ساقی به نور باده برافروز جام ما
مصرع آغازین یکی از غزلهای حافظ، با مطلع ساقی به نور باده برافروز جام ما/ مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما. این غزل در نسخهی تصحیح علامه قزوینی، غنی مشتمل بر 10بیت است و در بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف (مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن) سروده شده است.
اگرچه پارهای شارحان را رسم بر این بوده که هرشعری از حافظ را با نشانهشناسی ادبیات عرفانی (صوفیانه) تفسیر کنند، اما نشانههای متعددی در غزل است که بر نمایش عشقی بیشتر زمینی تا متعالی صحه میگذارد؛ از جمله کلماتی که در توصیف آداب و اصطلاحات شرب خمر است و همچنین اشارهی مستقیم حافظ به نام ممدوحش در بیت پایانی. با توجه به مقطع غزل مشخص است که حافظ در یکی دوجای شعر با حاجی قوامالدین حسن تمناجی (متوفی ۷۵۴ق)، وزیر اعظم شیخ ابواسحاق اینجو، که از ممدوحانش بوده تخاطب دارد. حاجی قوامالدین زمانی که شیراز در محاصرهی امیر مبارزالدین بود فوت کرد و مرگ او ضربهی بزرگی به شیخ ابواسحاق و حافظ وارد آورد. حافظ در پنج غزل خود از او یاد کرده است که یکی از آنها قطعهای در رحلت اوست. غزل را خوانندگانی چون غلامحسین بنان، حسین قوامی، حسامالدین سراج و خوانندگان تاجیک در برنامههای رادیویی یا در آلبومهایشان به صورت آواز یا ترانه خواندهاند.
بیت سوم غزل (چه مصرع اولش به تنهایی و چه کل بیت) در زبان فارسی به مثل تبدیل شده است. در جای جای غزل با تصاویر بکری مواجهیم که توسط تشبیه یا استعاره یا تشخیص (جاندارانگاری) ایجاد شدهاند. از جمله: برافروختن جام به نور باده در همان مصرع اول غزل، ترکیب سرو صنوبرخرام در انتهای بیت چهارم، جاندار انگاشتن باد در بیتهای پنجم و ششم و تخاطب با آن،... و مصرع نخست مقطع شعر که از این حیث خارقالعاده است. حافظ در بیت هشتم غزل، چون بسیاری غزلهای دیگرش، به بیان دیدگاه خود دربارهی عالمان متشرع پرداخته است. در این بیت با کمک استعارهی مکنیه نان حرام شیخ به شکل نان حلال و با استفاده از کنایه، شراب به صورت آب حرام آمده است و با چنین ترفندی شرابِ خود را (که عارف و رند است) برتر از روزی ظاهرا حلالِ زاهدِ متشرع خوانده است.
متن غزل[۱]
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهیقدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده برِ جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانهی اشکی همیفشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
- ↑ مطابق با نسخهی محمد قزوینی، قاسم غنی