۀ داستان'''


فیودور لاورتسکی<ref>Fedor Lavretski</ref>، اشراف‌زاده‌ای میانسال که به شیوۀ اروپایی تربیت شده، اما قلب و روحش همچنان روس باقی مانده، با شور و هیجان مجذوب اندیشه‌هایی شده است که طرفداران نژاد اسلاو مطرح کرده‌اند. زنش، واروارا پاولوونا<ref>Varvara Pavlovna</ref>، را که موجودی سطحی و فاسد است و به گونه‌ای فضاحت‌بار با مردی فرانسوی روی هم ریخته و به او خیانت کرده، در پاریس می‌گذارد و به روسیه بازمی‌گردد. وقتش را صرف سر و سامان دادن به املاک خود و بهبود محصولش می‌کند و این کار را نه بر پایۀ طرح‌های بزرگ خیالی، بلکه از طریق کار بر روی زمین شخصی و با خضوع و فروتنی و طبق عاقلانه‌ترین روش‌ها انجام می‌دهد. همین که در املاکش مستقر می‌شود به لیزای جوان برمی‌خورد که با زیبایی ظاهری و کمالات اخلاقی‌اش او را جذب می‌کند. لیزا و لاورتسکی عاشق هم می‌شوند، اما سایۀ زن ناشایست لاورتسکی بر عشق سوزان آن‌ها سنگینی می‌کند. در این بین، مرد از طریق مقالۀ روزنامه مطلع می‌شود که زنش درگذشته، بنابراین بلافاصله با لیزا نامزد می‌شود. اما سعادتشان کوتاه و مستعجل است، زیرا مقالۀ روزنامه اشتباه بوده و واروارا زنده است و از بخت بد این دو عاشق به روسیه بر‌می‌گردد. لیزا از فرط ناامیدی به دیری پناه می‌برد
فیودور لاورتسکی<ref>Fedor Lavretski</ref>، اشراف‌زاده‌ای میانسال که به شیوۀ اروپایی تربیت شده، اما قلب و روحش همچنان روس باقی مانده، با شور و هیجان مجذوب اندیشه‌هایی شده است که طرفداران نژاد اسلاو مطرح کرده‌اند. زنش، واروارا پاولوونا<ref>Varvara Pavlovna</ref>، را که موجودی سطحی و فاسد است و به گونه‌ای فضاحت‌بار با مردی فرانسوی روی هم ریخته و به او خیانت کرده، در پاریس می‌گذارد و به روسیه بازمی‌گردد. وقتش را صرف سر و سامان دادن به املاک خود و بهبود محصولش می‌کند و این کار را نه بر پایۀ طرح‌های بزرگ خیالی، بلکه از طریق کار بر روی زمین شخصی و با خضوع و فروتنی و طبق عاقلانه‌ترین روش‌ها انجام می‌دهد. همین که در املاکش مستقر می‌شود به لیزای جوان برمی‌خورد که با زیبایی ظاهری و کمالات اخلاقی‌اش او را جذب می‌کند. لیزا و لاورتسکی عاشق هم می‌شوند، اما سایۀ زن ناشایست لاورتسکی بر عشق سوزان آن‌ها سنگینی می‌کند. در این بین، مرد از طریق مقالۀ روزنامه مطلع می‌شود که زنش درگذشته، بنابراین بلافاصله با لیزا نامزد می‌شود. اما سعادتشان کوتاه و مستعجل است، زیرا مقالۀ روزنامه اشتباه بوده و واروارا زنده است و از بخت بد این دو عاشق به روسیه بر‌می‌گردد. لیزا از فرط ناامیدی به دیری پناه می‌برد.
 
----
----


سرویراستار، ویراستار
۳۵٬۶۹۴

ویرایش