بارگاس یوسا، ماریو
ماریو بارگاس يوسا (28 مارس ۱۹۳۶ - 13 آوریل 2025م) (Mario Vargas Llosa)
رماننویس پرویی برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات. از بزرگترین داستاننویسان معاصر امریکای جنوبی بود. بیشتر آثار او به زبانهای مختلف، از جمله فارسی، ترجمه شده و از پرفروشترین کتابهای داستانی جهان در 50سال اخیر بودهاند. علاوه بر جایزه نوبل ادبیات 2010م، جایزۀ سروانتس[۱]، مهمترین جایزۀ ادبی نویسندگان اسپانیاییزبان، نیز در سال 1994م به او تعلق گرفته بود. یوسا در سالهای نخستین جوانی مجذوب شخصیت فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا شد، اما مدتی بعد جدایی کامل خود از جنبشهای تندرو چپ را اعلام کرد و به حملههای شدید علیه کاسترو پرداخت. در سال ۱۹۸۸م در کنار تعدادی از احزاب راستگرا در تشکیل «جنبش آزادیها» شرکت کرد. در انتخاب ریاست جمهوری ۱۹۹۰م پرو شرکت کرد، امّا از آلبرتو فوجیموری[۲] شکست خورد و سپس به طور کامل از سیاست کناره گرفت.
ماریو بارگاس يوسا Mario Vargas Llosa | |
---|---|
زادروز |
پرو 28 مارس ۱۹۳۶م |
درگذشت | پرو 13 آوریل 2025م |
ملیت | پرویی |
تحصیلات و محل تحصیل | دکتری ادبیات - دانشگاه مادرید |
شغل و تخصص اصلی | رماننویس |
آثار | عصر قهرمان؛ خانۀ سبز؛ گفتگو در کاتدرال؛ جنگ آخرالزمان |
گروه مقاله | ادبیات سایر کشورها |
جوایز و افتخارات | نوبل ادبیات 2010م |


ماریو در جنوب کشور پرو، آرکیپا[۳]، و در خانوادهای از طبقۀ متوسط به دنیا آمد. پدر و مادر او مدت کوتاهی با یکدیگر زندگی کردند و ماریو در حالی متولد شد که پیش از آن والدینش از یکدیگر جدا شده بودند. یک سال نخست زندگیاش را همراه خانوادۀ مادریاش در آرکیپا گذراند تا آنکه پدربزرگش به عنوان کنسول افتخاری پرو در بولیوی انتخاب شد و ماریو سالهای نخست کودکی خود را در کشور جدید زندگی کرد. پس از 9سال پدربزرگ شغلی دولتی در پرو پیدا کرد و آنها به کشور خود بازگشتند. در همین هنگام بود که برای نخستین بار پدرش را دید و والدینش بار دیگر تصمیم گرفتند با یکدیگر زندگی کنند. ماریو ابتدا به یک مدرسۀ مذهبی فرستاده شد و پس از آن در 14سالگی پدرش او را به مدرسهای نظامی فرستاد. در 16سالگی در روزنامهای محلی به عنوان خبرنگار کار خود را آغاز کرد. پس از دو سال، تحصیل در مدرسۀ نظامی را ترک کرد و در حالی که به روزنامهنگاری ادامه میداد از مدرسهای عادی فارغالتحصیل شد. در همین دوران نخستین نمایشنامۀ او به روی صحنه رفت. در 19سالگی با زنی از اقوام مادرش ازدواج کرد که 10سال از او بزرگتر بود. آن دو 9سال با یکدیگر زندگی کردند و در این سالها ماریو در رشتۀ هنرهای آزاد دانشگاه لیما فارغالتحصیل شد و سپس از دانشگاه مادرید در رشته ادبیات مدرک دکتری گرفت و فعالیت حرفهای خود را ادامه داد. یک سال پس از جدایی، ماریو با دخترعموی خود ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد. پس از دریافت مدرک دکتری به پاریس رفت و در آنجا با برخی دیگر از چهرههای شاخص ادبیات لاتین، چون بورخس و فوئنتس، آشنا شد. سال ۱۹۶۳م اولین رمانش منتشر شد؛ عصر قهرمان[۴] ماجرای دخالت نظامیان در عرصهٔ سیاست و تبعات شوم اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن است. این رمان مورد استقبال گستردۀ منتقدان و خوانندگان قرار گرفت. در سال ۱۹۶۶م پس از چاپ دومین رمانش، خانۀ سبز[۵]، از پاریس به لندن رفت و به تدریس ادبیات اسپانیایی - آمریکایی مشغول شد. سال