غزلهایی برای اورفئوس (کتاب)
غزلهای برای اورفئوس (Sonnets to Orpheus)
(به آلمانی: Die Sonnette on Orpheus) مجموعۀ پنجاه و پنج غزل از راینر ماریا ریلکه. این اشعار و شعرهای دفتر مراثی دوینی[۱] که هردو نخستین بار در سال ۱۹۲۳م منتشر شدند، اوج کار ریلکه و شاهکار او هستند. غزلها در فوریۀ ۱۹۲۲، طی سه هفته در قصر موزو[۲]، در سوییس سروده شد، یعنی در زمانی که ریلکه پنج شعر آخر مراثی دوینی را میسرود. مجموعۀ غزلها به گفتۀ شاعر «بنای گور ورا اوکاما کنوپ[۳]» است؛ دختر هلندی جوانی که تکدختر دو تن از دوستان او بود و رقصندهای بسیار با استعداد که اندکی پیشتر، در ۱۸ سالگی مرده بود.
ریلکه دربارۀ ارتباط این دو دفتر چنین گوشزد میکند که «الگیاها و غزلها متقابلاً بر هم تکیه دارند و همواره زیبایی بینهایتی در این نکته میبینم که توانستهام از نفخهای واحد در این دو بادبان بدمم: بادبان کوچک زنگارفام غزلها و بادبان غولآسای سفیدرنگ الگياها.» نخستین نومایگی غزلها، که چون طوفان بر ریلکه مسلط شدند، محصور کردن نیرویی شاعرانه در موجزترین قالب است، بیآنکه هرگز موجب سرکوب آن نیرو شود؛ نیرویی که به گونهای اسرارآمیز از دورترین تجربه برجهیده بود و میشد گمان کرد که سرکشتر از این باشد. در زمینۀ قریحه، این مجموعه در قیاس با الگیاها پیشرفتی در تفکر نشان میدهد. ریلکه، تحت حمایت اورفئوس، خدای آشکارکننده جهان زیرین و زبرین و دیدنی و نادیدنی، غزلهایش را در دو دسته تقسیم میکند. موضوعات و مضمونهای متوالی و گاهی مکرر غزلها عبارت است از: اورفئوس، وِرای جوان، دنیای باستان و دنیای مدرن، گلها، میوهها، باغها، خاطرات کودکی، مرگ، دگردیسی و رقص.
گزیدههایی از دو دفتر مذکور (غزلهای برای اورفئوس و مراثی دوینی) در ایران توسط افراد مختلف ترجمه شده و (غالباً در یک کتاب) به چاپ رسیده است.
گزارش محتوا
بخش اول
۱. درخت، مظهر اعلای ریلکهای؛ 2. ریلکه، در ورا ادکاما - کنوپ، از دختری جوان (تقریباً کودک) تجلیل میکند که در دم که پدیدار گشت به خواب رفت و فرشته نغمهپرداز او بود. در این غزل، اندیشۀ باب طبع شاعر را بازمییابیم، مبنی بر اینکه سرودهایش ثمرۀ پختگی آرامی است که خاطرات زیسته منشأ آن است؛ 3. ریلکه، وهمزده از فاجعۀ آفرینش شاعرانه، و همواره در جستوجوی الوهیت، به جوانان در برابر درخشش فریبندهای هشدار میدهد که بسیار آسان به دست آمده است و نمیشود آن را قریحۀ مقدس واقعی به شمار آورد؛ 4. فاجعۀ گرانش. باید خصومت دنیای اطرافمان را درهم شکنیم؛ 5. انسان از تعقیب دگردیسیهای اورفئوس نومید میشود و سرودی نیست که خداوند الهامبخش آن نباشد؛ 6. زندگی و مرگ هر دو قلمرو اورفئوس است، میان واقعی و غیرواقعی و میان جهان زیرین و زبرین مرز مستحکمی نیست و زیبایی در همه جا هست؛ 7. ستایش اورفئوس پیامآور ابدی؛ 8. شکوه کردن بیهوده است؛ 9. ریلکه، که دغدغۀ نسلها را در سر دارد، به انگارۀ دو قلمرو بازمیگردد که در غزل ۶ بسط یافته بود؛ 10. بند دوم این غزل، که به مردگان دوران باستان اهدا شده، گورستان آلیسکامپ[۴] را در آرل[۵] توصیف میکند؛ 11. جسم و روح، واقعی و غیرواقعی در درون ما نفس میکشد، مانند سواری بر مرکبش. اما آیا هرگز موفق خواهد شد؟