آلمانی، هنر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
'''دورۀ اوتونی<ref>Ottonian</ref>'''. بسیاری از دست‌ساخته‌های پیش‌تاریخی بین سال‌های ۹۵۰، ۱۰۵۰م در نواحی مختلف آلمان کشف شده، و گنجینه‌ای از [[سلتی، هنر|هنر سلتی]]<ref>Celtic</ref> برجا مانده است؛ لیکن در دورۀ اوتونی بود که شیوۀ خاص هنر ملی شکل گرفت. این شیوه از هنرهای پیش از خود، [[کارولنژی، هنر|هنر کارولنژی]]<ref>Carolingian</ref> و [[بیزانسی، هنر|بیزانس]]<ref>Byzantine</ref> مایه گرفت، لیکن قابلیت‌های خاص خود را یافت.
'''دورۀ اوتونی<ref>Ottonian</ref>'''. بسیاری از دست‌ساخته‌های پیش‌تاریخی بین سال‌های ۹۵۰، ۱۰۵۰م در نواحی مختلف آلمان کشف شده، و گنجینه‌ای از [[سلتی، هنر|هنر سلتی]]<ref>Celtic</ref> برجا مانده است؛ لیکن در دورۀ اوتونی بود که شیوۀ خاص هنر ملی شکل گرفت. این شیوه از هنرهای پیش از خود، [[کارولنژی، هنر|هنر کارولنژی]]<ref>Carolingian</ref> و [[بیزانسی، هنر|بیزانس]]<ref>Byzantine</ref> مایه گرفت، لیکن قابلیت‌های خاص خود را یافت.


'''قرون وسطا (قرن‌های ۱۲ و ۱۳م)'''. در قرن ۱۲م، فعالیت هنریِ چندانی به وقوع نپیوست، هر‌چند کنده‌کاری صخره‌ایِ ''خاکسپاری''<ref>''The Deposition''</ref> مسیح در اکسترنشتاین<ref>Externsteine</ref>، نزدیک [[دتمولد|دِتمولد]]<ref>Detmold</ref> (۱۲۱۵م)، دستاوردی فوق‌العاده به‌شمار می‌آید. در آغاز قرن ۱۳م، شیوۀ گوتیک فرانسه به‌ آلمان آمد. مهم‌ترین یادمان‌های این شیوه، مجموعه پیکره‌هایی است (متعلق به ۱۲۳۰ و ۱۲۵۰م) که کلیساهای جامع فرایبورگ<ref>Freiburg</ref>، [[بامبرگ]]<ref>Bamberg</ref>، ناومبورگ<ref>Naumburg</ref>،‌ [[استراسبورگ]]<ref>Strasbourg</ref>، [[پادربورن|پادِربورن]]<ref>Paderborn</ref>، و [[مونستر]]<ref>Münster</ref> را مزین کرده‌اند. ''سوار بامبرگ''<ref>Bamberg Rider</ref> در کلیسای جامع بامبرگ (اواخر قرن ۱۳م)، پیکره‌ای است سوار بر اسب و بدون تکیه‌گاه<ref>free-standing</ref> که از بدیع‌ترین مجسمه‌های این دوره به‌شمار می‌آید. در طول قرن ۱۴م بود که نقاشی به شیوۀ گوتیک بین‌المللی<ref>International Gothic</ref> شکوفا شد. این شیوۀ فاخر و درباری در بیشتر کشورهای اروپایی رواج یافت، ولی از آغاز قرن ۱۵م گونه‌های متمایز و محلی آن به وسیلۀ هنرمندان آلمانی شکل گرفت؛ این هنرمندان عبارت‌اند از برترام فون میندن<ref>Bertram von Minden</ref> (ح ۱۳۴۵ـ۱۴۱۵م) و کنراد فون زوست<ref>Konrad von Soest</ref> (ح ۱۳۷۸ـ۱۴۱۵م) در [[وستفالی]]<ref>Westphalia</ref>؛ [[لوخنر، اشتفان (ح ۱۴۰۰ـ۱۴۵۱م)|اشتفان لوخنر]]<ref>Stephan Lochner</ref> در کلن<ref>Cologne</ref>؛ و [[فرانکه، مایستر|مایستر فرانکه]]<ref>Meister Franke</ref> در هامبورگ. نسل دوم نقاشان قرن ۱۵م، نقاشانی همچون هانس پلیدن‌ورف<ref>Hans Pleydenwurff</ref> (ح ۱۴۲۰ـ۱۴۷۲م)، میکائیل ولگموت<ref>Michael Wolgemut</ref> (ح ۱۴۳۴ـ۱۵۱۹) در [[نورنبرگ]]<ref>Nuremberg</ref>، لوکاس موزِر<ref>Lucas Moser</ref> (ح ۱۴۳۰م فعالیت هنری داشت)، و [[هولباین (مهین)، هانس (ح ۱۴۶۴م ـ۱۵۲۴)|هولباین مهتر]]<ref>Holbein the Elder</ref> در اسوابیا<ref>Swabia</ref>، [[مولتشر، هانس (۱۴۰۰ـ۱۴۶۷م)|هانس مولتشر]]<ref>Hans Multscher</ref> (ح ۱۴۰۰ـ۱۴۶۷م) در [[اولم]]<ref>Ulm</ref>، [[پاخر، میخاییل ( ـ۱۴۹۸م)|میخائیل پاخر]]<ref>Michael Pacher</ref> (ح ۱۴۳۵ـ۱۴۹۸م) در [[باواریا]]، کنراد لایب<ref>Konrad Laib</ref> (فعال از ۱۴۴۰ تا ۱۴۶۰م) در اتریش، [[ویتس، کنراد (ح ۱۴۰۰ـ ح ۱۴۴۵م)|کنراد ویتس]]<ref>Konrad Witz</ref> در سوئیس، و [[شونگاویر، مارتین (ح ۱۴۵۰ـ۱۴۹۱م)|مارتین شونگاوئر]]<ref>Martin Schongauer</ref> در [[آلزاس]]<ref>Alsace</ref>، که از [[فلاندری، هنر|هنر فلاندر]]<ref>Flandre</ref>، [[بورگونی]]<ref>Burgundy</ref> و رنسانس بسیار تأثیر پذیرفتند.
'''قرون وسطا (قرن‌های ۱۲ و ۱۳م)'''. در قرن ۱۲م، فعالیت هنریِ چندانی به وقوع نپیوست، هر‌چند کنده‌کاری صخره‌ایِ ''خاکسپاری''<ref>''The Deposition''</ref> مسیح در اکسترنشتاین<ref>Externsteine</ref>، نزدیک [[دتمولد|دِتمولد]]<ref>Detmold</ref> (۱۲۱۵م)، دستاوردی فوق‌العاده به‌شمار می‌آید. در آغاز قرن ۱۳م، شیوۀ گوتیک فرانسه به‌ آلمان آمد. مهم‌ترین یادمان‌های این شیوه، مجموعه پیکره‌هایی است (متعلق به ۱۲۳۰ و ۱۲۵۰م) که کلیساهای جامع فرایبورگ<ref>Freiburg</ref>، [[بامبرگ]]<ref>Bamberg</ref>، ناومبورگ<ref>Naumburg</ref>،‌ [[استراسبورگ]]<ref>Strasbourg</ref>، [[پادربورن|پادِربورن]]<ref>Paderborn</ref>، و [[مونستر]]<ref>Münster</ref> را مزین کرده‌اند. ''سوار بامبرگ''<ref>''Bamberg Rider''</ref> در کلیسای جامع بامبرگ (اواخر قرن ۱۳م)، پیکره‌ای است سوار بر اسب و بدون تکیه‌گاه<ref>free-standing</ref> که از بدیع‌ترین مجسمه‌های این دوره به‌شمار می‌آید. در طول قرن ۱۴م بود که نقاشی به شیوۀ گوتیک بین‌المللی<ref>International Gothic</ref> شکوفا شد. این شیوۀ فاخر و درباری در بیشتر کشورهای اروپایی رواج یافت، ولی از آغاز قرن ۱۵م گونه‌های متمایز و محلی آن به وسیلۀ هنرمندان آلمانی شکل گرفت؛ این هنرمندان عبارت‌اند از برترام فون میندن<ref>Bertram von Minden</ref> (ح ۱۳۴۵ـ۱۴۱۵م) و کنراد فون زوست<ref>Konrad von Soest</ref> (ح ۱۳۷۸ـ۱۴۱۵م) در [[وستفالی]]<ref>Westphalia</ref>؛ [[لوخنر، اشتفان (ح ۱۴۰۰ـ۱۴۵۱م)|اشتفان لوخنر]]<ref>Stephan Lochner</ref> در کلن<ref>Cologne</ref>؛ و [[فرانکه، مایستر|مایستر فرانکه]]<ref>Meister Franke</ref> در هامبورگ. نسل دوم نقاشان قرن ۱۵م، نقاشانی همچون هانس پلیدن‌ورف<ref>Hans Pleydenwurff</ref> (ح ۱۴۲۰ـ۱۴۷۲م)، میکائیل ولگموت<ref>Michael Wolgemut</ref> (ح ۱۴۳۴ـ۱۵۱۹) در [[نورنبرگ]]<ref>Nuremberg</ref>، لوکاس موزِر<ref>Lucas Moser</ref> (ح ۱۴۳۰م فعالیت هنری داشت)، و [[هولباین (مهین)، هانس (ح ۱۴۶۴م ـ۱۵۲۴)|هولباین مهتر]]<ref>Holbein the Elder</ref> در اسوابیا<ref>Swabia</ref>، [[مولتشر، هانس (۱۴۰۰ـ۱۴۶۷م)|هانس مولتشر]]<ref>Hans Multscher</ref> (ح ۱۴۰۰ـ۱۴۶۷م) در [[اولم]]<ref>Ulm</ref>، [[پاخر، میخاییل ( ـ۱۴۹۸م)|میخائیل پاخر]]<ref>Michael Pacher</ref> (ح ۱۴۳۵ـ۱۴۹۸م) در [[باواریا]]، کنراد لایب<ref>Konrad Laib</ref> (فعال از ۱۴۴۰ تا ۱۴۶۰م) در اتریش، [[ویتس، کنراد (ح ۱۴۰۰ـ ح ۱۴۴۵م)|کنراد ویتس]]<ref>Konrad Witz</ref> در سوئیس، و [[شونگاویر، مارتین (ح ۱۴۵۰ـ۱۴۹۱م)|مارتین شونگاوئر]]<ref>Martin Schongauer</ref> در [[آلزاس]]<ref>Alsace</ref>، که از [[فلاندری، هنر|هنر فلاندر]]<ref>Flandre</ref>، [[بورگونی]]<ref>Burgundy</ref> و رنسانس بسیار تأثیر پذیرفتند.


