پرش به محتوا

سینما: تفاوت میان نسخه‌ها

۲٬۳۱۷ بایت اضافه‌شده ،  ۲ سال پیش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:


سینما (cinema)<br /> [[File:25364400-1.jpg|thumb]][[File:25364400-2.jpg|thumb]][[File:25364400-3.jpg|thumb]][[File:25364400-4.jpg|thumb]][[File:25364400-5.jpg|thumb|صحنه‌ای از فیلم چهار عروسی و یک تشییع جنازه]][[File:25364400-6.jpg|thumb]]برگرفته از واژۀ یونانی kinema به‌معنای «حرکت». سینما، شکلی از هنر و سرگرمی، عبارت است از نمایش تصاویر متحرک رنگی یا سیاه‌وسفید بر پرده. در سینما از هنرهای دیگری چون ادبیات، تئاتر و موسیقی نیز استفاده می‌شود. سابقۀ نمایش تصویر به فانوس خیال<ref>magic lantern</ref>&nbsp;قرن ۱۷ برمی‌گردد. در قرن ۱۹ تلاش‌هایی در زمینۀ تصور حرکت تصاویر صورت گرفت. اسباب‌بازی‌های نوری، مانند زئوتروپ<ref>zeotrope</ref>، با تکیه بر این اصل ساخته می‌شود که هر تصویری بر شبکیۀ چشم بیفتد کسری از ثانیه در آن می‌ماند و به ‌این ترتیب اگر چندین تصویر به سرعت و پی‌درپی بر شبکیه بیفتد، متحرک و پیوسته به‌نظر می‌آید. در نیمۀ نخست قرن ۱۹ افرادی همچون ژوزف نی‌یپس<ref>Joseph Niépce</ref>، لوئی داگر<ref>Louis Daguerre</ref>، و ویلیام تالبوت<ref>William Talbot</ref>&nbsp;عکاسی ثابت را اختراع کردند و راه برای ادورد مای‌بریج<ref>Eadweard Muybridge</ref>، در زمینۀ عکاسی ردیفی<ref>series photography</ref>&nbsp;هموار شد؛ منظور از عکاسی ردیفی ثبت حرکات حیوانات یا انسان در ردیفی از عکس‌های ثابت و پی‌درپی است. ابداعاتی که در دو دهۀ آخر قرن ۱۹ در امریکا صورت گرفت، راه را برای فیلم‌برداری ممکن ساخت، ازجمله ابداع نوار سلولوئید<ref>celluloid roll</ref>&nbsp;در ۱۸۸۷ و نیز کینه‌توگراف<ref>Kinetograph</ref>&nbsp;که دبلیو کِی ال دیکسون<ref>W K L Dickson</ref>&nbsp;با نظارت توماس ادیسون<ref>Thomas Edison</ref>، مخترع امریکایی، در ۱۸۹۱ ساخت. این دستگاه که با نوار سلولوئید سوراخ‌دار و با باطری کار می‌کرد، نخستین نمونه از دوربین تصویر متحرک بود. دیکسون سپس از سوی ادیسون مأموریت یافت تا کینه‌توسکوپ<ref>kinetoscope</ref>&nbsp;را بسازد؛ این دستگاه فیلم‌هایی را نشان می‌داد که با کینه‌توگراف گرفته بودند و سوراخی داشت که تصاویر را از درون آن تماشا می‌کردند. به‌دنبال نوآوری دیکسون، برادران لومیر در ۱۸۹۵ دستگاه سینماتوگراف، با قابلیت حمل آسان و ضبط و ظهور و چاپ تصاویر متحرک، را اختراع کردند.
سینما (cinema)<br /> [[File:25364400-1.jpg|thumb]][[File:25364400-2.jpg|thumb]][[File:25364400-3.jpg|thumb]][[File:25364400-4.jpg|thumb]][[File:25364400-5.jpg|thumb|صحنه‌ای از فیلم چهار عروسی و یک تشییع جنازه]][[File:25364400-6.jpg|thumb]]برگرفته از واژۀ یونانی kinema به‌معنای «حرکت». سینما، شکلی از هنر و سرگرمی، عبارت است از نمایش تصاویر متحرک رنگی یا سیاه‌وسفید بر پرده. در سینما از هنرهای دیگری چون ادبیات، تئاتر و موسیقی نیز استفاده می‌شود. سابقۀ نمایش تصویر به فانوس خیال<ref>magic lantern</ref>&nbsp;قرن ۱۷ برمی‌گردد. در قرن ۱۹ تلاش‌هایی در زمینۀ تصور حرکت تصاویر صورت گرفت. اسباب‌بازی‌های نوری، مانند زئوتروپ<ref>zeotrope</ref>، با تکیه بر این اصل ساخته می‌شود که هر تصویری بر شبکیۀ چشم بیفتد کسری از ثانیه در آن می‌ماند و به ‌این ترتیب اگر چندین تصویر به سرعت و پی‌درپی بر شبکیه بیفتد، متحرک و پیوسته به‌نظر می‌آید. در نیمۀ نخست قرن ۱۹ افرادی همچون [[نی یپس، ژوزف نیسفور (۱۷۶۵ـ۱۸۳۳)|ژوزف نی‌یپس]]<ref>Joseph Niépce</ref>، لوئی داگر<ref>Louis Daguerre</ref>، و ویلیام تالبوت<ref>William Talbot</ref>&nbsp;عکاسی ثابت را اختراع کردند و راه برای ادورد مای‌بریج<ref>Eadweard Muybridge</ref>، در زمینۀ عکاسی ردیفی<ref>series photography</ref>&nbsp;هموار شد؛ منظور از عکاسی ردیفی ثبت حرکات حیوانات یا انسان در ردیفی از عکس‌های ثابت و پی‌درپی است. ابداعاتی که در دو دهۀ آخر قرن ۱۹ در امریکا صورت گرفت، راه را برای فیلم‌برداری ممکن ساخت، ازجمله ابداع نوار سلولوئید<ref>celluloid roll</ref>&nbsp;در ۱۸۸۷ و نیز کینه‌توگراف<ref>Kinetograph</ref>&nbsp;که دبلیو کِی ال دیکسون<ref>W K L Dickson</ref>&nbsp;با نظارت [[ادیسون، تامس (۱۷۹۳ـ۱۸۶۰)|توماس ادیسون]]<ref>Thomas Edison</ref>، مخترع امریکایی، در ۱۸۹۱ ساخت. این دستگاه که با نوار سلولوئید سوراخ‌دار و با باطری کار می‌کرد، نخستین نمونه از دوربین تصویر متحرک بود. دیکسون سپس از سوی ادیسون مأموریت یافت تا کینه‌توسکوپ<ref>kinetoscope</ref>&nbsp;را بسازد؛ این دستگاه فیلم‌هایی را نشان می‌داد که با کینه‌توگراف گرفته بودند و سوراخی داشت که تصاویر را از درون آن تماشا می‌کردند. به‌دنبال نوآوری دیکسون، [[لومیر، برادران|برادران لومیر]] در ۱۸۹۵ دستگاه سینماتوگراف، با قابلیت حمل آسان و ضبط و ظهور و چاپ تصاویر متحرک، را اختراع کردند.


