مکتب تبریز
مکتب تبریز
مکتبی در نگارگری ایرانی. دو دورۀ نگارگری ایرانی با نام مکتب تبریز شهرت دارد.
مکتب اول تبریز. در اوایل قرن ۷ق یورش قبایل مغولِ آسیای مرکزی، به ویرانی کامل شهرهای ماوراءالنهر و خراسان، و پراکندگی هنرمندان و صنعتگران، و توقف رشد هنرها در این مناطق انجامید. هولاکوخان با تصرف بغداد، و کشتن خلیفه مستعصم به حکومت عباسیان پایان داد (۶۵۶ق)، و بیشتر سرزمینهای ایران نیز، بهجز خطۀ پارس، بهدست ایلخانان مغول افتاد. مرکز حکومتی ایلخانان در آذربایجان بود. حکومت ایلخانان دو نتیجۀ مهم در نقاشی ایران داشت: یکی انتقال شیوههای هنر چینی به ایران، و دیگری بنیادگذاری نوعی هنرپروری که سنّت کار گروهی هنرمندان در کتابخانه ـ کارگاه سلطنتی را پدید آورد. در زمان حکومت آخرین حاکمان ایلخانی (قرن ۸ق)، شهر تبریز به مرکز مهم فرهنگی و هنری بدل شد. خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی، وزیر غازان و الجایتو، شهرکی با نام رَبع رشیدی را با ساختمانهای زیبا و کارگاههای منظم در نزدیکی تبریز بنا کرد، و محققان و هنرمندان ایرانی و خارجی را در آن گردآورد. در این مرکز مجموعۀ سترگ جامعالتواریخ تکوین یافت. شاهنامۀ مصوّر بزرگاندازۀ موسوم به شاهنامۀ بزرگ مغولی (شاهنامۀ دموت) نیز از آثار متعلق به این دوره و مکتب اول تبریز است. براساس مدارک تاریخی آن زمان، هنرمندان خارجی ـ ازجمله نقاشان چینی ـ در تبریز فعالیت داشتند. نگارههای مکتب اول تبریز از مکاتب نقاشی سونگ و یوآن متأثرند، و استفاده از ابرهای مواج، تنۀ درختان بسیار پیچیده، و صخرههای تیز و دشتهای بریده از این تأثیر نشان دارند. لیکن اگرچه کوهها، ابرها، و آبها از قواعد نقاشی چینی پیروی میکنند، بهطریقی کاملاً غیرچینی، برای پر کردن فضای خالی یا قطعکردن صحنهای یا نشاندادن فاصله، بهکار رفتهاند. اسلوب هاشورزنی نقاشان چینی دورۀ تانگ نیز در برخی از نگارههای این دوره دیده میشود. کاربرد نقشمایههایی همچون اژدها و ققنوس نیز منشأ چینی دارد. از این زمان در طریقۀ نمایش اندامها تحرک بیشتری حاصل میشود. تصویرگران شاهنامۀ دموت به نمایش حالات عاطفی انسان و تجسّم حجم و عمق تمایل داشتند که در سنّت نقاشی تزیینی ایرانی سابقه ندارد. نفوذ بیزانس (روم شرقی) نیز در نگارگری مکتب اول تبریز اندک نبود، و بیشتر در طریقۀ نمایش چینهای لباس و استفاده از سایههای اندک تجلّی یافته است. بهطور کلی در نیمۀ دوم قرن ۸ق رفتهرفته درکی تازه از فضا، و میلی به گشایش مرزهای تجسّم دنیای واقعی بروز کرد، و مناظر طبیعی و فضاهای داخلی پرمایهتر و پرتفصیلتر شدند؛ و نهایتاً فضای تصویر شکل گستردهای یافت و سرتاسر صفحه از پایین تا بالا به موازات خط افق و تقریباً تا لبۀ فوقانی نقاشی، را پوشاند.
دومین مکتب تبریز. در قرن ۱۰ق و در عصر صفویان پدید آمد. بهترین نمایندگان مکاتب مختلف هنری، بهویژه استادان مکتب هرات و در صدر آن کمالالدین بهزاد به تبریز ـ پایتخت صفویان ـ انتقال یافتند. در نتیجه فعالیت بهزاد در تبریز ترکیبی بین سنّت محلی و دستاوردهای مکتب بهزاد بهوجود آمد. از همآمیزی سنّتهای باختری (تبریز) و خاوری (هرات) سبک اصیل و کاملی بهوجود آمد که درخشانترین نمونههای آن را در شاهنامۀ طهماسبی و نیز خمسۀ طهماسبی میتوان یافت. سلطان محمد در این تلفیق نقش بسزایی داشت. نگارگرانی همچون میرمصور و آقا میرک بیش از سلطانمحمد به سبک بهزاد وفادار ماندند. میرزا علی، میر سیدعلی، مظفرعلی، و دوستمحمد از دیگر نگارگران این دورهاند. نگارگران مکتب دوم تبریز، به پیروی از سنت بهزاد، به تصویرکردن محیط زندگی و امور روزمره تمایل داشتند. بهسبب کثرت روابط و تعدد وقایع ساختار فضای تصویر پیچیدهتر شد؛ و ترازهای متعدد از خلال جلوههای شکل و رنگ، دور یا نزدیک مینمایند و بهاین ترتیب فضا هم دوبعدی است و هم تحرک دارد، هم یکپارچه است و هم ناپیوسته. این نوع فضاسازی چندساحتی، که از بینشی عارفانه متأثر است، اوج کمال و انسجام نظام زیباشناختی نگارگری ایرانی بهشمار میرود.