'''رنسانس قرن ۱۶م'''. اوج شکوفایی آن در ۳۰‌سالۀ آغازین قرن بود. این دوره شاهد کشمکش‌ سنت‌های ریشه‌دار قرون وسطایی آلمان، برای هم‌سازی با اندیشه‌های برگرفته از رنسانس ایتالیایی بود، که دستاوردهای سترگی را در هنر آلمان به‌بار آورد. فایت اِشئوس<ref>Veit Stoss</ref> و پتر فیشر مهتر<ref>Peter Vischer the Elder</ref> (ح ۱۴۶۰ـ۱۵۲۹م) هر دو از شهر نورنبرگ؛ و تیلمان ریمیشنایدر<ref>Tilman Riemenschneider</ref> از ورتسبورگ<ref>Würzburg</ref>، مجسمه‌سازان سرآمدی بودند که جامه‌پردازی تصنعی و زاویه‌دارِ برگرفته از گوتیک را، با پرداخت بسیار آزادانۀ حرکات اندام و واقع‌‌نمایی<ref>naturalism</ref> حالات درآمیختند. فیشر پیکره‌های مفرغینی<ref>bronze</ref> را بر آرامگاه امپراتور ماکسیمیلیان<ref>Emperor Maximilian</ref> در [[اینسبروک]]<ref>Innsbruck</ref> ساخت (۱۵۱۳). در میان نقاشان، [[گرونوالد، ماتیاس (ح ۱۴۷۵م ـ۱۵۲۸)|ماتیاس گرونوالد]]<ref>Matthias Grünewald</ref> هنرمندی بود که نیروی عاطفی را بسیار پرتوان بیان می‌کرد. بینش اصالتاً قرون وسطایی او در‌برابر رنسانس، نفوذناپذیر ماند. با این‌حال بزرگ‌ترین شخصیت هنری آلمان در این دوران، آلبرشت دورِر از شهر نورِمبرگ، کوشید تا دو شیوۀ آلمانی و ایتالیایی را درهم آمیزد. دورر دو بار به ونیز رفت و از هنر رنسانس آن شهر قویاً تأثیر گرفت، تأثیری که به نقاشی‌های او منحصر می‌گردد. هنرمندان برجستۀ معاصر با دورر، عبارت بودند از هانس هولباین، [[بالدونگ گرین، هانس (۱۴۸۴ـ۱۵۴۵)|هانس بالدونگ گرین]]<ref>Hans Baldung Grien</ref>، [[آلتدورفر، آلبرشت (ح ۱۴۸۰م ـ۱۵۳۸)|آلبرشت آلتدورفر]]<ref>Albrecht Altdorfer</ref>، که از نخستین منظره‌پردازان آلمان شناخته شده است. [[کراناخ، لوکاس (۱۴۷۲م ـ۱۵۵۳)|لوکاس کراناخ مهتر]]<ref>Lucas Cranach the Elder</ref>، نقاش تک‌چهره و صحنه‌های اساطیری، با هنرش روحیۀ سال‌های آغازین قرن ۱۶ را تا میانۀ آن قرن پی گرفت. از دهۀ ۱۵۳۰ به بعد، با شروع نهضت اصلاح دینی<ref>Reformation</ref> فعالیت‌های هنری به شدت افول کرد.
'''رنسانس قرن ۱۶م'''. اوج شکوفایی آن در ۳۰‌سالۀ آغازین قرن بود. این دوره شاهد کشمکش‌ سنت‌های ریشه‌دار قرون وسطایی آلمان، برای هم‌سازی با اندیشه‌های برگرفته از رنسانس ایتالیایی بود، که دستاوردهای سترگی را در هنر آلمان به‌بار آورد. فایت اِشئوس<ref>Veit Stoss</ref> و پتر فیشر مهتر<ref>Peter Vischer the Elder</ref> (ح ۱۴۶۰ـ۱۵۲۹م) هر دو از شهر نورنبرگ؛ و تیلمان ریمیشنایدر<ref>Tilman Riemenschneider</ref> از ورتسبورگ<ref>Würzburg</ref>، مجسمه‌سازان سرآمدی بودند که جامه‌پردازی تصنعی و زاویه‌دارِ برگرفته از گوتیک را، با پرداخت بسیار آزادانۀ حرکات اندام و واقع‌‌نمایی<ref>naturalism</ref> حالات درآمیختند. فیشر پیکره‌های مفرغینی<ref>bronze</ref> را بر آرامگاه امپراتور ماکسیمیلیان<ref>Emperor Maximilian</ref> در [[اینسبروک]]<ref>Innsbruck</ref> ساخت (۱۵۱۳م). در میان نقاشان، [[گرونوالد، ماتیاس (ح ۱۴۷۵م ـ۱۵۲۸)|ماتیاس گرونوالد]]<ref>Matthias Grünewald</ref> هنرمندی بود که نیروی عاطفی را بسیار پرتوان بیان می‌کرد. بینش اصالتاً قرون وسطایی او در‌برابر رنسانس، نفوذناپذیر ماند. با این‌حال بزرگ‌ترین شخصیت هنری آلمان در این دوران، آلبرشت دورِر از شهر نورِمبرگ، کوشید تا دو شیوۀ آلمانی و ایتالیایی را درهم آمیزد. دورر دو بار به ونیز رفت و از هنر رنسانس آن شهر قویاً تأثیر گرفت، تأثیری که به نقاشی‌های او منحصر می‌گردد. هنرمندان برجستۀ معاصر با دورر، عبارت بودند از هانس هولباین، [[بالدونگ گرین، هانس (۱۴۸۴ـ۱۵۴۵)|هانس بالدونگ گرین]]<ref>Hans Baldung Grien</ref>، [[آلتدورفر، آلبرشت (ح ۱۴۸۰م ـ۱۵۳۸)|آلبرشت آلتدورفر]]<ref>Albrecht Altdorfer</ref>، که از نخستین منظره‌پردازان آلمان شناخته شده است. [[کراناخ، لوکاس (۱۴۷۲م ـ۱۵۵۳)|لوکاس کراناخ مهتر]]<ref>Lucas Cranach the Elder</ref>، نقاش تک‌چهره و صحنه‌های اساطیری، با هنرش روحیۀ سال‌های آغازین قرن ۱۶ را تا میانۀ آن قرن پی گرفت. از دهۀ ۱۵۳۰م به بعد، با شروع نهضت اصلاح دینی<ref>Reformation</ref> فعالیت‌های هنری به شدت افول کرد.