'''دوران صامت'''. در دهۀ ۱۸۹۰ پیش‌کسوتان فرانسوی سینما، برادران لومیر (اوگوست و لوئی)<ref>Lumière Brothers (Auguste and Louis)</ref>&nbsp;سینماتوگراف را ابداع کردند. این وسیله، تصاویری را بر پرده می‌انداخت و تصور حرکت تصاویر را القا می‌کرد. آثار برادران لومیر و بسیاری از نخستین فیلم‌سازان، فیلم‌هایی کوتاه و مستند دربارۀ رویدادهای روزمره بود، همچون خروج کارگران از کارخانه، ورود قطار به ایستگاه، و غذادادن به بچه. در سال‌های آغازین قرن ۲۰، ساخت فیلم‌های داستانی رواج یافت و فیلم‌ها از نظر الگوهای تدوین، حرکت دوربین، و جلوه‌های نوری پیچیده‌تر شد. فیلم‌های مهم این دوره عبارت‌اند از فیلم تخیلی‌داستانی ''سفر به ماه''<ref>''Le Voyage dans la lune/A Trip to the moon''</ref>&nbsp;(۱۹۰۲) و فیلم وسترن<ref>''western''</ref> ''سرقت بزرگ قطار''<ref>The Great Train Robbery</ref>&nbsp;(۱۹۰۳) ساختۀ ادوین اس پورتر<ref>Edwin S Porter</ref>، دو فیلم حماسی ''تولّد یک ملّت''<ref>''The Birth of a Nation''</ref>&nbsp;(۱۹۱۵) و ''تعصب''<ref>''Intolerance''</ref>&nbsp;(۱۹۱۶) هر دو ساختۀ دیوید وارک گریفیث<ref>D W Griffith</ref>. در دهۀ ۱۹۲۰، امریکا سرکردۀ تجاری بازار جهانی بود ولی سینمای اروپا به تجربه‌اندوزی‌های هنری و مدرنیستی می‌پرداخت. اکسپرسیونیسم آلمان<ref>German expressionism</ref>&nbsp;در این دوره بسیار تأثیرگذار بود و در آثار مهمی همچون ''مَطب دکتر کالیگاری''<ref>''Das Cabinet des Dr Caligari/The Cabinet of Dr Caligari''</ref>&nbsp;(۱۹۱۹) و فیلم‌های کارگردان‌هایی مانند فریتس لانگ<ref>Fritz Lang</ref>، مورنائو<ref>Murnau</ref>&nbsp;و پابست<ref>Pabst</ref>&nbsp;نمود یافت. در شوروی، سرگِی آیزنشتاین<ref>Sergei Eisenstein</ref>&nbsp;فن مونتاژ را تکامل بخشید که نمونۀ ‌بارز آن ''رزمناو پوتمکین''<ref>''Bronenosets Potyomkin/Battleship Potemkin''</ref>&nbsp;(۱۹۲۵) است. صنعت فیلم‌سازی در هند و ژاپن نیز در همین دوره پدید آمد.
'''دوران صامت'''. در دهۀ ۱۸۹۰ پیش‌کسوتان فرانسوی سینما، برادران لومیر (اوگوست و لوئی)<ref>Lumière Brothers (Auguste and Louis)</ref>&nbsp;سینماتوگراف را ابداع کردند. این وسیله، تصاویری را بر پرده می‌انداخت و تصور حرکت تصاویر را القا می‌کرد. آثار برادران لومیر و بسیاری از نخستین فیلم‌سازان، فیلم‌هایی کوتاه و مستند دربارۀ رویدادهای روزمره بود، همچون خروج کارگران از کارخانه، ورود قطار به ایستگاه، و غذادادن به بچه. در سال‌های آغازین قرن ۲۰، ساخت فیلم‌های داستانی رواج یافت و فیلم‌ها از نظر الگوهای تدوین، حرکت دوربین، و جلوه‌های نوری پیچیده‌تر شد. فیلم‌های مهم این دوره عبارت‌اند از فیلم تخیلی‌داستانی ''سفر به ماه''<ref>''Le Voyage dans la lune/A Trip to the moon''</ref>&nbsp;(۱۹۰۲) و فیلم وسترن<ref>''western''</ref> ''سرقت بزرگ قطار''<ref>The Great Train Robbery</ref>&nbsp;(۱۹۰۳) ساختۀ ادوین اس پورتر<ref>Edwin S Porter</ref>، دو فیلم حماسی ''تولّد یک ملّت''<ref>''The Birth of a Nation''</ref>&nbsp;(۱۹۱۵) و ''تعصب''<ref>''Intolerance''</ref>&nbsp;(۱۹۱۶) هر دو ساختۀ دیوید وارک گریفیث<ref>D W Griffith</ref>. در دهۀ ۱۹۲۰، امریکا سرکردۀ تجاری بازار جهانی بود ولی سینمای اروپا به تجربه‌اندوزی‌های هنری و مدرنیستی می‌پرداخت. اکسپرسیونیسم آلمان<ref>German expressionism</ref>&nbsp;در این دوره بسیار تأثیرگذار بود و در آثار مهمی همچون ''مطب دکتر کالیگاری''<ref>''Das Cabinet des Dr Caligari/The Cabinet of Dr Caligari''</ref>&nbsp;(۱۹۱۹) و فیلم‌های کارگردان‌هایی مانند فریتس لانگ<ref>Fritz Lang</ref>، مورنائو<ref>Murnau</ref>&nbsp;و پابست<ref>Pabst</ref>&nbsp;نمود یافت. در شوروی، [[آیزنشتاین، سرگی (۱۸۹۸ـ۱۹۴۸)|سرگی آیزنشتاین]]<ref>Sergei Eisenstein</ref>&nbsp;فن مونتاژ را تکامل بخشید که نمونۀ ‌بارز آن ''رزمناو پوتمکین''<ref>''Bronenosets Potyomkin/Battleship Potemkin''</ref>&nbsp;(۱۹۲۵) است. صنعت فیلم‌سازی در هند و ژاپن نیز در همین دوره پدید آمد.


'''سینمای اروپا در‌آغاز'''. سینمای اروپا در آغاز زیر سلطۀ سینمای فرانسه (به‌ویژه محصولات پاته<ref>Pathé</ref>&nbsp;و گومون<ref>Gaumont</ref>) بود، ولی صنعت سینما در اسکاندیناوی نیز رونق یافت. فیلم‌سازان ایتالیایی متخصص ساختن آثار حماسی جذاب و تاریخی بودند، همچون فیلم پرفروش ''کابیریا''<ref>''Cabiria''</ref>&nbsp;(۱۹۱۴) ساختۀ جووانی پاسترونه<ref>Giovanni Pastrone</ref>&nbsp;(۱۸۸۳ـ۱۹۵۹). در دوران جنگ جهانی اول، بیشتر صنایع فیلم‌سازی کشورهای اروپایی از رمق افتادند، ولی در دهۀ ۱۹۲۰ فیلم‌هایی چون ''مصائب ژاندارک''<ref>''La Passion de Jeanne d’Arc''</ref>&nbsp;(۱۹۲۸) اثر کارل تئودور درایر<ref>Carl Theodor Dreyer</ref>، ''آخرین خنده''<ref>''Der letzte Mann/The Last Laugh''</ref>&nbsp;(۱۹۲۴) ساختۀ مورنائو، ''ناپلئون'' (۱۹۲۶) اثر ''آبل گانس''<ref>''Abel Gance''</ref>، و نخستین فیلم ناطق آلفرد هیچکاک<ref>Alfred Hitchcock</ref>&nbsp;به نام ''حق‌السکوت''<ref>''Blackmail''</ref>&nbsp;(۱۹۲۹)، نقاط‌ عطفی در سینمای اروپا بودند. در روسیه، علاوه بر آیزنشتاین، فسِوِلِت پودوفکین<ref>Vsevolod Pudovkin</ref>&nbsp;و ژیگا ورتوف<ref>Dziga Vertov</ref>&nbsp;نیز از نخستین کارگردانان سینمای این کشور بودند.
