اتین بونو کندیاک(1715-1780)
اتین بونو کندیاک (1715-1780) Etienne Bonnot de Condilac
فیلسوف تجربی مسلک فرانسوی. کندیاک نخست بهعزم آموختن علم کهانت وارد مدرسهی علوم دینی سن سولیپس[۱] شد. ولی در سال 1740 آن مدرسه را ترک کرد و به فلسفه روی آورد. نخستین کتاب کندیاک به نام تحقیق در منشأ معرفت آدمی[۲] (1746) تحت تأثیر مذهب اصالت تجربه لاک نگارش یافت. دیدگاه کلی او در این کتاب موافق چارچوب کلی دیدگاه لاک در خصوص تصورات مرکب و بسیط قرار دارد. لاک تصورات مرکب را به تصورات بسیط[۳] باز میگرداند و برای تصورات بسیط منشأ تجربی قائل میشود.
از نظر کندیاک مادهی اساسی معرفت اتحاد یک تصور با یک نشانه است، یعنی تصور موضوعی برای تفکر در میآید و میتواند با تصورات دیگر ترکیب شود و از طریق اتحاد نشانگر و یا نشانگرها بیان شود و بر اساس این اتحاد تصور و نشانه است که ما میتوانیم حیات عقلی پیچیدهایی موافق تجربهی فزایندهی خود از جهان و موافق نیازها و مقاصد خود بهوجود آوریم.
او همچنین در کتاب دربارهی نظام ها[۴] (1749) به روح نظامهای فلسفی متفکرانی مانند دکارت، مالبرانش، اسپینوزا و لایبنیتس انتقاد میکند. و اذعان میدارد که فیلسوفان عقلی مذهب سعی میکردند، با شروع از مبادی و تعاریف اولیه نظامسازی کنند، ولی این ابتناء به مبادی اولیه و تعاریف به خصوص در نظامهای هندسی؛ کاملاً تحکمی هستند و نمیتوانند نقش اصیلی در نظامهای فلسفی بر عهده داشته باشند. البته این بدان معنی نیست که کندیاک هر نوع کوشش، برای نظام بخشیدن به معرفت را مردود قلمداد کند. از نظر او در یک نظام و از جمله نظام فلسفی باید ترتیب و تنظیم اجزاء یک علم، و روابط آنها کاملاً روشن و مبتنی بر پدیدههای کاملاً شناخته شده باشد.
او در کتاب منطق خود ضمن بیان نقایص روشهای فیلسوفان تألیفی قرن هفدهم که روش خود را از هندسه اقتباس کرده و به روش قیاس عقلی پیش می روند و در نهایت نیز ما را به شناخت حقیقت نمیرسانند. معتقد به روش تحلیلی در قلمرو طبیعت است. ما در قلمرو فرض (قلمرو پدیدهها) باقی میمانیم و سپس آنچه را فرض کردیم به اجزایش تجزیه میکنیم و آنگاه آن را به شیوهایی منظم از نو ترکیب میکنیم. ما با استفاده از این روش طبیعی که خاصیت ذهن انسانی است، معرفت خود را بسط می دهیم. او همچنین در خصوص روش کسب علم میگوید: ما در طلب معرفت نباید در پی مفهومی تجربی باشیم. باید ببینیم روش ذهن در کسب معرفت چگونه است، و پس از این بررسی مشاهده میکنیم یک روش آرمانی و ثابت و واحد برای کسب معرفت و علم وجود ندارد. اینکه با چه ترتیبی باید اشیأ را مطالعه کنیم، بسته به نیاز و مقصود ما دارد. اگر بخواهیم دربارهی طبیعت مطالعه کنیم و معرفتی واقعی از اشیأ به دست آوریم باید در قلمرو پدیدهها، که در نهایت امر از طریق تجربه حسی به ما عرضه میشود، باقی بمانیم.
