آبلار، پیر (۱۰۷۹ـ۱۱۴۲)
پیر آبلار Pierre Abelard | |
---|---|
زادروز |
پاله ۱۰۷۹م |
درگذشت | ۱۱۴۲م |
ملیت | فرانسوی |
شغل و تخصص اصلی | فیلسوف |
شغل و تخصص های دیگر | موسیقی دان و آهنگساز |
آثار | تاریخ تیره بختی های من (زندگی نامه خودنوشت) |
گروه مقاله | فلسفه، منطق و کلام |
آبِلار، پیِر (۱۰۷۹ـ۱۱۴۲)(Abelard, Pierre)
فیلسوف، منطقدان، و متألّه مَدرسی فرانسوی. رابطۀ عاشقانهاش با شاگردش هلوئیز[۱] از ماجراهای رسواییبرانگیز قرون وسطا شد. تفصیل احوال او در زندگینامۀ خودنوشتش با عنوان تاریخ تیرهبختیهای من[۲] به تفصیل آمده است. او در آن کتاب جریات پنجاه سال اول زندگی خود را گزارش کرده است. منظور از مصائب و تیره بختیها الزاماَ و انحصاراَ ناراحتی های عاطفی و جسمانی که بر او وارد شده نبوده و فاجعه های دیگر از قبیل ممنوعیت تدریس و توبیخ و آتش زدن آثار و غیره نیز آورده شده است. البته رساله تاریخ تیره بختی های من تا حدّی جنبه توبهنامه نیز دارد. آبلار یکی از پیشگامان تحولی است که یک قرن بعد از او موجب پیدایش افکار بسیار مهمی در کلام مسیحی مثلاَ در نزد آلبرت کبیر و طوماس گردید و همچنین می توان او را به معنای واقعی یکی از اسلاف اصالت عقل، در دوره های جدیدتر دانست. آبلار در پاله[۳]، نزدیک نانت[۴]، متولد شد. به مقام کشیشی کلیسای نوتردام پاریس منصوب شد و در ۱۱۱۵م ریاست مدرسۀ کلیسا را نیز برعهده گرفت. وقتیکه رابطۀ عاشقانۀ او با هلوئیز و ازدواج پنهانیشان، اندکی پس از تولد فرزند پسرشان، برملا شد، همسرش به صومعه رفت. آبلار به تحریک عموی هلوئیز، کشیشی با نام فولبر[۵]، اخته شد و به جرگۀ راهبان پیوست. یک سال بعد، با ازسرگرفتن تدریس، به ارتداد متهم شد و در نوژان[۶] عزلت گزید؛ در آنجا نمازخانۀ پاراکله (فارقلیط)[۷] را بنا کرد و بعدها راهب بزرگ دیری در برتانی[۸] شد. او موسیقیدان و آهنگساز هم بود، ترانههایی برای هلوئیز، پلانکتوس[۹] و سوگنامههایی لاتینی تصنیف کرد.
دیدگاه او در خصوص کلیات
اولین آثار آبلار، به مسائل منطقی اختصاص داده شده ، نزاع در مسئله کلیات و موضع خاصی که آبلار در خصوص آن اتخاذ کرده از مسائل مهمی است که در این آثار مطرح گردیده است. آبلار بیشتر علاقه به مشرب ارسطو و خاصه به منطق او داشت، ولی از سویی او به افلاطون و مشرب فکری او نیز بی علاقه نبود، به طوریکه در نزد او صور مثالی« جنس» و «نوع» در علم خداوندی وجود دارند. مسئلهای که به نظر همروزگاران آبلار از همه مهمتر بود ، مسئله کلیات بود. آبلار که از تعالیم دو استاد اول، یعنی روسلین اسمگرا و و یلیام شامپویی واقع گرا، ناخرسند بود راهی میانه را ارائه داد. او از طرفی می گوید، بی معنی است که بگوییم آدام و پیتر جز واژه «انسان» هیچ اشتراک دیگری باهم ندارند؛ به خاطر شباهتشان به هم، اسم انسان، برای هریک از آن ها بکار می رود. از طرفی هم بی معنی است که بگوییم موجودی جوهری، یعنی نوع انسان وجود دارد که در تمامیت خود در هر فرد حضور دارد؛ چون در این حالت سقراط با افلاطون باید یکی باشد و لازم میآید این فرد واحد در آن واحد در دو مکان متفاوت باشد. شباهت، مثل اسب یا کلم چیزی جوهری نیست و فقط افراد هستندکه وجود دارند. آبلار میگوید انسانبودن آنها نه یک چیز عینی بلکه یک وضعیت است که علت مشترک بهکاربردن نام انسان برای نوع انسان است.
هم اسمگرایی و هم واقعگرایی نتیجه ناکافی بودن تحلیل آن چیزی است که واژه بر آن دلالت می کند. واژگان به دو نحو بر چیزی دلالت می کنند ؛ یکی اینکه به معنای اشیا و یکی اینکه به معنای افکار هستند. واژگان دقیقاَ با فراخواندن افکار مناسب و مفاهیمی که ذهن تحت آنها اشیا را در جهان شکل میدهد، به معنای اشیا هستند. ما این مفاهیم را با بررسی تصاویر ذهنی حاصل می کنیم اما مفاهیم چیزی غیر از تصاویر هستند. همین تصاویرند که ما را قادر به سخن گفتن در بارهی اشیا و تبدیل اصوات به واژگان با معنا میکنند. غیر از واژه کلی «انسان» انسان کلی دیگری وجود ندارد -که مرتبه حقیقت در اسم گرایی است. اما بر خلاف نظر روسلین، اسم انسان صرفاَ باد هوا نیست - فاهمه ما ان را تبدیل به یک اسم کلی میکند. همانطور که مجسمهساز سنگ را تبدیل به تندیس میکند، عقل ما هم صدا را تبدیل به واژه میکند. بدین معنا میتوان گفت که کلیات، آفریدههای ذهناند. به این دیدگاه که منکر وجود کلیات در عالم خارج بوده و آن ها را صرفاَ مفاهیمی میداند که ذهن اشیا را در جهان خارج شکل داده و قالببندی میکند،اصالت مفهوم .یامفهومگرایی می گویند
او بر اهمیت عقل در اعتقاد دینی تأکید کرد و با کاربرد ماهرانۀ منطق و جدل در آموزههایی مانند تثلیث[۱۰] و کفاره، روحی تازه به مباحث الهیات دمید، هرچند مخالفتهایی نیز برانگیخت. آبلار، هنگامیکه برای دفاع از خود در برابر اتهام ارتداد عازم رم بود، در راه جان باخت. وقتی هلوئیز در ۱۱۶۴م درگذشت، او را در پاراکله در کنار آبلار به خاک سپردند؛ در ۱۸۱۷، بقایای اجساد آنها به گورستان پر ـ لاشز[۱۱] انتقال یافت.
منابع:
1-Moser,Paul K, The shortter roulege encyclopedia of philosophy,2005,edited by Craig Edward, published by Routlege
2-کنی، آنتونی، تاریخ فلسفه غرب ج دوم، 1398، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه.
3-مجتهدی، کریم، فلسفه در قرون وسطی، 1375، چاپ اول، تهران، انتشارات امیر کبیر.