'''قرن ۱۷'''. در آغاز قرن ۱۷، تنها یک شخصیت هنریِ برجسته، با نام آدام الِسهایمر<ref>Adam Elsheimer</ref> ظهور کرد که در تکامل منظره‌پردازی بسیار مؤثر بود. لیکن جنگ‌های سی‌ساله<ref>Thirty Years’ war</ref> (۱۶۱۸ـ۱۶۴۸) تقریباً هرگونه جنبش هنری را متوقف ساخت، و هنر در نیمۀ دوم قرن ۱۷ به هنر درباری منحصر شد که بر الگوهای وارداتی باروک مبتنی بود و هیچ‌گونه ارتباطی با میراث‌های پیشین خود نداشت. تنها در پایان قرن ۱۷، معمار و مجسمه‌ساز برجسته‌ای با نام آندرآس اشلوتِر<ref>Andreas Schluter</ref> (۱۶۶۲ـ۱۷۱۴) در آلمان درخشش یافت، که قسمتی از اشلوس<ref>Schloss</ref> (قصر) را در برلین ساخت و پیکرۀ سوار بر اسب فردریک ویلهلم<ref>Frederick William</ref>، فرمانروای [[براندنبورگ، ایالت|ایالت براندنبورگ]]<ref>Brandenburg</ref>، را اجرا کرد.
'''قرن ۱۷'''. در آغاز قرن ۱۷، تنها یک شخصیت هنریِ برجسته، با نام آدام الِسهایمر<ref>Adam Elsheimer</ref> ظهور کرد که در تکامل منظره‌پردازی بسیار مؤثر بود. لیکن جنگ‌های سی‌ساله<ref>Thirty Years’ war</ref> (۱۶۱۸ـ۱۶۴۸م) تقریباً هرگونه جنبش هنری را متوقف ساخت، و هنر در نیمۀ دوم قرن ۱۷ به هنر درباری منحصر شد که بر الگوهای وارداتی باروک مبتنی بود و هیچ‌گونه ارتباطی با میراث‌های پیشین خود نداشت. تنها در پایان قرن ۱۷، معمار و مجسمه‌ساز برجسته‌ای با نام آندرآس اشلوتِر<ref>Andreas Schluter</ref> (۱۶۶۲ـ۱۷۱۴م) در آلمان درخشش یافت، که قسمتی از اشلوس<ref>Schloss</ref> (قصر) را در برلین ساخت و پیکرۀ سوار بر اسب فردریک ویلهلم<ref>Frederick William</ref>، فرمانروای [[براندنبورگ، ایالت|ایالت براندنبورگ]]<ref>Brandenburg</ref>، را اجرا کرد.


