گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
مصرع آغازین یکی از غزلهای حافظ، با مطلع گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب/ گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب. این غزل در نسخهی تصحیح علامه قزوینی، غنی مشتمل بر 8بیت است و در بحر رمل مثمن محذوف (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) سروده شده است.
غزل گفتوگو (مناظره)یی میان عاشق و معشوق است. پارهای نشانهها از جمله مور خط (کنایه از موهای اوّلیهی شاهدان در اطراف چهرهشان) حکایت از مذکر بودن معشوق دارد، اگرچه برخی رموز ادبیات صوفیه نیز (چون خال و زلف و می و خاصه مقام حیرت) مانع چنین تاویل و برداشتی از شعر است. عبدالحسین جلالیان در شرحی که بر اشعار حافظ دارد (کتاب شرح جلالی بر حافظ) بر این گمان است که غزل گفتوگویی خیالی میان شاعر و شاه یحیی است: از انتخاب کلمهی غریب برای ردیف این غزل و ایهامات آن چنین برمیآید که این غزل هم در یکی از شبهای غمافزای دور تبعید حافظ در یزد سروده شده است. شاعر ماحصل گفتوشنود خود با شاه یحیی و نومیدی حاصله از آن را در این غزل بازگو میکند. شاه یحیی که داماد شاه شجاع و حاکم یزد بود برای حفظ روابط فیمابین خود و شاه شجاع نمیتوانست به فرد تبعید شدهی سیاسی از طرف او چندان روی خوش نشان دهد. از این رو حافظ در تمام مدّت تبعید خود در خوف و رجا به سر میبرد.
منظور از سنجاب شاهی بستر شاهانه، عکس به معنای انعکاس، و خسته به معنای مجروح است.
حافظ هردو قافیهی بیت اول را در ابیات پایانی غزل تکرار کرده که از دید ادبشناسان قدیم نوع اول (تکرار قافیهی مصرع نخست بیت اول) را که اصطلاحا ردُّالقافیه خوانده میشده گونهای شگرد و صنعت و نوع دوم را از عیوب آن میشمردهاند. همچنین در ابیاتی از غزل نیز ردیف (کلمهی غریب/ به معنای بیگانه و ناآشنا) خارج از قاعده به کار رفته است. بدین معنا که در ابیات چهارم و پنجم، کلمهی غریب به معنای عجیب به کار رفته و در ابیات دیگر به معنای بیگانه.
شعر بیش از آن که شکلی تصویری داشته باشد، توصیفی و لفاظانه است. اگرچه در برخی ابیات (پنجم و ششم) نیز با تصاویری بسیط اما کلیشهای مواجهیم. البته این شعر نیز چون غالب غزلهای دیگر حافظ مملو از کنایه و ایهامیست که بزرگترین و مهمترین مهارت او در سرایش است.
متن غزل[۱]
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانهپروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
مینماید عکس می در رنگ روی مهوشت
همچو برگ ارغوان بر صفحهی نسرین غریب
بس غریب افتاده است آن مور خط، گِرد رُخَت
گرچه نبود در نگارستان[۲] خط مشکین غریب
گفتم ای شام غریبان طرهی شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
- شرح جلالی بر حافظ