'''سینمای اروپا در‌آغاز'''. سینمای اروپا در آغاز زیر سلطۀ سینمای فرانسه (به‌ویژه محصولات پاته<ref>Pathé</ref>&nbsp;و گومون<ref>Gaumont</ref>) بود، ولی صنعت سینما در اسکاندیناوی نیز رونق یافت. فیلم‌سازان ایتالیایی متخصص ساختن آثار حماسی جذاب و تاریخی بودند، همچون فیلم پرفروش ''کابیریا''<ref>''Cabiria''</ref>&nbsp;(۱۹۱۴) ساختۀ جووانی پاسترونه<ref>Giovanni Pastrone</ref>&nbsp;(۱۸۸۳ـ۱۹۵۹). در دوران [[جنگ جهانی اول]]، بیشتر صنایع فیلم‌سازی کشورهای اروپایی از رمق افتادند، ولی در دهۀ ۱۹۲۰ فیلم‌هایی چون ''مصائب ژاندارک''<ref>''La Passion de Jeanne d’Arc''</ref>&nbsp;(۱۹۲۸) اثر [[درایر، کارل تیودور (۱۸۸۹ـ۱۹۶۸)|کارل تئودور درایر]]<ref>Carl Theodor Dreyer</ref>، ''آخرین خنده''<ref>''Der letzte Mann/The Last Laugh''</ref>&nbsp;(۱۹۲۴) ساختۀ مورنائو، ''ناپلئون'' (۱۹۲۶) اثر ''آبل گانس''<ref>''Abel Gance''</ref>، و نخستین فیلم ناطق آلفرد هیچکاک<ref>Alfred Hitchcock</ref>&nbsp;به نام ''حق‌السکوت''<ref>''Blackmail''</ref>&nbsp;(۱۹۲۹)، نقاط‌ عطفی در سینمای اروپا بودند. در روسیه، علاوه بر آیزنشتاین، [[پودوفکین، فسولت (۱۸۹۳ـ۱۹۵۳)|فسولت پودوفکین]]<ref>Vsevolod Pudovkin</ref>&nbsp;و [[ورتوف، ژیگا (۱۸۹۶ـ ۱۹۵۴)|ژیگا ورتوف]]<ref>Dziga Vertov</ref>&nbsp;نیز از نخستین کارگردانان سینمای این کشور بودند.


'''هالیوود پیش از ۱۹۶۰'''. در دو دهۀ نخست قرن ۲۰، فیلم‌سازی امریکا که افرادی همچون دیوید وارک گریفیث، سیسیل ب دومیل<ref>Cecil B DeMille</ref>&nbsp;و چارلی چاپلین<ref>Charlie Chaplin</ref>، در رأس آن بودند، به ‌لحاظ هنری و تجاری رونق یافت. تا دهۀ ۱۹۲۰ صنعت سینما در چندین استودیو در نزدیکی لوس‌آنجلس، کالیفرنیا، متمرکز شد. این استودیوهای هالیوودی، همان الگوی تولید انبوه رایج در دیگر صنایع امریکا را به‌کار گرفتند. همۀ فیلم‌های هالیوود از الگوهایی یکنواخت پیروی می‌کردند و تا نیمۀ دهۀ ۱۹۳۰ محتوا و سبکشان را آیین‌نامۀ سفت‌وسخت تولید (← [[سانسور|سانسور فیلم]]<ref>film censorship</ref>؛ [[اداره_هیز|ادارۀ هیز]]) تعیین می‌کرد، ولی عواملی دیگر در جاذبه و مقبولیت محصولات هالیوود در ژانر (گونه)های مختلف نقش داشت، ازجمله بهره‌گیری از محبوبیت ستارگان، تبلیغات گسترده، انتشار اطلاعیه در مطبوعات، و معرفی آن‌ها در رسانه‌ها. موضوع فیلم‌های امریکایی، در آغاز، بیشتر حماسی تاریخی<ref>historical epic</ref>، ملودرام<ref>melodrama</ref>، کمدی اسلپ‌استیک (بزن بکوب)<ref>slapstick comedy</ref>، و وسترن بود. در این زمان رابرت فلاهرتی<ref>Robert Flaherty</ref>&nbsp;از کارگردان‌های شاخص سینمای مستند بود. پس از پیدایش سینمای ناطق، در اواخر دهۀ ۱۹۲۰، گونه‌های دیگری نیز در سینما پدید آمدند، ازجمله فیلم‌های موزیکال<ref>musical</ref>، گانگستری<ref>gangster</ref>، کمدی اسکروبال<ref>screwball comedy</ref>، ترسناک، نمایش تاریخی<ref>period drama</ref>، و مهیجِ جنایی<ref>crime thriller</ref>. ساخت فیلم‌های انیمیشن (تصویر متحرک)<ref>animation</ref>&nbsp;نیز در همین زمان آغاز شد، مانند میکی ماوس<ref>Mickey Mouse</ref>، آفریدۀ والت دیزنی<ref>Walt Disney</ref>&nbsp;که نخست در کارتون ''استیم‌بوت ویلی''<ref>''Steamboat Willie''</ref>&nbsp;(۱۹۲۸) ظاهر شد، و ''سفیدبرفی و هفت کوتوله''<ref>''Snow White and the Seven Dwarfs''</ref>، نخستین فیلم بلند متحرک‌سازی که در ۱۹۳۷ به‌نمایش درآمد. نظام ستاره‌سازی از ۱۹۰۹ رواج یافت و بازیگرانی همچون مری پیکفورد<ref>Mary Pickford</ref>&nbsp;و بن تورپین<ref>Ben Turpin</ref>&nbsp;از این سال محبوب شدند، و دیری نپایید که ستارگان تازه‌ای مانند فتی آربکل<ref>Fatty Arbuckle</ref>، چارلی چاپلین، داگلاس فربنکس مهتر<ref>Douglas Fairbanks Sr</ref>، گرتا گاربو<ref>Greta Garbo</ref>، لیلیان گیش<ref>Lillian Gish</ref>، باستر کیتون<ref>Buster Keaton</ref>، هارولد لوید<ref>Harold Lloyd</ref>، گلوریا سوانسون<ref>Gloria Swanson</ref>، و رودالف والنتینو<ref>Rudolph Valentino</ref>&nbsp;ظهور کردند. با ورود صدا، بسیاری از ستارگان دوران صامتِ سینما کنار رفتند، زیرا صدا و سبک بازیگری‌شان مناسب با این قالب تازه نبود. درعوض بسیاری از بازیگران ناتورالیست<ref>naturalistic</ref>&nbsp;و شخصیت‌های شناخته‌شدۀ تئاتر به سینما روآوردند. برخی از ستارگان «دوران طلایی<ref>golden era</ref>» هالیوود، در دهه‌های ۱۹۳۰ و۱۹۴۰، عبارت‌اند از هامفری بوگارت<ref>Humphrey Bogart</ref>، جیمز کاگنی<ref>James Cagney</ref>، جون کرافورد<ref>Joan Crawford</ref>، بت دیویس<ref>Bette Davis</ref>، هنری فاندا<ref>Henry Fonda</ref>، کلارک گیبل<ref>Clark Gable</ref>، جودی گارلند<ref>Judy Garland</ref>، کری گرانت<ref>Cary Grant</ref>، کاترین هپبورن<ref>Katharine Hepburn</ref>، مرنا لوی<ref>Myrna Loy</ref>، برادران مارکس<ref>Marx Brothers</ref>، ویلیام پاول<ref>William Powell</ref>، باربارا استنویک<ref>Barbara Stanwyck</ref>، جیمز استوارت<ref>James Stewart</ref>، و اسپنسر تریسی<ref>Spencer Tracy</ref>. پیش‌تر با وجود این‌‌که در زمینۀ فیلم‌برداری رنگی آزمایش‌هایی صورت گرفته بود، این کار در عمل با ابداع تکنی کالر<ref>Technicolor</ref>&nbsp;آغاز شد. در امریکا فیلم رنگی فقط برای تولید آثار برجسته‌ای چون ''بر باد رفته''<ref>''Gone With the Wind''</ref> (۱۹۳۹) و موزیکال‌های پرهزینه‌ای مانند ''جادوگر شهر زمرد''<ref>''The Wizard of Oz''</ref>&nbsp;(۱۹۳۹) به‌کار می‌رفت، ولی تا نیمۀ دهۀ ۱۹۵۰ همۀ فیلم‌های هالیوود به‌شیوۀ رنگی ساخته می‌شد. در همین زمان چندین شیوۀ نمایش پردۀ عریض ابداع شد که از آن میان سینماسکوپ<ref>cinemascope</ref>&nbsp;از همه موفق‌تر بود.