بعد دومین مجموعه داستانش انتشار یافت. سومین رمانش، گفتگو در کاتدرال[۶]، در ۱۹۶۹م منتشر شد. یک سال بعد به بارسلونا رفت تا نوشتن یکی از معتبرترین نقدها بر آثار مارکز را آغاز کند (گارسیا مارکز: داستان یک مرگ[۷]). این کتاب در ۱۹۷۱م منتشر شد. پیش از این یوسا چند سفر به کوبا داشت و مثل بسیاری از نویسندگان آمریکای لاتین، رابطۀ خوبی با حکومت کوبا پیدا کرد. اما زندانی شدن یک نویسندۀ کوبایی زمینهساز اعتراض گستردۀ نویسندگان آمریکای لاتین شد. یوسا به همراه دیگر نویسندگان شاخص امریکای جنوبی، اختناق حاکم بر جامعهٔ کوبا و شخص فیدل کاسترو را محکوم کردند. چهارمین اثرش، سروان پانتوخا و خدمات ویژه[۸]، در سال ۱۹۷۳م منتشر شد. سال بعد پس از اقامت طولانیمدتش در اروپا به پرو بازگشت. در ۱۹۷۶م به ریاست انجمن قلم آمریکا برگزیده شد و سفرهای زیادی به دانشگاههای مختلف اروپا و آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی کرد و به عنوان استاد مدعو به سخنرانی و تدریس پرداخت. در سال 1984م رمان حجیم، جنگ آخرالزمان[۹]، دیگر اثر مهم او منتشر شد.
سبک بارگاس یوسا شامل مطالب تاریخی و همچنین تجربیات شخصی اوست. او بارها از نوشتههای خود برای به چالش کشیدن نارساییهای اجتماعی، مانند فشار و ستم صاحبان قدرت سیاسی بر مردم استفاده میکند. یکی از موضوعات اصلی آثار یوسا مبارزه فرد برای آزادی از یک موقعیت ظالمانه است. علاوه بر موضوعاتی مانند فساد و ستم، یوسا در آثارش تعصب و باورهایی را نقد میکند که تلاش میکنند تنها چهرههای متفاوتی بسازند و به حقیقت امور اهمیتی نمیدهند. دو چهره فرانسوی، ژان پل سارتر و گوستاو فلوبر بر تکنیک و سبک یوسا تأثیر گذاشتند. تأثیر سارتر در استفادۀ گسترده بارگاس یوسا از مکالمۀ بیشتر است. اولین رمان او هم بهطور مستقیم از آثار سارتر تأثیر گرفته است. استقلال هنری فلوبر - بیاعتنایی رمانهایش به واقعیت و اخلاق - همیشه مورد تحسین بارگاس یوسا قرار گرفته است. در همین زمینه او بررسیای بلند دربارۀ زیباییشناسی فلوبر، با عنوان عیش مدام: فلوبر و مادآم بواری[۱۰]، نوشته است (1975م). بارگاس یوسا در تحلیل خود از فلوبر، به کار گرفتن هنر تضاد در مادام بوآری را میستاید. یکی از داستاننویسان مورد علاقۀ یوسا ویلیام فاکنر است. سبک هر دو نویسنده با تغییرات پیچیدهای در زمان و روایت عجین شده است. یوسا علاوه بر مطالعه در مورد خوزه ماریا آرگوداس و گوستاو فلوبر نقدهای دیگری هم در مورد آثار نویسندگان مورد علاقهاش مانند: گابریل گارسیا مارکز، آلبر کامو، ارنست همینگوی، ویکتور هوگو و ژان پل سارتر نوشته است.
برخی دیگر از آثار او عبارتند از: داستان مایتا[۱۱] (۱۹۸۵م)، چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟[۱۲] (1986م)، در ستایش نامادری[۱۳] (1988م)، داستانگو[۱۴] (۱۹۹۰م)، سور بز[۱۵] (2000م)، رؤیای سلت[۱۶] (2010م).
- ↑ Miguel de Cervantes Prize
- ↑ Alberto Fujimori
- ↑ Arequipa
- ↑ The Time of the Hero
- ↑ The Green House
- ↑ Conversation in The Cathedral
- ↑ García Márquez: Story of a Deicide
- ↑ Captain Pantoja and the Special Service
- ↑ The War of the End of the World
- ↑ La orgía perpetua: Flaubert y "Madame Bovary"
- ↑ Historia de Mayta/The Real Life of Alejandro Mayta
- ↑ Who Killed Palomino Molero?
- ↑ In Praise of the Stepmother
- ↑ The Storyteller
- ↑ The Feast of the Goat
- ↑ The Dream of the Celt