مهمترین کتاب کندیاک رساله دربارهی احساسات[۵] (1754) اوست. همچنانکه گفتیم او در نخستین کتابش یعنی دربارهی منشأ معرفت آدمی، همچون لاک به دو منبع برای تصورات قائل بود، تصورات احساس و تصورات تفکر یا درون نگری[۶]، ولی در کتاب دربارهی احساسات، او از نظریه سابق خود عدول کرده و فقط احساس را منبع تصورات میداند. از نظر او کل حیات نفسانی از احساس ساخته شده است. هر حس ما تواناییهایی جهت شناخت انسان و جهان خارج ایجاد کرده و توانایی های فکری و درونی ما از قبیل، حافظه، سنجش، حکم، قوه انتزاع، خیال، ایجاد عدد و میل و اراده را در ما فعال میکند. ولی تنها قوه ایی که ما را به جهان خارج معتقد میسازد، قوه لمس و یا بساوایی است و البته حرکت نیز از نظر او نقش مهمی در این امر دارد ولی بساوایی است که نقش محوری در این شناخت و اعتقاد بر عهده دارد.
اتحاد حس بساوایی با حواس دیگر به تدریج موجب حکم به این امر می شود که احساسهای ما منشأ خارجی دارند. همچنین ترکیب احساس بینایی و بساوایی موجب درک فاصله، اندازه و حرکت میشود. خلاصه سخن رساله دربارهی احساس این است که در قلمرو طبیعی هرگونه شناختی از احساسات مایه میگیرد و همه اعمال ذهنی آدمی، حتی آنهایی را که معمولاً فعالیتهای ذهنی عالی توصیف میکنند، می توان احساسات تغییر شکل یافته دانست. کندیاک همچنین با وامگیری از اندیشه لاک در رساله تحقیق دربارهی فاهمه انسانی[۷]، که اظهار داشته بود، اراده از بیقراری ذهن در برابر فقدان خیری غایب ناشی می شود. او نیز بیقراری را اصل نخستینی دانست که عادات گوناگون را در ما به وجود می آورد. بهطوریکه در یک کلمه از بیقراری است که تمام عادات ذهن و بدن زاده میشود. لذا تمام پدیدههای نفسانی تابع بیقراریاند، که بیشتر بیقراری در شرایط خاص است تا انتظار وقوع یک امر خیر. بر این اساس و برای کل فرآیند زندگی انسان مبنایی اصالت ارادهایی[۸] که براساس نیاز شکل میگیرد به دست می دهد.
باید دانست علیرغم توجیه بهظاهر مادی ذهن و اعمال ذهنی براساس احساسات تغییر شکل یافته، کندیاک مادی مذهب نبود. او هم به وجود خداوند و هم وجود نفس را به عنوان یک حقیقت غیر جسمانی و غیر روحانی اعتقاد داشت. کندیاک در تفسیر خود از جهان مادی اظهار نظر صریح و روشنی در خصوص قول به وجود اشیأ ممتد ندارد. او میگفت، اگر ما بگوییم صدا، طعم، بو و رنگ در اشیاء وجود ندارند، باید بگوییم امتداد نیز در اشیاء وجود ندارد. او اذعان داشت که شاید گروهی اشکال بگیرند که اگر امتداد وجود ندارد اشیاء هم وجود ندارند. ولی از نظر او این استدلال درست نیست، زیرا اشیاء موجود، احساساتی را در ما بر میانگیزند و خواصی دارند که دربارهی آنها معرفت یقیینی هم نمیتوان داشت. لذا کندیاک نه تنها مادی مذهب نبود بلکه در را به روی فرضیهای غیر مادی مذهبانه گشوده است و در نهایت آنکه او با توجه به تحلیل مبادی نفسانی علم، زندگی آدمی را خارج از حوزه موجبیت محض[۹] نگه میدارد.
منابع:
1. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه ج 6 از ولف تا کانت، 1373، ترجمهی سید جلالالدین مجتبوی، چاپ اول، تهران، انتشارات سروش و شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.