'''هالیوود پیش از ۱۹۶۰'''. در دو دهۀ نخست قرن ۲۰، فیلم‌سازی امریکا که افرادی همچون [[گریفیث، دیوید وارک (۱۸۷۵ـ ۱۹۴۸)|دیوید وارک گریفیث]]، سیسیل ب دومیل<ref>Cecil B DeMille</ref>&nbsp;و [[چاپلین، چارلی (۱۸۸۹ـ۱۹۷۷)|چارلی چاپلین]]<ref>Charlie Chaplin</ref>، در رأس آن بودند، به ‌لحاظ هنری و تجاری رونق یافت. تا دهۀ ۱۹۲۰ صنعت سینما در چندین استودیو در نزدیکی لوس‌آنجلس، کالیفرنیا، متمرکز شد. این استودیوهای هالیوودی، همان الگوی تولید انبوه رایج در دیگر صنایع امریکا را به‌کار گرفتند. همۀ فیلم‌های هالیوود از الگوهایی یکنواخت پیروی می‌کردند و تا نیمۀ دهۀ ۱۹۳۰ محتوا و سبکشان را آیین‌نامۀ سفت‌وسخت تولید (← [[سانسور|سانسور فیلم]]<ref>film censorship</ref>؛ [[اداره_هیز|ادارۀ هیز]]) تعیین می‌کرد، ولی عواملی دیگر در جاذبه و مقبولیت محصولات هالیوود در ژانر (گونه)های مختلف نقش داشت، ازجمله بهره‌گیری از محبوبیت ستارگان، تبلیغات گسترده، انتشار اطلاعیه در مطبوعات، و معرفی آن‌ها در رسانه‌ها. موضوع فیلم‌های امریکایی، در آغاز، بیشتر حماسی تاریخی<ref>historical epic</ref>، ملودرام<ref>melodrama</ref>، کمدی اسلپ‌استیک (بزن بکوب)<ref>slapstick comedy</ref>، و وسترن بود. در این زمان رابرت فلاهرتی<ref>Robert Flaherty</ref>&nbsp;از کارگردان‌های شاخص سینمای مستند بود. پس از پیدایش سینمای ناطق، در اواخر دهۀ ۱۹۲۰، گونه‌های دیگری نیز در سینما پدید آمدند، ازجمله فیلم‌های موزیکال<ref>musical</ref>، گانگستری<ref>gangster</ref>، کمدی اسکروبال<ref>screwball comedy</ref>، ترسناک، نمایش تاریخی<ref>period drama</ref>، و مهیج جنایی<ref>crime thriller</ref>. ساخت فیلم‌های انیمیشن (تصویر متحرک)<ref>animation</ref>&nbsp;نیز در همین زمان آغاز شد، مانند [[میکی ماوس]]<ref>Mickey Mouse</ref>، آفریدۀ [[والت دیزنی]]<ref>Walt Disney</ref>&nbsp;که نخست در کارتون ''استیم‌بوت ویلی''<ref>''Steamboat Willie''</ref>&nbsp;(۱۹۲۸) ظاهر شد، و ''سفیدبرفی و هفت کوتوله''<ref>''Snow White and the Seven Dwarfs''</ref>، نخستین فیلم بلند متحرک‌سازی که در ۱۹۳۷ به‌نمایش درآمد. نظام ستاره‌سازی از ۱۹۰۹ رواج یافت و بازیگرانی همچون [[پیکفورد، مری (۱۸۹۳ـ۱۹۷۹)|مری پیکفورد]]<ref>Mary Pickford</ref>&nbsp;و [[تورپین، بن (۱۸۷۴ـ۱۹۴۰)|بن تورپین]]<ref>Ben Turpin</ref>&nbsp;از این سال محبوب شدند، و دیری نپایید که ستارگان تازه‌ای مانند فتی آربکل<ref>Fatty Arbuckle</ref>، چارلی چاپلین، [[فربنکس (پدر)، داگلاس (۱۸۸۳ـ۱۹۳۹)|داگلاس فربنکس مهتر]]<ref>Douglas Fairbanks Sr</ref>، [[گاربو، گرتا (۱۹۰۵ـ۱۹۹۰)|گرتا گاربو]]<ref>Greta Garbo</ref>، [[گیش، لیلیان (۱۸۹۹ـ۱۹۹۳)|لیلیان گیش]]<ref>Lillian Gish</ref>، [[کیتون، باستر (۱۸۹۶ـ۱۹۶۶)|باستر کیتون]]<ref>Buster Keaton</ref>، [[لوید، هارولد (۱۸۹۳ـ۱۹۷۱)|هارولد لوید]]<ref>Harold Lloyd</ref>، [[سوانسون، گلوریا (ح ۱۸۹۷ـ۱۹۸۳)|گلوریا سوانسون]]<ref>Gloria Swanson</ref>، و رودالف والنتینو<ref>Rudolph Valentino</ref>&nbsp;ظهور کردند. با ورود صدا، بسیاری از ستارگان دوران صامت سینما کنار رفتند، زیرا صدا و سبک بازیگری‌شان مناسب با این قالب تازه نبود. درعوض بسیاری از بازیگران ناتورالیست<ref>naturalistic</ref>&nbsp;و شخصیت‌های شناخته‌شدۀ تئاتر به سینما روآوردند. برخی از ستارگان «دوران طلایی<ref>golden era</ref>» هالیوود، در دهه‌های ۱۹۳۰ و۱۹۴۰، عبارت‌اند از [[بوگارت، هامفری (۱۸۹۹ـ۱۹۵۷)|هامفری بوگارت]]<ref>Humphrey Bogart</ref>، [[کاگنی، جیمز (۱۸۹۹ـ۱۹۸۶)|جیمز کاگنی]]<ref>James Cagney</ref>، جون کرافورد<ref>Joan Crawford</ref>، [[دیویس، بت (۱۹۰۸ـ۱۹۸۹)|بت دیویس]]<ref>Bette Davis</ref>، [[فاندا، هنری|هنری فاندا]]<ref>Henry Fonda</ref>، [[گیبل، کلارک (۱۹۰۱ـ۱۹۶۰)|کلارک گیبل]]<ref>Clark Gable</ref>، [[گارلند، جودی (۱۹۲۲ـ۱۹۶۹)|جودی گارلند]]<ref>Judy Garland</ref>، [[گرانت، کری (۱۹۰۴ـ ۱۹۸۶)|کری گرانت]]<ref>Cary Grant</ref>، [[هپبورن، کاترین (۱۹۰۹ـ۲۰۰۳)|کاترین هپبورن]]<ref>Katharine Hepburn</ref>، [[لوی، مرنا (۱۹۰۵ـ۱۹۹۳)|مرنا لوی]]<ref>Myrna Loy</ref>، برادران مارکس<ref>Marx Brothers</ref>، [[پاول، ویلیام (۱۸۹۲ـ۱۹۸۴)|ویلیام پاول]]<ref>William Powell</ref>، باربارا استنویک<ref>Barbara Stanwyck</ref>، [[استوارت، جیمز (۱۹۰۸ـ۱۹۹۷)|جیمز استوارت]]<ref>James Stewart</ref>، و [[تریسی، اسپنسر (۱۹۰۰ـ ۱۹۶۷)|اسپنسر تریسی]]<ref>Spencer Tracy</ref>. پیش‌تر با وجود این‌‌که در زمینۀ فیلم‌برداری رنگی آزمایش‌هایی صورت گرفته بود، این کار در عمل با ابداع تکنی کالر<ref>Technicolor</ref>&nbsp;آغاز شد. در امریکا فیلم رنگی فقط برای تولید آثار برجسته‌ای چون ''[[برباد رفته (سینما)|بر باد رفته]]''<ref>''Gone With the Wind''</ref> (۱۹۳۹) و موزیکال‌های پرهزینه‌ای مانند ''[[جادوگر شهر زمرد]]''<ref>''The Wizard of Oz''</ref>&nbsp;(۱۹۳۹) به‌کار می‌رفت، ولی تا نیمۀ دهۀ ۱۹۵۰ همۀ فیلم‌های هالیوود به‌شیوۀ رنگی ساخته می‌شد. در همین زمان چندین شیوۀ نمایش پردۀ عریض ابداع شد که از آن میان سینماسکوپ<ref>cinemascope</ref>&nbsp;از همه موفق‌تر بود.


