ادبیات اقلیمی و روستایی

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۶:۳۵ توسط Mohammadi2 (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ادبیات اقلیمی و روستایی

آثاری که در آن‌ها نویسندۀ اقلیم‌گرا بر ویژگی‌های جغرافیایی و طبیعی، آداب و رسوم، زبان، و شیوۀ زندگی مردم ناحیه‌ای خاص تأکید می‌کند. مثلاً محمود دولت‌آبادی در آثارش اقلیم خراسان را بازآفریده و احمد محمود به خصوصیات اقلیم خوزستان پرداخته است. غلامحسین ساعدی روستاهای آذربایجان را به عنوان صحنۀ بعضی از زیباترین داستان‌های خود انتخاب کرده است. بررسی شعر کلاسیک فارسی نیز نشان‌دهندۀ تأثیرپذیری شاعران از طبیعت و ویژگی‌های محلیِ محیط زیست آن‌هاست. نویسندگان، رنگی محلی به آثار خود می‌دهند تا بتوانند زندگی در مناطق گوناگونِ کشور را به‌شیوه‌ای هنرمندانه تصویر کنند؛ و با شرح جزئیات ویژۀ منطقه، بر گیراییِ اثر بیفزایند. توجه به تأثیر ویژگی‌های بومی بر طرح و شخصیت‌های داستان، جزء اساسیِ اثر آنان را شکل می‌دهد. ادبیات اقلیم‌گرا به‌دلیل رویکرد مستندنگارانه و جامعه‌شناختی‌اش ـ برای توصیف واقعیت‌های بومی‌ـ‌ رئالیستی است، و به‌دلیل توجهی که به فرهنگ‌ عامه و زبان محلی دارد صبغه‌ای رمانتیک می‌یابد. هرچند توجه به رنگ محلی در نخستین داستان‌های جدید فارسی، در عصر مشروطیت، محسوس است، اما این آثار را نمی‌توان اقلیم‌گرایانه دانست. زین‌العابدین مراغه‌ای (۱۲۱۸ـ۱۲۹۰) و عبدالرحیم طالبوف (۱۲۱۳ـ۱۲۸۹)، به ویژگی‌های جغرافیایی و فرهنگیِ مناطقی که در مسیر قهرمانان اثرشان قرار داشت، توجه می‌کردند. اما این نکته جزء اساسی و ذاتیِ آثار آن‌ها را تشکیل نمی‌داد و ناشی از بافت سفرنامه‌ای، و مضمون میهن‌پرستانه و انتقادیِ آثاری چون سیاحت‌نامۀ ابراهیم بیک (۱۲۷۴) و مسالک المحسنین (۱۲۸۴) بود. رمان‌نویسان عصر رضاشاه بیشتر به تاریخ گذشته یا زندگی شهریِ معاصر می‌پرداختند. با این حال در میان آثار بازمانده از این دوره، گاه به آثاری چون روز سیاه رعیت (۱۳۰۷) اثر احمدعلی خداداده تیموری یا سیزده عید، وضع اجتماعی زن (۱۳۱۱) نوشتۀ ربیع انصاری برمی‌خوریم که به دلیل توصیف‌هایشان از شیوۀ زندگی در غرب کشور، قابل توجه‌اند. پس از شهریور ۱۳۲۰، سرنگونی رضاشاه سبب بازشدن فضای سیاسی کشور و شکل‌گیری احزاب سیاسی و مطبوعات گوناگون شد. اقلیم‌گرایی نیز رنگی مسلکی گرفت، نویسندگان وابسته به حزب توده، برای مطرح‌کردن جنبش دهقانی، صحنۀ وقوع ماجرای داستان‌های خود را در روستاها قرار دادند؛ از جملۀ این نویسندگان می‌توان به محمود اعتمادزاده «به آذین» (۱۲۹۳ـ ) با رمان دختر رعیت (۱۳۳۱) و بزرگ علوی (۱۲۸۲ـ۱۳۷۵) با داستان «گیله مرد» (۱۳۲۶) اشاره کرد. جز اینان، نیما یوشیج (۱۲۷۶ـ۱۳۳۸) نیز در داستان «مرقد آقا» (افسانه، ۱۳۲۳) از فضای روستاهای شمال کشور، به عنوان صحنۀ درگیری «کهنه» و «نو» بهره برد. نویسندگانی هم بودند، مثل حسینقلی مستعان (۱۲۸۳ـ۱۳۶۲)، که برای انتقادی احساسی از زندگی شهری، در داستان‌های ح. م. حمید تصوّر ذهنی خود از روستا را جایگزین واقعیت می‌کردند، روستا را «بهشت موعود» و محل عشق و آرامش وانمود می‌ساختند و با سبکی خام و یکنواخت، حسرت زندگی بدوی و طبیعی را برمی‌انگیختند. نویسندگانی نیز، مثل سید محمدعلی جمال‌زاده (۱۲۷۱ـ۱۳۷۶) در داستان شورآباد (۱۳۴۱) به شکلی احساسی «فلاکت‌های دهاتی‌ها» را توصیف می‌کردند، یا مثل ابوالقاسم پاینده (۱۲۹۲ـ۱۳۶۲) در داستان‌های کتاب در سینمای زندگی (۱۳۳۷) با پرداختن به جنبه‌های مضحک زندگی روستا و نادانی‌های روستاییان، عقب‌ماندگی اجتماعی را هجو می‌کردند. دهۀ ۱۳۴۰ را می‌توان دورۀ شکل‌گیریِ جریان «ادبیات اقلیم‌گرا» دانست. تحولات اجتماعی ـ فرهنگیِ گوناگون، مثل اصلاحات ارضی و طرح مسئلۀ غربزدگی و بازگشت به سنن بومی برای مقابله با استعمار فرهنگی، روستاها و اقلیم‌های کمتر مطرح‌شده را در مرکز توجه روشنفکران قرار داد. تک‌نگاری‌های مردم‌شناختی و جامعه‌شناختیِ دانشکدۀ علوم اجتماعی، ازجمله آنچه جلال آل احمد (۱۳۰۲ـ۱۳۴۸) در آثاری چون اورازان (۱۳۳۳) و غلامحسین ساعدی (۱۳۱۴ـ۱۳۶۴) در اهل هوا (۱۳۴۵) نوشتند، حساسیت نویسندگان جوان را نسبت به ویژگی‌های طبیعی و شیوۀ زندگی مردم مناطق پرت‌افتاده جلب کردند. از سوی دیگر، رشد طبقۀ متوسط سبب شکوفایی زندگی روشنفکرانه در شهرستان‌ها و پدیدآمدن مجلات ادبیِ محلی شد. مجلاتی چون بازار، ویژۀ هنر و ادبیات (رشت، ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۹) یا خوشه در دورۀ سردبیریِ احمد شاملو (از ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۷) یا پیام نوین در دورۀ سردبیریِ به‌آذین (از ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۶) و فردوسی با چاپ داستان‌ها و گزارش‌های توصیفی‌ـ ‌انتقادیِ نویسندگان جوانی که به عنوان آموزگار یا پزشک روانۀ روستاها شده بودند به نوعی «نهضت ادبیات ناحیه‌ای» شکل دادند. اغلب نویسندگان این دوره به‌جای اشتیاق و شیفتگی به زندگی ساده و پاک روستایی در قالب رمانس‌های شبانی، در برخورد با مضمون‌ها و صحنه‌های اقلیمی، واقع‌گرا هستند. داستان‌های ساعدی در عزاداران بَیَل (۱۳۴۳) و ترس و لرز (۱۳۴۷) ریشه در مشاهدات و پژوهش‌های او در روستاهای آذربایجان و حاشیۀ خلیج فارس دارد. نویسندگانی هم متأثر از آل احمد به نوعی واقع‌گرایی گزارشیِ انتقادی روی