'''باروک قرن ۱۸'''. در نیمۀ اول قرن ۱۸ نوع تکامل‌یافته‌ای از شیوۀ باروک در آلمان جنوبی پا گرفت؛ این شیوه تلفیقی بود از معماری، مجسمه‌سازی، و نقاشی که جلوه‌های نمایشی نظرگیری داشت. گرچه خاستگاه این شیوه را باید در [[ایتالیا]] جست، سهم مهم و اصیل آلمان در جنبش باروک، با این شیوه بازتاب می‌یابد. در قرن ۱۸، نقاشیِ نظرگیری که بومیِ آلمان باشد، عرضه نشد. مهم‌ترین نقاشی که در نیمۀ اول آن قرن در آلمان فعالیت هنری داشت، آنتوان پن<ref>Antoine Pesne</ref> (۱۶۸۳ـ۱۷۵۷)، نقاش فرانسوی، بود. [[تیه پولو، جووانی باتیستا (۱۶۹۶ـ۱۷۷۰)|جووانی تیه‌پولو]]<ref>Giovanni Tiepolo</ref>، نقاش برجستۀ ونیزی<ref>Venetian</ref>، در میانۀ قرن ۱۸ چند سالی در ورتسبورگ آلمان کار کرد. در پایان قرن ۱۸ شیوه نئوکلاسی‌سیسم شکوفا گردید، که آلمان آن را با آغوش باز پذیرفت، و حتی محبوبیت آن تا میانۀ قرن ۱۹ برجا ماند. [[منگس، آنتون رافایل (۱۷۲۸ـ۱۷۷۹)|آنتون رافائل منگس]]<ref>Anton Raphael Mengs</ref> نقاش سرآمد آن مکتب بود که سال‌ها در ایتالیا به‌سر برد، و شیوۀ خویش را براساس آثار نقاشان رنسانس متعالی<ref>High Renaissance</ref> پایه‌ریزی کرد. [[وینکلمان، یوهان یواخیم (۱۷۱۷ـ۱۷۶۸)|یوهان وینکلمان]]<ref>Johann Winckelmann</ref> مورخ و نظریه‌پرداز نئوکلاسی‌سیسم، و گوتفرید شادو<ref>Gottfried Schadow</ref> (۱۷۶۴ـ۱۸۵۰م) برجسته‌ترینِ مجسمه‌ساز این سبک بودند.
'''باروک قرن ۱۸'''. در نیمۀ اول قرن ۱۸ نوع تکامل‌یافته‌ای از شیوۀ باروک در آلمان جنوبی پا گرفت؛ این شیوه تلفیقی بود از معماری، مجسمه‌سازی، و نقاشی که جلوه‌های نمایشی نظرگیری داشت. گرچه خاستگاه این شیوه را باید در [[ایتالیا]] جست، سهم مهم و اصیل آلمان در جنبش باروک، با این شیوه بازتاب می‌یابد. در قرن ۱۸، نقاشیِ نظرگیری که بومیِ آلمان باشد، عرضه نشد. مهم‌ترین نقاشی که در نیمۀ اول آن قرن در آلمان فعالیت هنری داشت، آنتوان پن<ref>Antoine Pesne</ref> (۱۶۸۳ـ۱۷۵۷م)، نقاش فرانسوی، بود. [[تیه پولو، جووانی باتیستا (۱۶۹۶ـ۱۷۷۰)|جووانی تیه‌پولو]]<ref>Giovanni Tiepolo</ref>، نقاش برجستۀ ونیزی<ref>Venetian</ref>، در میانۀ قرن ۱۸ چند سالی در ورتسبورگ آلمان کار کرد. در پایان قرن ۱۸ شیوه نئوکلاسی‌سیسم شکوفا گردید، که آلمان آن را با آغوش باز پذیرفت، و حتی محبوبیت آن تا میانۀ قرن ۱۹ برجا ماند. [[منگس، آنتون رافایل (۱۷۲۸ـ۱۷۷۹)|آنتون رافائل منگس]]<ref>Anton Raphael Mengs</ref> نقاش سرآمد آن مکتب بود که سال‌ها در ایتالیا به‌سر برد، و شیوۀ خویش را براساس آثار نقاشان رنسانس متعالی<ref>High Renaissance</ref> پایه‌ریزی کرد. [[وینکلمان، یوهان یواخیم (۱۷۱۷ـ۱۷۶۸)|یوهان وینکلمان]]<ref>Johann Winckelmann</ref> مورخ و نظریه‌پرداز نئوکلاسی‌سیسم، و گوتفرید شادو<ref>Gottfried Schadow</ref> (۱۷۶۴ـ۱۸۵۰م) برجسته‌ترینِ مجسمه‌ساز این سبک بودند.