'''سینمای جهان پیش از ۱۹۶۰'''. در دهۀ ۱۹۳۰، ژان رنوار<ref>Jean Renoir</ref>&nbsp;در فرانسه، چندین فیلم ماندگار ساخت؛ ازجمله ''شب در چهارراه''<ref>''La Nuit du carrefour/Night at the Crossroads''</ref>&nbsp;(۱۹۳۲) و ''جنایت آقای لانژ''<ref>''Le Crime de M. Lange/The Crime of Monsieur Lange''</ref>&nbsp;(۱۹۳۶). مجموعه‌ای از فیلم‌های واقع‌گرای شاعرانه<ref>poetic realist films</ref>، همچون ''په‌په‌لوموکو''<ref>''Pépé le Moko''</ref>&nbsp;(۱۹۳۶)، اثر ژولین دوویویه<ref>Julien Duvivier</ref>، و ''بندر مه‌آلود''<ref>''Quai des brumes/Port of Shadows''</ref>&nbsp;(۱۹۳۸) ساختۀ مارسل کارنه<ref>Marcel Carné</ref>، بر گونۀ فیلم نوُار<ref>film noir</ref>&nbsp;در امریکا و فیلم‌های مهیج و جنایی فرانسه، موسوم به فیلم‌های پلیسی، تأثیر گذاشت. ژان کوکتو<ref>Jean Cocteau</ref>&nbsp;مهم‌ترین فیلم‌هایش را در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ ساخت، و لوئی مال<ref>Louis Malle</ref>&nbsp;کارش را در دهۀ ۱۹۵۰ آغاز کرد. دهه‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰ در انگلستان دوران خلاقیت‌های مستمر بود و فیلم‌سازانی همچون آلگزاندر کوردا<ref>Alexander Korda</ref>، مایکل پاول<ref>Michael Powell</ref>، امه‌ریک پرسبرگر<ref>Emeric Pressburger</ref>، و کارول رید<ref>Carol Reed</ref> ظهور کردند. در همین دوران استودیوهای ایلینگ<ref>Ealing Studios</ref>&nbsp;پا گرفت و آرتور رنک<ref>Arthur Rank</ref> امپراتوری فیلم‌سازیش را بنا نهاد. در ایتالیا، درست پس از جنگ جهانی دوم، جنبش نئورئالیست<ref>neorealist movement</ref>&nbsp;(نوواقع‌گرا) به پیش‌گامی لوکینو ویسکونتی<ref>Luchino Visconti</ref>&nbsp;آغاز شد. این جنبش به ساخت فیلم‌های کلاسیکی مانند ''رم شهر بی‌دفاع''<ref>''Roma, città aperta/Rome, Open City''</ref>&nbsp;(۱۹۴۵) ساختۀ روبرتو روسّلّینی<ref>Roberto Rossellini</ref>، و ''دزدان دوچرخه''<ref>''Ladri di biciclette/Bicycle Thieves''</ref>&nbsp;(۱۹۴۸) اثر ویتوریو دسیکا<ref>''Vittorio De Sica''</ref>، منجر شد. در دهۀ ۱۹۵۰ کارگردان‌های سوررئالیست<ref>surrealist</ref>&nbsp;(فراواقع‌گرا) مانند میکل‌آنجلو آنتونیونی<ref>Michelangelo Antonioni</ref>&nbsp;و فدریکو فلینی<ref>Federico Fellini</ref>، شروع به فیلم‌سازی کردند. لوئیس بونوئل<ref>Luis Buñuel</ref>&nbsp;اسپانیایی، در دهۀ ۱۹۲۰، کارش را با ساخت فیلم‌های سورئالیستی آغاز کرد و بیشتر فیلم‌هایش را در تبعید ساخت. در دهۀ ۱۹۵۰ اینگمار برگمان<ref>Ingmar Bergman</ref>&nbsp;سوئدی، آندری وایدا<ref>Andrzej Wajda</ref>ی لهستانی نیز همچون ساتیاجیت‌رای هندی به‌شهرت جهانی رسیدند. معروف‌ترین فیلم‌سازان ژاپنی در این دهه عبارت بودند از کنجی میزوگوچی<ref>Kenji Mizoguchi</ref>، یاسوجیرو اوزو<ref>Yasujiro Ozu</ref>، و آکیرا کوروساوا<ref>Akira Kurosawa</ref>.
'''سینمای جهان پیش از ۱۹۶۰'''. در دهۀ ۱۹۳۰، [[رنوار، ژان (۱۸۹۴ـ۱۹۷۹)|ژان رنوار]]<ref>Jean Renoir</ref>&nbsp;در [[فرانسه]]، چندین فیلم ماندگار ساخت؛ ازجمله ''شب در چهارراه''<ref>''La Nuit du carrefour/Night at the Crossroads''</ref>&nbsp;(۱۹۳۲) و ''جنایت آقای لانژ''<ref>''Le Crime de M. Lange/The Crime of Monsieur Lange''</ref>&nbsp;(۱۹۳۶). مجموعه‌ای از فیلم‌های واقع‌گرای شاعرانه<ref>poetic realist films</ref>، همچون ''په‌په‌لوموکو''<ref>''Pépé le Moko''</ref>&nbsp;(۱۹۳۶)، اثر [[دوویویه، ژولین هانری نیکلا (۱۸۹۶ـ۱۹۶۷)|ژولین دوویویه]]<ref>Julien Duvivier</ref>، و ''بندر مه‌آلود''<ref>''Quai des brumes/Port of Shadows''</ref>&nbsp;(۱۹۳۸) ساختۀ [[کارنه، مارسل (۱۹۰۶ـ۱۹۹۶)|مارسل کارنه]]<ref>Marcel Carné</ref>، بر گونۀ فیلم نوُار<ref>film noir</ref>&nbsp;در امریکا و فیلم‌های مهیج و جنایی فرانسه، موسوم به فیلم‌های پلیسی، تأثیر گذاشت. ژان کوکتو<ref>Jean Cocteau</ref>&nbsp;مهم‌ترین فیلم‌هایش را در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ ساخت، و لوئی مال<ref>Louis Malle</ref>&nbsp;کارش را در دهۀ ۱۹۵۰ آغاز کرد. دهه‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰ در انگلستان دوران خلاقیت‌های مستمر بود و فیلم‌سازانی همچون [[کوردا، الگزاندر (۱۸۹۳ـ۱۹۵۶)|آلگزاندر کوردا]]<ref>Alexander Korda</ref>، [[پاول، مایکل (۱۹۰۵ـ۱۹۹۰)|مایکل پاول]]<ref>Michael Powell</ref>، امه‌ریک پرسبرگر<ref>Emeric Pressburger</ref>، و [[رید، کارول (۱۹۰۶ـ۱۹۷۶)|کارول رید]]<ref>Carol Reed</ref> ظهور کردند. در همین دوران استودیوهای ایلینگ<ref>Ealing Studios</ref>&nbsp;پا گرفت و آرتور رنک<ref>Arthur Rank</ref> امپراتوری فیلم‌سازیش را بنا نهاد. در ایتالیا، درست پس از جنگ جهانی دوم، جنبش نئورئالیست<ref>neorealist movement</ref>&nbsp;(نوواقع‌گرا) به پیش‌گامی لوکینو ویسکونتی<ref>Luchino Visconti</ref>&nbsp;آغاز شد. این جنبش به ساخت فیلم‌های کلاسیکی مانند ''رم شهر بی‌دفاع''<ref>''Roma, città aperta/Rome, Open City''</ref>&nbsp;(۱۹۴۵) ساختۀ [[روسلینی، روبرتو (۱۹۰۶ـ۱۹۷۷)|روبرتو روسّلّینی]]<ref>Roberto Rossellini</ref>، و ''دزدان دوچرخه''<ref>''Ladri di biciclette/Bicycle Thieves''</ref>&nbsp;(۱۹۴۸) اثر [[دسیکا، ویتوریو (۱۹۰۱ـ۱۹۷۴)|ویتوریو دسیکا]]<ref>''Vittorio De Sica''</ref>، منجر شد. در دهۀ ۱۹۵۰ کارگردان‌های سوررئالیست<ref>surrealist</ref>&nbsp;(فراواقع‌گرا) مانند [[آنتونیونی، میکل آنجلو (۱۹۱۲ـ۲۰۰۷)|میکل‌آنجلو آنتونیونی]]<ref>Michelangelo Antonioni</ref>&nbsp;و [[فلینی، فدریکو (۱۹۲۰ـ۱۹۹۳)|فدریکو فلینی]]<ref>Federico Fellini</ref>، شروع به فیلم‌سازی کردند. [[بونویل، لوییس (۱۹۰۰ـ۱۹۸۳)|لوئیس بونوئل]]<ref>Luis Buñuel</ref>&nbsp;اسپانیایی، در دهۀ ۱۹۲۰، کارش را با ساخت فیلم‌های سورئالیستی آغاز کرد و بیشتر فیلم‌هایش را در تبعید ساخت. در دهۀ ۱۹۵۰ [[برگمان، اینگمار (۱۹۱۸ـ۲۰۰۷)|اینگمار برگمان]]<ref>Ingmar Bergman</ref>&nbsp;سوئدی، [[وایدا، آندری (۱۹۲۶)|آندری وایدا]]<ref>Andrzej Wajda</ref>ی لهستانی نیز همچون ساتیاجیت‌رای هندی به‌شهرت جهانی رسیدند. معروف‌ترین فیلم‌سازان ژاپنی در این دهه عبارت بودند از [[میزوگوچی، کنجی (۱۸۹۸ـ۱۹۵۶)|کنجی میزوگوچی]]<ref>Kenji Mizoguchi</ref>، یاسوجیرو اوزو<ref>Yasujiro Ozu</ref>، و [[کوروساوا، آکیرا (۱۹۱۰ـ۱۹۹۸)|آکیرا کوروساوا]]<ref>Akira Kurosawa</ref>.


