ابوعبدالله شیعی

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

ابوعبدالله شیعی ( ـ۲۹۸ق)

ابوعبدالله شیعی
درگذشت ۲۹۸ق
ملیت عرب
شغل و تخصص اصلی داعی اسماعیلی
گروه مقاله دین اسلام
خویشاوندان سرشناس ابوالعباس (برادر)

(حسین بن احمد بن محمد زکریا) داعی اسماعیلی و بنیانگذار خلافت فاطمیان در شمال افریقا. از اهالی کوفه بود. خود و برادرش ابوالعباس در همسایگی یکی از داعیان اسماعیلی زندگی می‌کردند و تحت تأثیر او به اسماعیلیه گرویدند. در سفر حج با گروهی از قبیلۀ کُتامه که از بربرهای ساکن شمال افریقا بودند آشنا شد و آن‌ها را سخت شیفتۀ خود و سخنانش کرد و به علت دعوت آن‌ها از یمن به شمال افریقا رفت و در طول مدّت تقریباً پانزده سال دعوت، چنان قدرت و اعتبار کم‌نظیری کسب کرد که توانست با کمک قبایل کُتامه خاندان‌های اغالبه، بنی‌مدرار و رستمیان تاهرت در آن منطقه را براندازد و زمینه را برای خلافت فاطمیان فراهم‌ آورد. هوشیاری، زهدگرایی و شیوایی در گفتار ابوعبدالله همراه با سادگی مردمان بربر که قومی شکست‌خورده و غیر عرب بودند، سبب شد که دعوت ابوعبدالله از گیرایی خاصی برای آن‌ها برخوردار باشد. وی توانست گروهی منسجم و معتقد از پیروان خود فراهم آورد و آن‌ها را در خدمت دعوت خویش گیرد. در این زمان (نیمه دوم قرن سوم قمری) رهبران اسماعیلی در شهر سََلْمیه واقع در سوریه بودند و ابوعبدالله مردم را به امامت عبیدالله مهدی که خود را امام و مهدی موعود و از سلاله حضرت علی (ع) و فاطمه زهرا (س) می‌خواند، دعوت می‌کرد. ابوعبدالله پس از پیروزی بر اغلبیان، به سوی عبیدالله که به منطقه مغرب آمده و توسط زیادةالله اغلبی زندانی شده بود، شتافت و او را از زندان رهانید. وی که عبیدالله را تا آن زمان ندیده بود، پس از دیدار با او تواضع بسیار نشان داد و اشک شوق ریخت. او در حضور همگان عبیدالله را مولای خود خواند و زمام امور را یکسره به دست وی سپرد. عبیدالله پس از چند صباحی وارد افریقیه شد و بر مسند خلافت تکیه زد (۲۹۷‌ق). شیوه‌هایی که عبیدالله پس از رسیدن به خلافت در ادارۀ امور در پیش گرفت به تدریج ناخشنودی‌هایی را در میان مردم و حتی اطرافیان ابوعبدالله برانگیخت و تردیدهای جدی در مهدویت او پیش آمد. ابوعبدالله ابتدا از اظهار هر نوع ناسازگاری با عبیدالله پرهیز می‌کرد اما برادر او، ابوالعباس که عبیدالله را قبلاً می‌شناخت و می‌دانست که او امام نیست، سخت از عبیدالله ناخشنود بود و به برادرش اعتراض می‌کرد که چرا زمام امور را به کسی که امام نیست سپرده است. در نهایت ابوعبدالله نیز با مشاهدۀ روش و رفتار عبیدالله به صف مخالفان پیوست. عبیدالله درصدد خاموش‌کردن صدای مخالفان برآمد و در ۲۹۸‌ق دستور قتل ابوعبدالله و برادرش را صادر کرد.