'''قرن ۱۹'''. در قرن ۱۹ به موازات نئوکلاسی‌سیسم نهضت رمانتیسم در نقاشی پا گرفت. در رأس این نهضت، گروهی از نقاشان با نام [[ناصریان]]<ref>Nazarenes</ref> قرار داشتند که در رم فعال بودند و به لحاظ هدف و شیوه بر گروه انگلیسیِ احیاگران هنر پیشارافائلی<ref>Pre-Raphaelite Brotherhood</ref> پیشی گرفتند. [[اووربک، یوهان (۱۷۸۹ـ۱۸۶۹)|فریدریش اووِربک]]<ref>Friedrich Overbeck</ref> (۱۷۸۹ـ۱۸۶۹م) نقاش پیش‌گام گروه بود. [[رونگه، فیلیپ اتو (۱۷۷۷ـ۱۸۱۰)|فیلیپ اُتو رونگه]]<ref>Philip Otto Runge</ref> نیز مسیر مشابهی را در‌پیش گرفت. کاسپار داوید فریدریش، نقاش منظره‌پرداز، با آثار خود که اندوه‌بار و آکنده از احساسات دینی‌اند، بیش از دیگران رمانتیک شمرده می‌شود. لودویگ ریشتر<ref>Ludwig Richter</ref> (۱۸۰۳ـ۱۸۸۴م)، [[اشویند، موریتس فون (۱۸۰۴ـ۱۸۷۱)|موریتس فون اشویند]]<ref>Moritz von Schwind</ref> (۱۸۰۴ـ۱۸۷۱م)، [[رتل، آلفرد (۱۸۱۶ـ ۱۸۵۹)|آلفرد رتل]]<ref>Alfred Rethel</ref> (۱۸۱۶ـ۱۸۵۹م) و چندی بعد [[بوکلین، آرنولد (۱۸۲۷ـ۱۹۰۱)|آرنولد بوکلین]]<ref>Arnold Böcklin</ref>، ‌نقاش سوئیسی، شیوۀ رمانتیسم را تا نسل بعد ادامه دادند. شیوۀ واقع‌گرایی، مبنای نقاشی‌های [[منتسل، آدولف (۱۸۱۵ـ۱۹۰۵)|آدولف فون مِنتسل]]<ref>Adolf von Menzel</ref> (۱۸۱۵ـ۱۹۰۵م) و [[لایبل، ویلهلم (۱۸۴۴ـ۱۹۰۰)|ویلهلم لایبل]]<ref>Wilhelm Leibl</ref> (۱۸۴۴ـ۱۹۰۰م) قرار گرفت؛ و امپرسیونیسم<ref>Impressionism</ref> در آثار [[لیبرمان، ماکس (۱۸۴۷ـ۱۹۳۵)|ماکس لیبرمان]]<ref>Max Liebermann</ref> (۱۸۴۷ـ۱۹۳۵م) [[کورینت، لوویس (۱۸۵۸ـ۱۹۲۵)|لوویس کورینت]]<ref>Lovis Corinth</ref> (۱۸۵۸ـ۱۹۲۵م) تجلّی یافت؛ و [[مودرزون ـ بکر، پاولا (۱۸۷۶ـ۱۹۰۷)|پاولا مودِرزون ـ بِکِر]]<ref>Paula Modersohn-Becker</ref> (۱۸۷۶ـ۱۹۰۷م) از پست‌امپرسیونیست<ref>post-Impressionism</ref>ها تأثیر گرفت، سبک هنری این نقاشِ زن، او را در ردیف پیش‌گامان اکسپرسیونیسم قرار داد.
'''قرن ۱۹'''. در قرن ۱۹ به موازات نئوکلاسی‌سیسم نهضت رمانتیسم در نقاشی پا گرفت. در رأس این نهضت، گروهی از نقاشان با نام [[ناصریان]]<ref>Nazarenes</ref> قرار داشتند که در رم فعال بودند و به لحاظ هدف و شیوه بر گروه انگلیسیِ احیاگران هنر پیشارافائلی<ref>Pre-Raphaelite Brotherhood</ref> پیشی گرفتند. [[اووربک، یوهان (۱۷۸۹ـ۱۸۶۹)|فریدریش اووِربک]]<ref>Friedrich Overbeck</ref> (۱۷۸۹ـ۱۸۶۹م) نقاش پیش‌گام گروه بود. [[رونگه، فیلیپ اتو (۱۷۷۷ـ۱۸۱۰)|فیلیپ اُتو رونگه]]<ref>Philip Otto Runge</ref> نیز مسیر مشابهی را در‌پیش گرفت. کاسپار داوید فریدریش، نقاش منظره‌پرداز، با آثار خود که اندوه‌بار و آکنده از احساسات دینی‌اند، بیش از دیگران رمانتیک شمرده می‌شود. لودویگ ریشتر<ref>Ludwig Richter</ref> (۱۸۰۳ـ۱۸۸۴م)، [[اشویند، موریتس فون (۱۸۰۴ـ۱۸۷۱)|موریتس فون اشویند]]<ref>Moritz von Schwind</ref> (۱۸۰۴ـ۱۸۷۱م)، [[رتل، آلفرد (۱۸۱۶ـ ۱۸۵۹)|آلفرد رتل]]<ref>Alfred Rethel</ref> (۱۸۱۶ـ۱۸۵۹م) و چندی بعد [[بوکلین، آرنولد (۱۸۲۷ـ۱۹۰۱)|آرنولد بوکلین]]<ref>Arnold Böcklin</ref>، ‌نقاش سوئیسی، شیوۀ رمانتیسم را تا نسل بعد ادامه دادند. شیوۀ واقع‌گرایی، مبنای نقاشی‌های [[منتسل، آدولف (۱۸۱۵ـ۱۹۰۵)|آدولف فون مِنتسل]]<ref>Adolf von Menzel</ref> (۱۸۱۵ـ۱۹۰۵م) و [[لایبل، ویلهلم (۱۸۴۴ـ۱۹۰۰)|ویلهلم لایبل]]<ref>Wilhelm Leibl</ref> (۱۸۴۴ـ۱۹۰۰م) قرار گرفت؛ و امپرسیونیسم<ref>Impressionism</ref> در آثار [[لیبرمان، ماکس (۱۸۴۷ـ۱۹۳۵)|ماکس لیبرمان]]<ref>Max Liebermann</ref> (۱۸۴۷ـ۱۹۳۵م) [[کورینت، لوویس (۱۸۵۸ـ۱۹۲۵)|لوویس کورینت]]<ref>Lovis Corinth</ref> (۱۸۵۸ـ۱۹۲۵م) تجلّی یافت؛ و [[مودرزون ـ بکر، پاولا (۱۸۷۶ـ۱۹۰۷)|پاولا مودِرزون ـ بِکِر]]<ref>Paula Modersohn-Becker</ref> (۱۸۷۶ـ۱۹۰۷م) از پست‌امپرسیونیست<ref>post-Impressionism</ref>ها تأثیر گرفت، سبک هنری این نقاشِ زن، او را در ردیف پیش‌گامان اکسپرسیونیسم قرار داد.