'''سینمای جهان پس از ۱۹۶۰'''. از مهم‌ترین جنبش‌های سینمایی دهۀ ۱۹۶۰ موج نو فرانسه<ref>French New Wave</ref>&nbsp;بود که با فیلم‌هایی چون ''از نفس افتاده''<ref>''A bout de souffle/Breathless''</ref> (۱۹۵۹) اثر ژان ـ لوک گدار<ref>Jean-Luc Godard</ref>&nbsp;و ''ژول و ژیم''<ref>''Jules et Jim''</ref>&nbsp;(۱۹۶۲) اثر فرانسوآ تروفو<ref>François Truffaut</ref>&nbsp;آغاز شد. سینماگران موج نو فرانسه، آگاهانه با فرم<ref>form</ref>&nbsp;فیلم بازی می‌کردند و قواعد سینمای امریکا را زیر پا می‌گذاشتند؛ هنر مدرن و فرهنگ عامیانه را درهم می‌آمیختند، و اغلب از دیدگاه چپ‌گرایانه به نقد زندگی مدرن می‌پرداختند. در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، تحولات مهمی در سینمای کشورهای جهان پدید آمد، ازجمله در انگلستان (لینزی اندرسون<ref>Lindsay Anderson</ref>، تونی ریچاردسون<ref>Tony Richardson</ref>، جان شله‌زینگر<ref>John Schlesinger</ref>)، چکسلوواکی (میلوش فورمن<ref>Milos Forman</ref>، وِرا چیتی‌لووا<ref>Vera Chytilovà</ref>، یری مِنزِل<ref>Jirí Menzel</ref>)، آلمان (راینر ورنر فاسبیندر<ref>Rainer Werner Fassbinder</ref>، ورنر هرتزوگ<ref>Werner Herzog</ref>، ویم وندرس<ref>Wim Wenders</ref>)، و اسپانیا (کارلوس سائورا<ref>Carlos Saura</ref>، خوزه لوئیس بورائو<ref>José Luis Borau</ref>، ویکتور اریسه<ref>Victor Erice</ref>). در دهه‌های۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در اروپا کارگردانان تازه‌کاری چون کریشتف کیشلوفسکی<ref>Krzysztof Kieslowski</ref>، پدرو آلمودووار<ref>Pedro Almodovar</ref>، آکی کوریسماکی<ref>Aki Kaurismaki</ref>، ژان ـ ژاک بنی<ref>Jean-Jacques Beneix</ref>، پاتریس لوکُنت<ref>Patrice Leconte</ref>، و دِرِک جارمن<ref>Derek Jarman</ref>، در عرصه سینمای جهانی درخشیدند. در همین سال‌ها فیلم‌هایی از افریقا، خاورمیانه، و امریکای لاتین نیز در غرب به نمایش درآمد. فیلم‌سازان نیوزیلند همچون جِین کمپیون<ref>Jane Campion</ref>&nbsp;و پیتر وی‌یر<ref>Peter Weir</ref>، جورج میلر<ref>George Miller</ref>، لی تاماهوری<ref>Lee Tamahori</ref>، و فیلم‌سازان کانادایی چون دنیس آرکند<ref>Denys Arcand</ref>&nbsp;و آتم اِگویان<ref>Atom Egoyan</ref>&nbsp;به‌شهرت جهانی دست یافتند. سینمای ملی کشورهای چین، هنگ کنگ، تایوان، و ژاپن برخی از زیباترین فیلم‌های اواخر دهۀ ۱۹۸۰ و دهۀ ۱۹۹۰ را تولید کردند و فیلم‌سازانی همچون چن کایگه<ref>Chen Kaige</ref>، ژانگ ییمو<ref>Zhang Yimou</ref>، هو سایوـ سِیْن<ref>Hou Hsiao-hsien</ref>، تیان ژوانگ ژوانگ<ref>Tian Zhuangzhuang</ref>، ژوزو ایتامی<ref>Juzo Itami</ref>، تاکه‌شی بیت تاکه‌شی<ref>Takeshi `Beat´ Takeshi</ref>، جان وُو<ref>John Woo</ref>، وُنگ کارـ وای<ref>Wong Kar-Wai</ref>، و دیگران مشهور شدند. در دهۀ ۱۹۹۰ سینمای انگلستان نیز جانی دوباره گرفت و فیلم‌های مایک لی<ref>Mike Leigh</ref>&nbsp;با استقبال روبه‌رو شد. فیلم کمدی و عاشقانۀ ''چهار عروسی و یک تشییع جنازه''<ref>''Four Weddings and a Funeral''</ref>&nbsp;(۱۹۹۴) و فیلم جنایی ''قفل، انبار و دو لولۀ داغ تفنگ''<ref>''Lock, Stock and Two Smoking Barrels''</ref>&nbsp;(۱۹۹۷) در هر دو سوی اقیانوس اطلس به موفقیت هنری و تجاری دست یافتند.