؛ 12. یک بار دیگر زندگی حسها خواستار درآمیختن با زندگی روحند؛ 13. این غزل به خاک و به میوهها اختصاص دارد. ریلکه، با رفتن به عمق مفهوم طعم، خاطرههای ناشناختهای را کشف میکند و از دریافتن و بازشناختن آنچه بیانناشدنی میانگاشتند شگفتزده میشود؛ 14. گلها و میوهها. شاعر با آغازیدن از طبیعت و فصلها، بـه اعصار پیشین بازمیگردد؛ 15. باز هم شعری دربارۀ طعم: ریلکه تالار رقصی را توصیف میکند که دختران جوان در آنجا پرتقال خوردهاند؛ 16. شبهنگام، سگی زوزۀ مرگ سر میدهد. ریلکه، خطاب به خود، دربارۀ رمز و راز غریزه تعمق میکند. ابزار شاعر، در عین حال، بیان و امکانات و محدودیتهای آن است؛ 17. تعمق دربارۀ منشأهای بسیار دورمان؛ 18. شاعر گوش به صدای تمدن مدرن، ماشینگرایی را به محاکمه میکشد؛ 19. شاعر بر فراز جهشهای خاکی سیر میکند؛ 20. بردهای نذر اورفئوس. در مرغزاری بر کنارۀ ولگا، اسبی سپید و جنگی، بندی فروکوبان بر پس زانوانش، میکوشد تا از بندگی روزمره بگریزد؛ 21. سرود نیایش بر بهار؛ 22. شاعرِ آرامشیافته دیدنی و نادیدنی را در درون خود آشتی داده است؛ 23. همانندی میان شعر و هواپیما: هرکس که بالا میرود باید از دامهای غرور اجتناب کند؛ 24. پیشرفت راه زیادی را باشتاب پیموده: کدام خوشبختی را از آن به دست آوردهایم؟؛ 25. یادوارۀ ورا، دختر جوانی که پس از به انجام رساندن نقش اورفئوسی خود، از زندگی به مرگ قدم گذاشت؛ 26. مرگ اورفئوس، حکایتی الهام گرفته از دگردیسیها[۶]ی اووید.
بخش دوم
1 و 2. شاعر با توصیف دنیا آن را میآفریند؛ 3. تصویر تجسمیافته در ذهن شاعر مانند آینههای بزرگکننده است؛ 4. توصیف یک تکشاخ، مظهر امر غیرواقعی و تخیل خلاق؛ 5. یک شقایق نعمانی میشکفد. انسان مایل است مانند گل، پیام دنیاها را پذیرا باشد؛ 6. ریلکه به بهانۀ یک گل سرخ، دربارۀ هنر میاندیشد؛ 7. دختران جوان و گلهای تازه: میان آنها طرفه قرابتهاییست؛ 8. این غزل صحنۀ تابناکی از دوران کودکی را زنده میکند: بازیها و سبزی و سکوت؛ ۹ و ۱۰. دو غزل اختصاصیافته، یکی به عدالت بشری و دیگری به ماشینیسم؛ 11. انسان همیشه به کشتن میل داشته است: شاعر شکار کبوتر سفید را توصیف میکند؛ 12. باید مرد تا در درون خود بار دیگر به شکلی رفیعتر زنده شد؛ 13. از آنجا که ایمان ما به تغییر است، باید از وجود حاضر خود جدا شویم تا به سوی وجود آتی میل کنیم؛ 14. گلها بیش از انسان به خاک وفادار ماندهاند؛ 15. آن آبنمای رم، که آب پایانناپذیر آن از سرازیریهای کوههای آپنین[۷] فرومیغلتد، مانند شاعر است که از ریختن سرود خود در گوش انسانها خسته است؛ 16. جستوجوی شناخت: عطش کمال؛ 17. در کجا تسلا باید جست؛ 18. باز هم مضمون دختر رقصنده؛ ۱۹ و ۲۰. بینوایی و تنهایی بشری، فاصلۀ میان موجودات؛ ۲۱ و ۲۲. شاعر باغهایی را وصف میکند که نمیشناسد، سپس آن شکوه زیادی را میستاید که تمدنهای قدیم به ما واگذار کردهاند؛ ۲۳ و ۲۴. معنای سرنوشتمان را درنمییابیم: سرود نیایش برای تلاش سازندۀ انسان؛ ۲۵ و ۲۶. چشمانداز پیش از بهار: آنگاه که در باغ، صدای نخستین شنکشها به گوش میرسد، فریاد پرندهای از عمق اعصار بیرون میآید؛ 27. پرسشهای اضطرابآلود دربارۀ زمان و ناپایداری همهچیز؛ 28. غزلی به یاد ورا، کاهنۀ اورفئوس؛ 29. این آخرین غزل، که به مرد جوانی از دوستان ورا اهدا شده، ترغیب به شهامت است.