رخش

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

رَخش‌

رَخش‌

در شاهنامه، اسب‌ رستم‌. هنگامی‌که‌ زال‌ رستم‌ را به‌ جهان‌پهلوانی‌ برگزید، برای‌ یافتن‌ اسبی‌ درخور برای‌ او تکاورانی‌ به‌ هرسو پراکند و دستور داد تا اسبان‌ همۀ‌ گله‌های‌ شاهی‌ را در کابلستان‌ و زابلستان‌ که‌ داغ‌ شاهان‌ را بر خود داشتند، برای‌ آزمایش‌ نزد رستم‌ برانند. رستم‌ همۀ‌ اسب‌ها را آزمود، اما هیچ‌کدام‌ تاب‌ تحمل‌ رستم‌ را نداشت‌ و بی‌درنگ‌ شکم‌ بر زمین‌ می‌گذاشت‌. سرانجام‌ زرنگ‌ گله‌‌اسبی‌ از کابل‌ بیاورد با مادیانی‌ که کره‌ای‌ به‌دنبال داشت. چوپان‌ گله‌ می‌گفت که‌ بر این‌ کرۀ‌ سه‌‌ساله‌ کسی‌ نتوانسته‌ کمند بیندازد. چون‌ مادیان‌ مانند شیر درنده‌ نگهبان‌ کرۀ‌ خود است‌. رستم‌ سر رخش‌ را به‌ کمند انداخت‌ و مادیان‌ حمله‌ور را با مشتی‌ گران‌ خواباند که‌ برخاست‌ و دور شد. چوپان‌ رخش‌ را برای‌ ایران‌زمین‌ به‌ رایگان‌ به‌ رستم‌ بداد و رستم‌ او را به‌ زین‌ آورد. در شاهنامه‌ رخش‌ گاهی مترادف‌ با رستم‌ است‌ و در هفت‌خان‌ رستم‌، همانند پهلوانی‌ موظف‌، از خود توانایی‌های‌ بی‌نظیری‌ را به‌ نمایش‌ می‌گذارد. هنگامی‌که‌ رستم‌ به‌ مازندران‌ رسید، کیکاوس‌ از خروش‌ رخش دریافت که‌ رستم‌ به‌ نجاتش‌ شتافته‌ است‌. در نزدیک‌ مرز توران،‌ سواران‌ ترک‌ رخش‌ را برای جفت‌گیری با اسبانشان ربودند و رستم‌ برای‌ یافتن‌ او به‌ سمنگان‌ رفت‌ و در آن‌جا بود که‌ با تهمینه‌ ازدواج‌ کرد و رخش‌ را بازیافت‌. اسب‌ سهراب‌ نیز از نژاد رخش‌ بود‌. هنگامی‌که‌ رخش‌ در جنگ‌ رستم‌ با اسفندیار آسیب‌ دید، سیمرغ‌ به‌ درمان‌ رخش‌ پرداخت‌. سرانجام،‌ هنگامی‌که شغاد و شاه‌ کابل‌ رستم‌ را به‌ چاه‌ انداختند‌، رخش‌ همراه‌ رستم‌ جان‌ داد.