فلسفه تاریخ (کتاب 1829): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
بینش کاتولیکی شلگل به جهان طی سالها اهمیتی فزاینده در اندیشۀ او کسب میکند و بر هر چیز دیگر فایق میآید. او در سالهای پایانی حیاتش، یک فلسفۀ تاریخ جهانی مطابق با برداشتش از مفهوم مشیت تدوین کرد. به عقیدۀ شلگل، هدف فلسفه احیای مفهوم فراموششدۀ الوهیت نزد انسان است. انسان به دلخواه خود به بندۀ گناه تبدیل شده و، بدین ترتیب، وحدت وجود و هر تسلطی بر طبیعت را از دست داده است؛ او دیگر گمراهی در تناقض عمیق با خویش بیش نیست. فقط انسانهای نابغه، نخبگان، و نفوس روحانی میتوانند هماهنگی اولیه را در خود احیا کنند. بنابراین، در درون این ظلمتها، یک قوم، یعنی قوم یهود، راه رهایی را نشان داده است و همین راه است که مسیحیت بعدها آن را از نو گشود. شلگل در این کتاب [[قرون وسطا]]<nowiki/>ی قبل از نهضت [[گیبلین ها|گیبلین]]<ref>Ghibelline</ref>[[گیبلین ها|ها]]، را عصری آرمانی در تاریخ بشریت میداند؛ عصری قابل ستایش که در آن نیرو و ارزش جهان ژرمنی با عقلگرایی کلی روم، به يمن «عشق» مسیحی، قرن [[شارلمانی]] و [[آلفرد کبیر]]، آمیخته شده بود. اما، همینکه قدرت مسیحیت رو به زوال نهاد، نیروهایی که با اتحاد خود صلح را به ارمغان آورده بودند از نو دستخوش تجزیه شدند؛ و ظهور قرن شوم پانزدهم و سپس، انحطاط قرن شانزدهم که پیامد ناگزیر آن «نهضت اصلاح دینی» بود، از اینجاست. شلگل سپس ادبیات عصر [[لویی چهاردهم|لوئی چهاردهم]]، فلسفۀ [[بیکن، فرانسیس (۱۵۶۱ـ۱۶۲۶)|بیکن]]، [[دکارت، رنه (۱۵۹۶ـ۱۶۵۰)|دکارت]]، و [[لایب نیتس، گوتفرید ویلهلم فون (۱۶۴۶ـ۱۷۱۶)|لایبنیتس]] را مطالعه میکند. آنگاه به قرن نوزدهم میرسد که امید بسیار به آن بسته است؛ او به اتحاد اروپا با جهان شرق و پیروزی درخشان روح بر ظلمتهای عقلگرایی در آیندهای نزدیک امید میبندد. کل نظریۀ او مبتنی است بر ایمان به عیسی مسیح و تأثیر کفاره که بدون آن تاریخ بشریت جز معمایی لاینحل، هزارتویی بیمفر، و ویرانههایی بیش نخواهد بود. شلگل، در اصل، اخلاقی را دنبال میکند که در آغاز | '''گزارش محتوا''' | ||
بینش کاتولیکی شلگل به جهان طی سالها اهمیتی فزاینده در اندیشۀ او کسب میکند و بر هر چیز دیگر فایق میآید. او در سالهای پایانی حیاتش، یک فلسفۀ تاریخ جهانی مطابق با برداشتش از مفهوم مشیت تدوین کرد. به عقیدۀ شلگل، هدف فلسفه احیای مفهوم فراموششدۀ الوهیت نزد انسان است. انسان به دلخواه خود به بندۀ گناه تبدیل شده و، بدین ترتیب، وحدت وجود و هر تسلطی بر طبیعت را از دست داده است؛ او دیگر گمراهی در تناقض عمیق با خویش بیش نیست. فقط انسانهای نابغه، نخبگان، و نفوس روحانی میتوانند هماهنگی اولیه را در خود احیا کنند. بنابراین، در درون این ظلمتها، یک قوم، یعنی قوم یهود، راه رهایی را نشان داده است و همین راه است که مسیحیت بعدها آن را از نو گشود. شلگل در این کتاب [[قرون وسطا]]<nowiki/>ی قبل از نهضت [[گیبلین ها|گیبلین]]<ref>Ghibelline</ref>[[گیبلین ها|ها]]، را عصری آرمانی در تاریخ بشریت میداند؛ عصری قابل ستایش که در آن نیرو و ارزش جهان ژرمنی با عقلگرایی کلی روم، به يمن «عشق» مسیحی، قرن [[شارلمانی]] و [[آلفرد کبیر]]، آمیخته شده بود. اما، همینکه قدرت مسیحیت رو به زوال نهاد، نیروهایی که با اتحاد خود صلح را به ارمغان آورده بودند از نو دستخوش تجزیه شدند؛ و ظهور قرن شوم پانزدهم و سپس، انحطاط قرن شانزدهم که پیامد ناگزیر آن «نهضت اصلاح دینی» بود، از اینجاست. شلگل سپس ادبیات عصر [[لویی چهاردهم|لوئی چهاردهم]]، فلسفۀ [[بیکن، فرانسیس (۱۵۶۱ـ۱۶۲۶)|بیکن]]، [[دکارت، رنه (۱۵۹۶ـ۱۶۵۰)|دکارت]]، و [[لایب نیتس، گوتفرید ویلهلم فون (۱۶۴۶ـ۱۷۱۶)|لایبنیتس]] را مطالعه میکند. آنگاه به قرن نوزدهم میرسد که امید بسیار به آن بسته است؛ او به اتحاد اروپا با جهان شرق و پیروزی درخشان روح بر ظلمتهای عقلگرایی در آیندهای نزدیک امید میبندد. کل نظریۀ او مبتنی است بر ایمان به عیسی مسیح و تأثیر کفاره که بدون آن تاریخ بشریت جز معمایی لاینحل، هزارتویی بیمفر، و ویرانههایی بیش نخواهد بود. شلگل، در اصل، اخلاقی را دنبال میکند که در آغاز رمانتیسم، ملهمِ [[نووالیس]] در اثر تحقیقی مشهورش به نام ''اروپا یا مسیحیت''<ref>''Die Christenheit oder Europa'' </ref> (۱۷۹۰) بود. اما، در واقع امر، او در این اثر عقاید لیبرالی و انقلابی را که در جوانی با شور و شوق پذیرفته بود قاطعانه رد میکند. همچنین، به دولت پروتستانی حمله میکند و ایمان خویش را به «دورۀ بازگشت [[بوربون، سلسله|خاندان بوربون]]» (رستوراسیون<ref>Restauration</ref>) و «[[اتحاد مقدس]]» اعلام میکند. | |||
---- | ---- |