آوردند، و نویسندگانی مانند صمد بهرنگی (۱۳۱۸ـ۱۳۴۷) داستان‌های اقلیمی خود را متأثر از جنبش‌ سیاسی و در جست‌وجوی یافتن «راهی به درون خلق» نوشتند. از مطرح‌ترین اقلیم‌گرایان این دوره می‌توان منوچهر شفیانی (۱۳۱۹ـ۱۳۴۶)، علی اشرف درویشیان (۱۳۲۰ـ )، امین فقیری (۱۳۲۳ـ ) و محمود دولت‌آبادی (۱۳۱۹ـ ) را نام برد. نویسندگان گیلان و مازندران به چشم‌اندازهای تکرارشونده‌ای چون تاریخچۀ نهضت میرزا کوچک جنگلی، و مه و باران و جنگل و دریا پرداختند، مثل اکبر رادی (۱۳۱۸ـ۱۳۸۶) در جاده (۱۳۴۹)، محمود طیاری (۱۳۱۷ـ ) در طرح‌ها و کلاغ‌ها (۱۳۴۴) و گروهی دیگر. پیش از این، جلوه‌هایی از زندگی پرماجرا و غالباً درآمیخته با حوادث سیاسی و کارگری، طبیعت تفته، زبان و آداب و سنن متفاوت مردم جنوب ایران در آثار سیمین دانشور (۱۳۰۰ـ )، رسول پرویزی (۱۲۹۸ـ۱۳۵۶) و رمان تنگسیر (۱۳۴۲) اثر صادق چوبک (۱۲۹۵ـ۱۳۷۷)، بازتاب یافته بود. در دهۀ ۱۳۴۰ با گروه پرشماری از اقلیم‌گرایان جنوبی مواجه می‌شویم، مثل احمد محمود (۱۳۱۰ـ۱۳۸۱) در پسرک بومی (۱۳۵۰) و همسایه‌ها (۱۳۵۳)، بهرام حیدری (۱۳۲۲ـ ) در لالی (۱۳۵۸)، ناصر تقوایی (۱۳۲۰ـ ) در تابستان همان‌سال (۱۳۴۸) و عدنان غریفی (۱۳۲۳ـ ) و دیگران. شکوفایی ادبیات اقلیمی ناشی از شرایط اجتماعی ـ فرهنگی و باورهای روشنفکریِ خاصِ سال‌های ۱۳۴۰ـ۱۳۵۰ بود؛ و ضمن تأثیرهای مثبت ـ ازجمله گستردن چشم‌انداز داستان‌نویسان ـ جنبه‌های بازدارنده‌ای هم داشت. زیرا بعضی از نویسندگان با تأکید بر فرهنگ عامه و تلاش برای احیای جلوه‌هایی از زندگی بومی، که در روندِ مدرنیزاسیون ازدست‌رفته، بینشی ولایت‌پرستانه و محدود می‌یافتند. در سال‌های پس از انقلاب اسلامی، با عوض‌شدن دوره، علت وجودیِ ادبیات اقلیم‌گرا نیز تغییر کرده است. نویسندگانی چون محمود دولت‌آبادی و احمد محمود رمان‌هایی تاریخی ـ رئالیستی می‌نویسند، اما نویسندگان جوان بیشتر به زندگی شهری می‌پردازند و بر شگردهای نگارشی تأکیدی ویژه دارند؛ هنگامی هم که دربارۀ اقلیم‌های مهجور می‌نویسند، می‌کوشند با رازواره‌کردن فرهنگ و باورهای مردم منطقه، بر غرابت مضمون و فرم اثر خود بیفزایند. هدفِ آنان بیش از آن‌که، مثل نویسندگان دهۀ ۱۳۴۰، جامعه‌شناختی باشد، ادبی است. آنان برای ارائۀ حسی توهّم‌آمیز از واقعیت زندگی در مناطق پرت‌افتاده، خیال‌ورزی را جایگزین مستندنگاری می‌کنند و ادبیاتی پدید می‌آورند که بی‌شباهت به رئالیسم جادوییِ نویسندگان امریکای لاتین نیست. ازجملۀ این نویسندگان می‌توان به منیرو روانی‌پور (۱۳۳۳ـ ) نویسندۀ رمان اهل غرق (۱۳۶۸) و اصغر عبداللهی (۱۳۳۴ـ ) نویسندۀ داستان‌هایی دل‌انگیز از زندگی مردم خوزستان اشاره کرد.