نسخهٔ ‏۶ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۲

تابلوی کمانداران (1935–1937) به شیوه اکسپرسیونیسم، اثر ارنست کیرشنر، موزه کریشنر شهر داووس
تابلوی ستایش پادشاهان، اثر فریدریش اووِربک

آلمانی، هنر (German art)

نقاشی و مجسمه‌سازی در بخش آلمانیِ شمال اروپا از قرن ۸م تا زمان حاضر. هنر آلمان سه کشور آلمان، اتریش، و سوئیس را دربر می‌گیرد. شیوۀ گوتیک[۱] در آلمان، در گنجینه‌ای از کنده‌کاری‌های چوبی و نقاشی‌های کلیسایی تجلی می‌یابد؛ این هنر نخست از هلند و سپس از رنسانس[۲] ایتالیایی متأثر بود، که نمونه‌های شاخص آن در آثار نقاشانی همچون آلبرشت دورِر و هانس هولباین نمایان‌اند. گرچه دوره‌های باروک[۳] و نئوکلاسیک[۴] در آلمان هم اعتبار یافتند، نمایندۀ بلندپایه و شایسته‌ای ندارند؛ نهضت رُمانتیسم[۵] موجد طبیعت‌ عارفانه‌ای در آثار کاسپار داوید فریدریش گردید. اکسپرسیونیسم[۶] به منزلۀ جنبشی سراسر آلمانی در قرن ۲۰ آغاز شد. مکتب دادا[۷] در سوئیس پا گرفت. مدرسۀ هنر و طراحی باوهاوس در سراسر جهان تأثیر نهاد. آثار چندرسانه‌ای[۸] یوزف بویس[۹] در ارتباط با دوران جنگ، نمونه‌ای از هنر دوران کنونی آلمان است.

دورۀ اوتونی[۱۰]. بسیاری از دست‌ساخته‌های پیش‌تاریخی بین سال‌های ۹۵۰، ۱۰۵۰م در نواحی مختلف آلمان کشف شده، و گنجینه‌ای از هنر سلتی[۱۱] برجا مانده است؛ لیکن در دورۀ اوتونی بود که شیوۀ خاص هنر ملی شکل گرفت. این شیوه از هنرهای پیش از خود، هنر کارولنژی[۱۲] و بیزانس[۱۳] مایه گرفت، لیکن قابلیت‌های خاص خود را یافت.

قرون وسطا (قرن‌های ۱۲ و ۱۳م). در قرن ۱۲م، فعالیت هنریِ چندانی به وقوع نپیوست، هر‌چند کنده‌کاری صخره‌ایِ خاکسپاری[۱۴] مسیح در اکسترنشتاین[۱۵]، نزدیک دِتمولد[۱۶] (۱۲۱۵م)، دستاوردی فوق‌العاده به‌شمار می‌آید. در آغاز قرن ۱۳م، شیوۀ گوتیک فرانسه به‌ آلمان آمد. مهم‌ترین یادمان‌های این شیوه، مجموعه پیکره‌هایی است (متعلق به ۱۲۳۰ و ۱۲۵۰م) که کلیساهای جامع فرایبورگ[۱۷]، بامبرگ[۱۸]، ناومبورگ[۱۹]،‌ استراسبورگ[۲۰]، پادِربورن[۲۱]، و مونستر[۲۲] را مزین کرده‌اند. سوار بامبرگ[۲۳] در کلیسای جامع بامبرگ (اواخر قرن ۱۳م)، پیکره‌ای است سوار بر اسب و بدون تکیه‌گاه[۲۴] که از بدیع‌ترین مجسمه‌های این دوره به‌شمار می‌آید. در طول قرن ۱۴م بود که نقاشی به شیوۀ گوتیک بین‌المللی[۲۵] شکوفا شد. این شیوۀ فاخر و درباری در بیشتر کشورهای اروپایی رواج یافت، ولی از آغاز قرن ۱۵م گونه‌های متمایز و محلی آن به وسیلۀ هنرمندان آلمانی شکل گرفت؛ این هنرمندان عبارت‌اند از برترام فون میندن[۲۶] (ح ۱۳۴۵ـ۱۴۱۵م) و کنراد فون زوست[۲۷] (ح ۱۳۷۸ـ۱۴۱۵م) در وستفالی[۲۸]؛ اشتفان لوخنر[۲۹] در کلن[۳۰]؛ و مایستر فرانکه[۳۱] در هامبورگ. نسل دوم نقاشان قرن ۱۵م، نقاشانی همچون هانس پلیدن‌ورف[۳۲] (ح ۱۴۲۰ـ۱۴۷۲م)، میکائیل ولگموت[۳۳] (ح ۱۴۳۴ـ۱۵۱۹) در نورنبرگ[۳۴]، لوکاس موزِر[۳۵] (ح ۱۴۳۰م فعالیت هنری داشت)، و هولباین مهتر[۳۶] در اسوابیا[۳۷]، هانس مولتشر[۳۸] (ح ۱۴۰۰ـ۱۴۶۷م) در اولم[۳۹]، میخائیل پاخر[۴۰] (ح ۱۴۳۵ـ۱۴۹۸م) در باواریا، کنراد لایب[۴۱] (فعال از ۱۴۴۰ تا ۱۴۶۰م) در اتریش، کنراد ویتس[۴۲] در سوئیس، و مارتین شونگاوئر[۴۳] در آلزاس[۴۴]، که از هنر فلاندر[۴۵]، بورگونی[۴۶] و رنسانس بسیار تأثیر پذیرفتند.

