روزه یکسو شد و عید آمد
کلمات آغازین یکی از غزلهای دیوان حافظ، با مطلع روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست/ می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست. این غزل در نسخهی تصحیح علامه قزوینی، غنی مشتمل بر 8بیت است و در بحر رمل مثمن مخبون محذوف (فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن) سروده شده است.
غزل که جز در دو بیت تصویری (بیت اول و هفتم) فاقد ارزش ادبی ممتازیست، اگر به درست بودن انتسابش به حافظ شک نکنیم، حاصل اوائل کار او در شاعریست. در این شعر وی به تمامی کوشیده تا گزارش مختصری از مرام و اعتقاد خود بیان کند. چیزی که در غالب غزلهای دیگر او به شکلهای هنریتر، یعنی با ایهام و کنایات و کمتر لفاظانه و گزارشی، نمایش داده شده. در غزل پس از اعلان پایان ماه رمضان و رسیدن عید فطر و موعد میگساری، بر صوفی و رند بودن شاعر و تعارض و اختلافش با زاهدان ریایی تاکید موکد شده است.
از هنرورزیهای حافظ در غزل که شکل تصنعیای به خود گرفته تکرار کلمه یا کلماتی از بیت در همان بیت است (آرایهی تکرار): می در بیت نخست؛ رند در بیت دوم؛ روی و ریا در بیت چهارم؛ روا در بیت ششم؛ باده و خون در بیت هفتم؛ دوبار تکرار عیب در بیت آخر. «برخاستن دل» کنایه از به شوق آمدن، «گرانجان» کنایه از آدمهای سختگیر و لئیم و «خون رزان» کنایه از شراب است.
متن غزل[۱]
روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
نوبهی زهدفروشان گرانجان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
چه ملامت بوَد آن را که چنین باده خورد
این چه عیب است بدین بیخردی وین چه خطاست
بادهنوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالِم سرّ است بدین حال گواست
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وانچه گویند روا نیست نگوییم رواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رَزان است نه از خون شماست
این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
ور بود نیز چه شد مردم بیعیب کجاست
- ↑ مطابق با نسخهی محمد قزوینی، قاسم غنی