'''سینمای جهان پس از ۱۹۶۰'''. از مهم‌ترین جنبش‌های سینمایی دهۀ ۱۹۶۰ موج نو فرانسه<ref>French New Wave</ref>&nbsp;بود که با فیلم‌هایی چون ''از نفس افتاده''<ref>''A bout de souffle/Breathless''</ref> (۱۹۵۹) اثر [[گدار، ژان ـ لوک (۱۹۳۰)|ژان ـ لوک گدار]]<ref>Jean-Luc Godard</ref>&nbsp;و ''ژول و ژیم''<ref>''Jules et Jim''</ref>&nbsp;(۱۹۶۲) اثر فرانسوآ تروفو<ref>François Truffaut</ref>&nbsp;آغاز شد. سینماگران موج نو فرانسه، آگاهانه با فرم<ref>form</ref>&nbsp;فیلم بازی می‌کردند و قواعد سینمای امریکا را زیر پا می‌گذاشتند؛ هنر مدرن و فرهنگ عامیانه را درهم می‌آمیختند، و اغلب از دیدگاه چپ‌گرایانه به نقد زندگی مدرن می‌پرداختند. در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، تحولات مهمی در سینمای کشورهای جهان پدید آمد، ازجمله در انگلستان (لینزی اندرسون<ref>Lindsay Anderson</ref>، تونی ریچاردسون<ref>Tony Richardson</ref>، جان شله‌زینگر<ref>John Schlesinger</ref>)، چکسلوواکی (میلوش فورمن<ref>Milos Forman</ref>، وِرا چیتی‌لووا<ref>Vera Chytilovà</ref>، یری مِنزِل<ref>Jirí Menzel</ref>)، آلمان (راینر ورنر فاسبیندر<ref>Rainer Werner Fassbinder</ref>، ورنر هرتزوگ<ref>Werner Herzog</ref>، ویم وندرس<ref>Wim Wenders</ref>)، و اسپانیا (کارلوس سائورا<ref>Carlos Saura</ref>، خوزه لوئیس بورائو<ref>José Luis Borau</ref>، ویکتور اریسه<ref>Victor Erice</ref>). در دهه‌های۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در اروپا کارگردانان تازه‌کاری چون کریشتف کیشلوفسکی<ref>Krzysztof Kieslowski</ref>، پدرو آلمودووار<ref>Pedro Almodovar</ref>، آکی کوریسماکی<ref>Aki Kaurismaki</ref>، ژان ـ ژاک بنی<ref>Jean-Jacques Beneix</ref>، پاتریس لوکُنت<ref>Patrice Leconte</ref>، و دِرِک جارمن<ref>Derek Jarman</ref>، در عرصه سینمای جهانی درخشیدند. در همین سال‌ها فیلم‌هایی از افریقا، خاورمیانه، و امریکای لاتین نیز در غرب به نمایش درآمد. فیلم‌سازان نیوزیلند همچون جِین کمپیون<ref>Jane Campion</ref>&nbsp;و پیتر وی‌یر<ref>Peter Weir</ref>، جورج میلر<ref>George Miller</ref>، لی تاماهوری<ref>Lee Tamahori</ref>، و فیلم‌سازان کانادایی چون دنیس آرکند<ref>Denys Arcand</ref>&nbsp;و آتم اِگویان<ref>Atom Egoyan</ref>&nbsp;به‌شهرت جهانی دست یافتند. سینمای ملی کشورهای چین، هنگ کنگ، تایوان، و ژاپن برخی از زیباترین فیلم‌های اواخر دهۀ ۱۹۸۰ و دهۀ ۱۹۹۰ را تولید کردند و فیلم‌سازانی همچون چن کایگه<ref>Chen Kaige</ref>، ژانگ ییمو<ref>Zhang Yimou</ref>، هو سایوـ سِیْن<ref>Hou Hsiao-hsien</ref>، تیان ژوانگ ژوانگ<ref>Tian Zhuangzhuang</ref>، ژوزو ایتامی<ref>Juzo Itami</ref>، تاکه‌شی بیت تاکه‌شی<ref>Takeshi `Beat´ Takeshi</ref>، جان وُو<ref>John Woo</ref>، وُنگ کارـ وای<ref>Wong Kar-Wai</ref>، و دیگران مشهور شدند. در دهۀ ۱۹۹۰ سینمای انگلستان نیز جانی دوباره گرفت و فیلم‌های مایک لی<ref>Mike Leigh</ref>&nbsp;با استقبال روبه‌رو شد. فیلم کمدی و عاشقانۀ ''چهار عروسی و یک تشییع جنازه''<ref>''Four Weddings and a Funeral''</ref>&nbsp;(۱۹۹۴) و فیلم جنایی ''قفل، انبار و دو لولۀ داغ تفنگ''<ref>''Lock, Stock and Two Smoking Barrels''</ref>&nbsp;(۱۹۹۷) در هر دو سوی اقیانوس اطلس به موفقیت هنری و تجاری دست یافتند.


'''سینمای امریکا پس از ۱۹۶۰'''. در امریکا فیلم‌سازانی همچون رابرت آلتمن<ref>Robert Altman</ref>، فرانسیس فورد کاپولا<ref>Francis Ford Coppola</ref>، آرتور پن<ref>Arthur Penn</ref>، و مارتین اسکورسیزی<ref>Martin Scorsese</ref>&nbsp;تکنیک‌های سبکیِ موج نو فرانسه را در فیلم‌های تجاری به‌کار گرفتند. وودی آلن<ref>Woody Allen</ref>&nbsp;نوعی کمدی لفظی را درپیش گرفت که بر فیلم‌سازان نسل بعد تأثیر بسیار گذاشت. استودیوهای هالیوود، که تا آن زمان برای مخاطبان سنتی فیلم می‌ساختند به فیلم‌سازی برای جوانان نیز توجه کردند. در اواخر دهۀ ۱۹۶۰ و اوایل دهۀ ۱۹۷۰ با تغییر ساختار در صنعت فیلم امریکا، نسل جدید فیلم‌سازان به نوآوری پرداختند، ولی به‌تدریج این تغییرات دوباره به‌سوی معیارهای محافظه‌کارانۀ سینمای هالیوود متمایل شد. موفقیت فیلم‌های تجاری پرهزینه‌ای مانند ''آرواره‌ها''<ref>''Jaws''</ref>&nbsp;(۱۹۷۵)، ''جنگ ستارگان''<ref>''Star Wars''</ref>&nbsp;(۱۹۷۷)، ''وای تی: موجود فرازمینی''<ref>''ET,the Extra-Terrestrial''</ref> (۱۹۸۲)، فصل تازه‌ای را در فیلم‌سازی امریکا گشود که بر تولید فیلم‌های پرفروش و استفاده از جلوه‌های ویژه تأکید داشت. این گرایش با ابداع تصاویر رایانه‌ای در دهۀ ۱۹۹۰ شدت گرفت. محافظه‌کاریِ صنعت سینمای امریکا، موجب رویکرد دوباره به گونه‌های فیلم و نظام ستاره‌سازی شد. در دهۀ ۱۹۹۰ گونه‌های وسترن، کمدی‌های عشقی، و فیلم‌های جنگی دوباره احیا شد، همچون فیلم‌های ''نابخشوده''<ref>''Unforgiven''</ref>&nbsp;(۱۹۹۲)، ''بی‌خواب در سیاتل''<ref>''Sleepless in Seattle''</ref>&nbsp;(۱۹۹۳)، و ''نجات سرباز رایان''<ref>''Saving Private Ryan''</ref>&nbsp;(۱۹۹۸). ستاره‌های هالیوود به بازیگران اصلی صنعت فیلم امریکا تبدیل شدند، ازجمله آرنولد شوارتزِنِگِر<ref>Arnold Schwarzenegger</ref>، جیم کری<ref>Jim Carrey</ref>، تام هنکس<ref>Tom Hanks</ref>، دمی مور<ref>Demi Moore</ref>، و بروس ویلیس<ref>Bruce Willis</ref>&nbsp;که برای بازی در هر فیلم میلیون‌ها دلار دستمزد می‌گرفتند. از سوی دیگر در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، فیلم‌سازانی جوان و مستقل و نیز شرکت‌های کوچک فیلم‌سازی بیرون از استودیوهای هالیوود فیلم می‌ساختند. بسیاری از این فیلم‌سازان مستقل که با بودجۀ کمتر و آزادی هنری بیشتر کار می‌کردند، اسلوب‌های فیلم درجه دو و موج نو فرانسه را با نوآوری احیا کردند؛ مهم‌ترین این فیلم‌ها عبارت‌اند از ''رد خون''<ref>''Blood Simple''</ref>&nbsp;(۱۹۸۴) ساختۀ برادران کوئن<ref>''Coen  brothers''</ref>، ''دختره باید آن را به‌دست بیاورد''<ref>''She’s Gotta Have It''</ref>&nbsp;(۱۹۸۶) اثر اسپایک لی<ref>Spike Lee</ref>، ''سکس، دروغ‌ها و نوار ویدئو''<ref>''sex, lies and videotape''</ref>&nbsp;(۱۹۸۹) ساختۀ استیون سادربرگ<ref>Steven Soderbergh</ref>، و ''سگدانی''<ref>''Reservoir Dogs''</ref>&nbsp;(۱۹۹۲) اثر کوئنتین تارانتینو<ref>Quentin Tarantino</ref>. فیلم سادربرگ، به‌ویژه، به احیای بخشی از سینمای مستقل دامن زد که در دهۀ ۱۹۹۰ رشد یافت. فیلم‌های مستقل امریکایی در این دهه، به کارگردانی و نویسندگی فیلم‌سازان جوانی همچون هال هارتلی<ref>Hal Hartley</ref>، ریچارد لینک‌لیْتر<ref>Richard Linklater</ref>، ویت استیلمن<ref>Whit Stillman</ref>، و کوین اسمیت<ref>Kevin Smith</ref>&nbsp;برتری را به کلام داده‌اند و هنرنمایی‌های بصری سینمای تجاری که در فیلم‌های پرفروش ''پارک ژوراسیک''<ref>''Jurassic Park''</ref>&nbsp;(۱۹۹۳) و ''تایتانیک''<ref>''Titanic''</ref>&nbsp;(۱۹۹۷) به اوج خود رسیده بود را کنار گذاشته‌اند. فیلم‌های هالیوودی که در تابستان ۱۹۹۹ به‌نمایش درآمدند، با فروش ۲.۷۸میلیارد دلار رکورد تازه‌ای برجا گذاشتند. این رقم در مقایسه با فروش ۱۹۹۸، دوازده درصد افزایش نشان می‌دهد. شمار تماشاگران سینما در فصل تابستان با افزایش هشت درصدی، نسبت به سال پیش از آن، به ۵۷۴میلیون نفر رسید، و تعداد تماشاگران در تمام سال تقریباً ۱.۴۷میلیارد نفر برآورد شده است. مهم‌ترین علت افزایش تعداد تماشاگران، گشایش ۵هزار سالن جدید در ۱۹۹۸ است. با این‌همه، در آغاز ۲۰۰۱ تعداد سینماهایی که تعطیل شد نیز افزایش یافت و دو شرکت سینمایی ۱۹۲ سالن، از ۸۶۱ سالن، خود را تعطیل کردند. بیشترین رقم درآمد ناخالص در تابستان ۱۹۹۹ به فیلم ''جنگ ستارگان''<var>اپیزود اول: تهدید شبح</var><ref>''Star War Episode I: ThePhantom Menace''</ref> اختصاص یافت که ۲۸۱میلیون دلار بود.
