دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
مصرع آغازین یکی از غزلهای حافظ، با مطلع دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما/ چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما. این غزل در نسخهی تصحیح علامه قزوینی، غنی مشتمل بر 7بیت است و در بحر رمل مثمن محذوف (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) سروده شده است.
غزل استقبال از غزلهای خواجوی کرمانی با مطلع «خرقه رهن خانهی خمار دارد پیر ما/ ای همه رندان مرید پیر ساغرگیر ما» و سلمان ساوجی با مطلع «ره خرابات است و درد سالخورده پیر ما/ کس نمیداند به غیر از پیر ما تدبیر ما»ست. حافظ جز اقتفای ردیف و قافیهی شعر خواجو مصرعی از غزل او را نیز (همچنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما) با تغییری مختصر در بیت سوم شعر خود آورده است. ابیات ابتدایی غزل که به تمامی مفهومی عرفانی و صوفیانه را نشان داده، اشارهای به داستان شیخ صنعان دارد و قبول یکی از شروط دختر ترسا که همان شرب خمر است. سه بیت ابتدایی این شعر پنداری گفتوگوی مریدان شیخ صنعان با یکدیگر باشد. این حکایت به تفصیل پیش از این در منطقالطیر عطار آمده است. جز این تفسیر، «پیر» را در نشانهشناسی غزلهای حافظ به معنای مراد و پیر طریقت نیز باید در نظر داشت. کما اینکه حافظ در غزلی دیگر پیر را در ترکیبی اضافی با طریقت به کار برده است: نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر/ که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است.
از ظرافتهای هنری این غزل باید در وهلهی نخست به تصویرسازیای اشاره کرد که در کل شعر با تکرار حروف شین و سین، خاصه در بیت ششم، صورت گرفته و این واجآرایی، اجرای صوتی سکوت است، در ارتباط با موضوعی (لغزشِ پیر/ مراد) که مطرح شده. دیگری جاندارانگاریِ (تشخیص یا پرسونیفیکاسیون[۱]) یک مفهوم (عقل) است در بیت چهارم غزل. البته که ارزش این کار در آنجاست که آرایهی تشخیص عموما در مورد جانداران و اشیاء رخ میدهد، اما حافظ در این غزل این آرایه را برای مفهومی غیرملموس به کار برده است.
پارهای شارحان حافظ با تاکید بر بیتِ «روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد/ زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما» غزل را مربوط به دوران جوانی حافظ و دورهای میدانند که وی به یادگیری قرآن مشغول بوده. این مفسران آوردن کلمات کشف و تفسیر را در این بیت ایهامی دانسته که در معنای دورش به تفسیر «کشّاف» نظر دارد.
متن غزل[۲]
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانهی خمار دارد پیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته است در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینهی شبگیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما