گفتگو در کاتدرال

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

عنوان اصلی: Conversación en la cathedral

رمانی نوشته‌ی ماریو بارگارس یوسا، نویسنده‌ی شهیر و برنده‌ی نوبل ادبیات. این اثر برای اولین بار در سال 1969 و به زبان اسپانیایی در پرو منتشر شد و خیلی زود به شهرتی فراتر از مرزهای این کشور رسید. در برداشتی کلی، گفتگو در کاتدرال را می‌توان توصیفی از وضعیت پرو مابین سال‌های 1948 تا 1956 تحت حکومت استبدادی مانوئل اودریا[۱] دانست. اگر چه شخصیت اودریا به شکلی مستقیم در کتاب حضور ندارد، اما تأثیر فساد گسترده‌ی حکومت او بر گروه‌های مختلف جامعه واکاوی می‌گردد. آن‌چه این اثر را از رمان‌های سیاسی دیگری با مضمون مشابه متمایز می‌کند، شیوه‌ی بدیع و منحصر به فرد آن در زمینه‌ی روایت است.

 

طرح داستان

سانتیاگو زاوالا، روزنامه‌نگاری حدوداً سی‌ساله، بی هیچ شور و شوقی به در و دیوار و خیابان‌ها و ماشین‌های شهر نگاه می‌کند و از خودش می‌پرسد که کشورش پرو از چه زمانی از دست رفت؟ و از چه زمانی همین اتفاق مشابه برای خودش افتاد؟ بیش از هفتصد صفحه داستانی که در پی می‌آید، به نوعی پاسخی است برای این سوال. سانتیاگو به سمت مرکز نگهداری سگ‌ها در شهرداری حرکت می‌کند، چون مأموران سگ او را به زور از دست همسرش گرفته‌اند و حالا سانتیاگو به دنبال طرح شکایت است. در این مرکز، آشنایی قدیمی را پس از سال‌ها می‌بیند: آمبروسیو، راننده‌ی سابق پدرش، که حالا با وضعیتی فلاکت‌بار در آن‌جا مشغول به کار است. آن‌ها با هم به میخانه‌ای در همان حوالی به نام کاتدرال[۲] می‌روند و درباره‌ی آن‌چه بر خود و کشورشان گذشته، صحبت می‌کنند.

پدر سانتیاگو، دن فرمین، از سرمایه‌داران بزرگ وابسته به دولت بوده است و تضاد فکری بین پدر و پسر، سانتیاگو را وادار می‌سازد تا به محض ورود به دانشگاه از خانواده جدا شود. او در محیط دانشگاه به کمونیسم گرایش پیدا می‌کند، بعد تحصیلات دانشگاهی را نیمه‌کاره می‌گذارد و در نهایت به روزنامه‌نگاری روی می‌آورد. تجدید دیدار او با راننده‌ی سابق پدر مرحومش، بهانه‌ای است برای یادآوری زندگی شخصی این دو و همچنین ترسیم اتفاقات مهمی که در دوران حکومت ژنرال اودریا در پرو رخ داده است.

 

شیوه‌ی روایت

رمان تلفیقی است از زاویه‌ی دید دانای کل و گفتگوهایی مابین شخصیت‌های داستان در برهه‌های زمانی مختلف. خلاقیت یوسا در شیوه‌ی بدیعی که برای روایت نقل قول‌ها انتخاب کرده مشهود است: این دیالوگ‌ها به شیوه‌ی مرسوم پیش نمی‌روند و مدام با دیالوگ‌هایی از دیگر شخصیت‌ها یا گفتگوهایی مربوط به سال‌های گذشته قطع می‌شوند. به عبارت روشن‌تر، هنگامی که نویسنده قصد دارد سه گفتگوی مختلف (مثلاً یکی بین آ و ب در زمان حال، یکی بین آ و ج مربوط به بیست سال پیش و دیگری مربوط به د و ه مربوط به پنج سال قبل) را نقل کند، این سه گفتگو را با هم ترکیب می‌کند و روایتی پیچیده می‌سازد که رمزگشایی برای آن در ابتدا برای خواننده آسان نیست. برای توصیف دقیق‌تر این تکنیک، نمونه‌ای از گفتگوها ذکر می‌شود:

 

سانتیاگو می‌گوید: چیزی ازت می‌پرسم، قیافه‌ی من به حرامزاده‌ها می‌خورد؟ 

پوپیه گفت: چیزی بهت بگویم: فکر نمی‌کنی این که رفت و برایمان کوکاکولا خرید از روی بدجنسی بود؟ مثل این‌که می‌خواست امتحان کند که کار آن شب را تکرار می‌کنیم یا نه. 

سانتیاگو گفت: تو ذهن کثیفی داری کک مکی. 

آمبروسیو می‌گوید: چه سوالی پسر، معلوم است که نمی‌خورد. 

پوپیه گفت: بسیار خوب. آن دخترک دورگه قدیسه است و من هم ذهن کثیفی دارم. حالا بیا برویم خانه‌تان و صفحه گوش کنیم.

دن فرمین پرسید: به خاطر من این کار را کردی؟ به خاطر من، سیاه بدبخت دیوانه‌ی حرامزاده.

آمبروسیو می‌خندد: قسم می‌خورم که نمی‌خورد پسر. مرا دست انداختی؟ 

سانتیاگو گفت: تته خانه نیست. با دوست‌هاش به سینما رفته.

پوپیه گفت: گوش کن، این قدر حرامزاده نباش، داری دروغ می‌گویی، مگر نه؟ تو قول دادی لاغرو.

سانتیاگو می‌گوید: آمبروسیو، منظورت این است که حرامزاده‌ها قیافه‌شان به حرامزاده‌ها نمی‌خورد؟ 

 

در این نمونه، سه گفتگو در زمان‌های مختلف و با افراد متفاوت، با یکدیگر تلفیق شده‌اند: گفتگوی آمبروسیو و سانتیاگو در زمان حال، گفتگوی سانتیاگو و پوپیه در زمان گذشته و نقل قولی از پدر سانتیاگو (دن فرمین) در گذشته.

 

گفتگو در کاتدرال از شاخص‌ترین آثار یوسا محسوب می‌شود و نسخه‌ی فارسی آن در ایران با ترجمه‌ی عبدالله کوثری موجود است.

 


 

  1. Manuel A. Odría
  2. Cathedral