مزدک
مَزدَک
(معروف به مزدک بامدادان) اندیشمند و مصلح ایرانی در روزگار پادشاهی قباد ساسانی (سلطنت ۴۸۸ـ۴۹۸م). تاریخ تولد و تبار او بهدرستی دانسته نیست. زادگاهش را نسا، استخر، و ماذرا (نزدیک کوتالعمارۀ عراق امروز) نوشتهاند. مزدک گسترندۀ آموزههای متفکری به نام زرادشت پسر خُرَّکان، ملقب به بوندَس (بهمعنی محرم) از مردم فسابور، که دو قرن پیش از او میزیست بود. زرادشت، که گاه او را «مزدک قدیم» نامیدهاند، دین مانوی داشت و بدعتهایی در آن آورده بود. مزدک اندیشههای خویش را بر آن کیش افزود و نوآوریهایی کرد. او برخلاف مانی، ظلمت را فاقد آگاهی و اراده و کارهای آن را کورکورانه و اتفاقی میدانست، امّا نور را پدیدهای ایزدی و اهورایی و آگاه میشمرد که سرانجام بر تاریکی چیره خواهد شد. روحانیان آیین مزدک عنوان «اندرزگر» داشتند. مزدک شخصاً پرهیزگار بود و عقیده داشت که خوردن گوشت روانِ آدمی را تباه میگرداند و همچون مانی بر آن بود که مؤمنان برگزیده باید تا پایان عمر، مجرد زندگی کنند. آموزۀ اجتماعی و اقتصادی او بر پایۀ اشتراک استوار بود و میگفت که زر و زن باید در میان همگان مشترک باشد، تا فقر و فتنه از جهان برخیزد. قباد ساسانی کیش مزدک را پذیرفت و همین امر خشم موبدان و بزرگان کشوری و لشکری را برانگیخت. دشمنان مزدک قباد را از سلطنت خلع کردند و برادرش جاماسب را بر تخت نشاندند. قباد نزد هپتالیان گریخت و با یاری آنان بازگشت و دوباره پادشاه شد؛ امّا این بار دیگر از مزدکیان پشتیبانی نکرد. سرانجام خسرو انوشیروان، پسر سوّم قباد، که مردی زیرک و کاردان بود، با همدستی روحانیان و نجبا، مزدک و یارانش را به مجلس مناظرهای خواندند و فسادی را که رواج افکار او در پی میداشت یادآور شدند و حکم قتل دستهجمعی آنان را صادر و اجرا کردند. مزدک رشک، کین، خشم، نیاز و آز را مایۀ سیهروزی مردمان و پرهیز از آن را واجب میدانست. اندیشههای مزدک تا چند قرن پس از او دوام آورد و فرقههایی چون کوذکیه، ابومسلمیه، ماهانیه و سپید جامگیه از این اندیشهها جوانه زدند و در فارس، خوزستان، سغد، سمرقند و چاچ روئیدند. خرمدینان ری و آذربایجان، ازجمله بابک خرمدین نیز ملهم از افکار و اعمال مزدکیان بودند. متون دینی اوستایی متأخر مزدک و مزدکیه را لعن کرده و آنان را زندیک (زندیق) خواندهاند.