'''سینمای امریکا پس از ۱۹۶۰'''. در امریکا فیلم‌سازانی همچون رابرت آلتمن<ref>Robert Altman</ref>، فرانسیس فورد کاپولا<ref>Francis Ford Coppola</ref>، آرتور پن<ref>Arthur Penn</ref>، و مارتین اسکورسیزی<ref>Martin Scorsese</ref>&nbsp;تکنیک‌های سبکیِ موج نو فرانسه را در فیلم‌های تجاری به‌کار گرفتند. وودی آلن<ref>Woody Allen</ref>&nbsp;نوعی کمدی لفظی را درپیش گرفت که بر فیلم‌سازان نسل بعد تأثیر بسیار گذاشت. استودیوهای هالیوود، که تا آن زمان برای مخاطبان سنتی فیلم می‌ساختند به فیلم‌سازی برای جوانان نیز توجه کردند. در اواخر دهۀ ۱۹۶۰ و اوایل دهۀ ۱۹۷۰ با تغییر ساختار در صنعت فیلم امریکا، نسل جدید فیلم‌سازان به نوآوری پرداختند، ولی به‌تدریج این تغییرات دوباره به‌سوی معیارهای محافظه‌کارانۀ سینمای هالیوود متمایل شد. موفقیت فیلم‌های تجاری پرهزینه‌ای مانند ''آرواره‌ها''<ref>''Jaws''</ref>&nbsp;(۱۹۷۵)، ''جنگ ستارگان''<ref>''Star Wars''</ref>&nbsp;(۱۹۷۷)، ''وای تی: موجود فرازمینی''<ref>''ET,the Extra-Terrestrial''</ref> (۱۹۸۲)، فصل تازه‌ای را در فیلم‌سازی امریکا گشود که بر تولید فیلم‌های پرفروش و استفاده از جلوه‌های ویژه تأکید داشت. این گرایش با ابداع تصاویر رایانه‌ای در دهۀ ۱۹۹۰ شدت گرفت. محافظه‌کاریِ صنعت سینمای امریکا، موجب رویکرد دوباره به گونه‌های فیلم و نظام ستاره‌سازی شد. در دهۀ ۱۹۹۰ گونه‌های وسترن، کمدی‌های عشقی، و فیلم‌های جنگی دوباره احیا شد، همچون فیلم‌های ''نابخشوده''<ref>''Unforgiven''</ref>&nbsp;(۱۹۹۲)، ''بی‌خواب در سیاتل''<ref>''Sleepless in Seattle''</ref>&nbsp;(۱۹۹۳)، و ''نجات سرباز رایان''<ref>''Saving Private Ryan''</ref>&nbsp;(۱۹۹۸). ستاره‌های هالیوود به بازیگران اصلی صنعت فیلم امریکا تبدیل شدند، ازجمله آرنولد شوارتزِنِگِر<ref>Arnold Schwarzenegger</ref>، جیم کری<ref>Jim Carrey</ref>، تام هنکس<ref>Tom Hanks</ref>، دمی مور<ref>Demi Moore</ref>، و بروس ویلیس<ref>Bruce Willis</ref>&nbsp;که برای بازی در هر فیلم میلیون‌ها دلار دستمزد می‌گرفتند. از سوی دیگر در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، فیلم‌سازانی جوان و مستقل و نیز شرکت‌های کوچک فیلم‌سازی بیرون از استودیوهای هالیوود فیلم می‌ساختند. بسیاری از این فیلم‌سازان مستقل که با بودجۀ کمتر و آزادی هنری بیشتر کار می‌کردند، اسلوب‌های فیلم درجه دو و موج نو فرانسه را با نوآوری احیا کردند؛ مهم‌ترین این فیلم‌ها عبارت‌اند از ''رد خون''<ref>''Blood Simple''</ref>&nbsp;(۱۹۸۴) ساختۀ برادران کوئن<ref>''Coen  brothers''</ref>، ''دختره باید آن را به‌دست بیاورد''<ref>''She’s Gotta Have It''</ref>&nbsp;(۱۹۸۶) اثر اسپایک لی<ref>Spike Lee</ref>، ''سکس، دروغ‌ها و نوار ویدئو''<ref>''sex, lies and videotape''</ref>&nbsp;(۱۹۸۹) ساختۀ استیون سادربرگ<ref>Steven Soderbergh</ref>، و ''سگدانی''<ref>''Reservoir Dogs''</ref>&nbsp;(۱۹۹۲) اثر کوئنتین تارانتینو<ref>Quentin Tarantino</ref>. فیلم سادربرگ، به‌ویژه، به احیای بخشی از سینمای مستقل دامن زد که در دهۀ ۱۹۹۰ رشد یافت. فیلم‌های مستقل امریکایی در این دهه، به کارگردانی و نویسندگی فیلم‌سازان جوانی همچون هال هارتلی<ref>Hal Hartley</ref>، ریچارد لینک‌لیْتر<ref>Richard Linklater</ref>، ویت استیلمن<ref>Whit Stillman</ref>، و کوین اسمیت<ref>Kevin Smith</ref>&nbsp;برتری را به کلام داده‌اند و هنرنمایی‌های بصری سینمای تجاری که در فیلم‌های پرفروش ''پارک ژوراسیک''<ref>''Jurassic Park''</ref>&nbsp;(۱۹۹۳) و ''تایتانیک''<ref>''Titanic''</ref>&nbsp;(۱۹۹۷) به اوج خود رسیده بود را کنار گذاشته‌اند. فیلم‌های هالیوودی که در تابستان ۱۹۹۹ به‌نمایش درآمدند، با فروش ۲.۷۸میلیارد دلار رکورد تازه‌ای برجا گذاشتند. این رقم در مقایسه با فروش ۱۹۹۸، دوازده درصد افزایش نشان می‌دهد. شمار تماشاگران سینما در فصل تابستان با افزایش هشت درصدی، نسبت به سال پیش از آن، به ۵۷۴میلیون نفر رسید، و تعداد تماشاگران در تمام سال تقریباً ۱.۴۷میلیارد نفر برآورد شده است. مهم‌ترین علت افزایش تعداد تماشاگران، گشایش ۵هزار سالن جدید در ۱۹۹۸ است. با این‌همه، در آغاز ۲۰۰۱ تعداد سینماهایی که تعطیل شد نیز افزایش یافت و دو شرکت سینمایی ۱۹۲ سالن، از ۸۶۱ سالن، خود را تعطیل کردند. بیشترین رقم درآمد ناخالص در تابستان ۱۹۹۹ به فیلم ''جنگ ستارگان''<var>اپیزود اول: تهدید شبح</var><ref>''Star War Episode I: ThePhantom Menace''</ref> اختصاص یافت که ۲۸۱میلیون دلار بود.
سرویراستار
۳۷٬۰۷۵

ویرایش