پرش به محتوا

پزشک دهکده (کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۷: خط ۷:
'''دربارۀ رمان'''  
'''دربارۀ رمان'''  


این رمان، چون ''کشیش روستا''<ref>''Le Curé de village''</ref> و ''دهقانان''<ref>''Les Paysans''</ref>، تصویرگر صحنه‌های زندگی روستایی است. بالزاک این داستان را در دوره‌ای از عمرش نوشته که از عشقش به کنتس دو کاستری<ref>Castries</ref> و شکست آرزوهای سیاسی‌اش سرخورده شده بود، و از پی این سرخوردگی‌ها دچار بحرانی شد که تحولی در احوال او پدید آورد؛ از حضور با خودنمایی در محافل پرزرق و برق [[پاریس، شهر|پاریس]]، به عزلت روی آورد. رمان سرلوحه‌ای دارد که انعکاس روشنی از این حال بالزاک است: «برای دل‌های زخمی، تاریکی و خاموشی». نویسنده به قهرمان خود، دکتر بناسیس<ref>Benassis</ref>، قیافه‌ای داده است که چهرۀ خود او را به یاد می‌آورد و احساسی به وی می‌دهد که پنداری از آن خود بالزاک است. پزشک دهکده جنبۀ مثبت نگاه سیاسی بالزاک را شرح می‌دهد. وی افکارش را دربارۀ وجوه بزرگ سیاست ملی (نقش اشرافیت و کلیسا، خطرهای انتخابات، ضرورت عدم مداخلۀ دولت در کسب و کار و تجارت، آزادی اقتصادی و اصالت اقتصاد طبیعی) بیان می‌کند. همۀ این افکار در جریان گفت‌وگوهای دراز میان دو قهرمان اصلی، بناسیس و ژنرال ژنستاس<ref>Genestas</ref>، و خاصه در جریان ضیافتی که علاوه بر این‌ها، شخصیت‌های معروف محل و کشیش و قاضی را هم در خانۀ بناسیس گرد هم آورده، شرح داده می‌شود. رمان به شکل گفت‌وگوهایی نوشته شده که در خلال آن‌ها افکار و عقایدی که انعکاس افکار و عقاید و باورهای بالزاک است منعکس شده و در جریان این گفت‌وگوها ماجراهایی پیش می‌آید که قهرمانان اصلی سرگذشتشان را حکایت می‌کنند. آن‌چه در رمان از هرچیزی طرفه‌تر پرداخته شده، روایت افسانه‌ای دربارۀ [[ناپلیون بناپارت|ناپلئون بناپارت]] است که بالزاک آن را از سرچشمه‌اش به دست آورده و به زبان عامیانه‌ای از دهان ژنرال ژنستاس بازگفته است.     
این رمان، چون ''کشیش روستا''<ref>''Le Curé de village''</ref> و ''دهقانان''<ref>''Les Paysans''</ref>، تصویرگر صحنه‌های زندگی روستایی است. بالزاک این داستان را در دوره‌ای از عمرش نوشته که از عشقش به کنتس دو کاستری<ref>Castries</ref> و شکست آرزوهای سیاسی‌اش سرخورده شده بود، و از پی این سرخوردگی‌ها دچار بحرانی شد که تحولی در احوال او پدید آورد؛ از حضور با خودنمایی در محافل پرزرق و برق [[پاریس، شهر|پاریس]]، به عزلت روی آورد. رمان سرلوحه‌ای دارد که انعکاس روشنی از این حال بالزاک است: «برای دل‌های زخمی، تاریکی و خاموشی». نویسنده به قهرمان خود، دکتر بناسیس<ref>Benassis</ref>، قیافه‌ای داده است که چهرۀ خود او را به یاد می‌آورد و احساسی به وی می‌دهد که پنداری از آن خود بالزاک است. پزشک دهکده جنبۀ مثبت نگاه سیاسی بالزاک را شرح می‌دهد. وی افکارش را دربارۀ وجوه بزرگ سیاست ملی (نقش اشرافیت و کلیسا، خطرهای انتخابات، ضرورت عدم مداخلۀ دولت در کسب و کار و تجارت، آزادی اقتصادی و اصالت اقتصاد طبیعی) بیان می‌کند. همۀ این افکار در جریان گفت‌وگوهای دراز میان دو قهرمان اصلی، بناسیس و ژنرال ژنستاس<ref>Genestas</ref>، و خاصه در جریان ضیافتی که علاوه بر این‌ها، شخصیت‌های معروف محل و کشیش و قاضی را هم در خانۀ بناسیس گرد هم آورده، شرح داده می‌شود. رمان به شکل گفت‌وگوهایی نوشته شده که در خلال آن‌ها افکار و عقایدی که انعکاس افکار و عقاید و باورهای بالزاک است بیان شده و در جریان این گفت‌وگوها ماجراهایی پیش می‌آید که قهرمانان اصلی سرگذشتشان را حکایت می‌کنند. آن‌چه در رمان از هرچیزی طرفه‌تر پرداخته شده، روایت افسانه‌ای دربارۀ [[ناپلیون بناپارت|ناپلئون بناپارت]] است که بالزاک آن را از سرچشمه‌اش به دست آورده و به زبان عامیانه‌ای از دهان ژنرال ژنستاس بازگفته است.     




سرویراستار، ویراستار
۵۴٬۴۲۰

ویرایش