پرش به محتوا

غوغای ژوئیه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
'''خلاصۀ رمان'''
'''خلاصۀ رمان'''


سوای مشروب، دو سرگرمی بزرگ سفیدهای خرده‌پای ایالت جورجیا عبارت است از صید ماهی و شکار سیاهپوستان؛ و البته دومی برای آنها بسیار مهیج‌تر از اولی‌ست. کلانتر ناحیه هر وقت می‌شنود که همشهری‌هایش می‌خواهند سیاهپوستی را حلق‌آویز کنند به صید ماهی می‌رود: «هرگز تحمل دیدن ماهی را نداشت، هرگز ماهی نمی‌خورد؛ و برای اینکه بوی ماهی به مشامش نخورد، احیاناً راهش را چندین کوچه کج می‌کرد. اما، رفتن به صید ماهی تنها راهی بود که در اختیار داشت تا خود را از موقعیت مشکلی برهاند. از یازده سال پیش که به کلانتری منطقه برگزیده شده بود، آنقدر به ماهیگیری رفته بود که بیش از هرکس دیگر در آن ناحیه دربارۀ شکار با کرم یا با مگس چیز می‌دانست.» کلانتر را مردم انتخاب می‌کنند و او اگر بخواهد در مقام خود باقی بماند باید مواظب محبوبیتش در میان مردم باشد. زندگی سیاهپوستان به جایی بند نیست. جوان سیاهی به نام سانی<ref>Sonny</ref> از سر کار خود آرام به خانه برمی‌گردد که ناگهان در جاده یک دختر سفیدپوست هوسباز به نام کتی بارلو<ref>Katy Barlow</ref> خود را در آغوش او می‌اندازد. خانمِ متدینی که از مدت‌ها پیش برای راندن سیاهان از امریکا به آفریقا مشغول جمع‌آوری امضاست، اتفاقاً از آنجا می‌گذرد و درست در لحظه‌ای که جوان سیاهپوست دست و پا می‌زند تا خود را از چنگ کتی برهاند فرياد برمی‌آورد و سیاه را متهم به تجاوز به عنف می‌کند.
سوای مشروب، دو سرگرمی بزرگ سفیدهای خرده‌پای ایالت جورجیا عبارت است از صید ماهی و شکار سیاهپوستان؛ و البته دومی برای آنها بسیار مهیج‌تر از اولی‌ست. کلانتر ناحیه هر وقت می‌شنود که همشهری‌هایش می‌خواهند سیاهپوستی را حلق‌آویز کنند به صید ماهی می‌رود: «هرگز تحمل دیدن ماهی را نداشت، هرگز ماهی نمی‌خورد؛ و برای اینکه بوی ماهی به مشامش نخورد، احیاناً راهش را چندین کوچه کج می‌کرد. اما، رفتن به صید ماهی تنها راهی بود که در اختیار داشت تا خود را از موقعیت مشکلی برهاند. از یازده سال پیش که به کلانتری منطقه برگزیده شده بود، آنقدر به ماهیگیری رفته بود که بیش از هرکس دیگر در آن ناحیه دربارۀ شکار با کرم یا با مگس چیز می‌دانست.» کلانتر را مردم انتخاب می‌کنند و او اگر بخواهد در مقام خود باقی بماند باید مواظب محبوبیتش در میان مردم باشد. زندگی سیاهپوستان به جایی بند نیست. جوان سیاهی به نام سانی<ref>Sonny</ref> از سر کار خود آرام به خانه برمی‌گردد که ناگهان در جاده یک دختر سفیدپوست هوسباز به نام کتی بارلو<ref>Katy Barlow</ref> خود را در آغوش او می‌اندازد. خانمِ متدینی که از مدت‌ها پیش برای راندن سیاهان از امریکا به آفریقا مشغول جمع‌آوری امضاست، اتفاقاً از آنجا می‌گذرد و درست در لحظه‌ای که جوان سیاهپوست دست و پا می‌زند تا خود را از چنگ کتی برهاند فرياد برمی‌آورد و سیاه را متهم به تجاوز به عنف می‌کند. سانی می‌گریزد، ولی چند ساعت بعد صدها سفیدپوست تفنگ خود را برداشته‌اند و همه‌جا را به دنبال او می‌گردند. به کلبه‌های سیاهپوستان می‌ریزند؛ مردها را می‌زنند و زن‌ها را می‌آزارند و چون سانی را نمی‌یابند گروهی از آن‌ها در زندان را می‌شکنند و تنها زندانی آن را که مرد سیاهپوستی است با خود می‌برند. فردا صبح سرانجام جوانک سیاهپوست را می‌یابند و حلق‌آویز می‌کنند.  
----
----
moderation، Moderators، سرویراستار، ویراستار
۵۱٬۴۷۸

ویرایش