رنسانس قرن ۱۶م. اوج شکوفایی آن در ۳۰‌سالۀ آغازین قرن بود. این دوره شاهد کشمکش‌ سنت‌های ریشه‌دار قرون وسطایی آلمان، برای هم‌سازی با اندیشه‌های برگرفته از رنسانس ایتالیایی بود، که دستاوردهای سترگی را در هنر آلمان به‌بار آورد. فایت اِشئوس[۴۷] و پتر فیشر مهتر[۴۸] (ح ۱۴۶۰ـ۱۵۲۹م) هر دو از شهر نورنبرگ؛ و تیلمان ریمیشنایدر[۴۹] از ورتسبورگ[۵۰]، مجسمه‌سازان سرآمدی بودند که جامه‌پردازی تصنعی و زاویه‌دارِ برگرفته از گوتیک را، با پرداخت بسیار آزادانۀ حرکات اندام و واقع‌‌نمایی[۵۱] حالات درآمیختند. فیشر پیکره‌های مفرغینی[۵۲] را بر آرامگاه امپراتور ماکسیمیلیان[۵۳] در اینسبروک[۵۴] ساخت (۱۵۱۳م). در میان نقاشان، ماتیاس گرونوالد[۵۵] هنرمندی بود که نیروی عاطفی را بسیار پرتوان بیان می‌کرد. بینش اصالتاً قرون وسطایی او در‌برابر رنسانس، نفوذناپذیر ماند. با این‌حال بزرگ‌ترین شخصیت هنری آلمان در این دوران، آلبرشت دورِر از شهر نورِمبرگ، کوشید تا دو شیوۀ آلمانی و ایتالیایی را درهم آمیزد. دورر دو بار به ونیز رفت و از هنر رنسانس آن شهر قویاً تأثیر گرفت، تأثیری که به نقاشی‌های او منحصر می‌گردد. هنرمندان برجستۀ معاصر با دورر، عبارت بودند از هانس هولباین، هانس بالدونگ گرین[۵۶]، آلبرشت آلتدورفر[۵۷]، که از نخستین منظره‌پردازان آلمان شناخته شده است. لوکاس کراناخ مهتر[۵۸]، نقاش تک‌چهره و صحنه‌های اساطیری، با هنرش روحیۀ سال‌های آغازین قرن ۱۶ را تا میانۀ آن قرن پی گرفت. از دهۀ ۱۵۳۰م به بعد، با شروع نهضت اصلاح دینی[۵۹] فعالیت‌های هنری به شدت افول کرد.

قرن ۱۷. در آغاز قرن ۱۷، تنها یک شخصیت هنریِ برجسته، با نام آدام الِسهایمر[۶۰] ظهور کرد که در تکامل منظره‌پردازی بسیار مؤثر بود. لیکن جنگ‌های سی‌ساله[۶۱] (۱۶۱۸ـ۱۶۴۸م) تقریباً هرگونه جنبش هنری را متوقف ساخت، و هنر در نیمۀ دوم قرن ۱۷ به هنر درباری منحصر شد که بر الگوهای وارداتی باروک مبتنی بود و هیچ‌گونه ارتباطی با میراث‌های پیشین خود نداشت. تنها در پایان قرن ۱۷، معمار و مجسمه‌ساز برجسته‌ای با نام آندرآس اشلوتِر[۶۲] (۱۶۶۲ـ۱۷۱۴م) در آلمان درخشش یافت، که قسمتی از اشلوس[۶۳] (قصر) را در برلین ساخت و پیکرۀ سوار بر اسب فردریک ویلهلم[۶۴]، فرمانروای ایالت براندنبورگ[۶۵]، را اجرا کرد.

باروک قرن ۱۸. در نیمۀ اول قرن ۱۸ نوع تکامل‌یافته‌ای از شیوۀ باروک در آلمان جنوبی پا گرفت؛ این شیوه تلفیقی بود از معماری، مجسمه‌سازی، و نقاشی که جلوه‌های نمایشی نظرگیری داشت. گرچه خاستگاه این شیوه را باید در ایتالیا جست، سهم مهم و اصیل آلمان در جنبش باروک، با این شیوه بازتاب می‌یابد. در قرن ۱۸، نقاشیِ نظرگیری که بومیِ آلمان باشد، عرضه نشد. مهم‌ترین نقاشی که در نیمۀ اول آن قرن در آلمان فعالیت هنری داشت، آنتوان پن[۶۶] (۱۶۸۳ـ۱۷۵۷م)، نقاش فرانسوی، بود. جووانی تیه‌پولو[۶۷]، نقاش برجستۀ ونیزی[۶۸]، در میانۀ قرن ۱۸ چند سالی در ورتسبورگ آلمان کار کرد. در پایان قرن ۱۸ شیوه نئوکلاسی‌سیسم شکوفا گردید، که آلمان آن را با آغوش باز پذیرفت، و حتی محبوبیت آن تا میانۀ قرن ۱۹ برجا ماند. آنتون رافائل منگس[۶۹] نقاش سرآمد آن مکتب بود که سال‌ها در ایتالیا به‌سر برد، و شیوۀ خویش را براساس آثار نقاشان رنسانس متعالی[۷۰] پایه‌ریزی کرد. یوهان وینکلمان[۷۱] مورخ و نظریه‌پرداز نئوکلاسی‌سیسم، و گوتفرید شادو[۷۲] (۱۷۶۴ـ۱۸۵۰م) برجسته‌ترینِ مجسمه‌ساز این سبک بودند.

قرن ۱۹. در قرن ۱۹ به موازات نئوکلاسی‌سیسم نهضت رمانتیسم در نقاشی پا گرفت. در رأس این نهضت، گروهی از نقاشان با نام ناصریان[۷۳] قرار داشتند که در رم فعال بودند و به لحاظ هدف و شیوه بر گروه انگلیسیِ احیاگران هنر پیشارافائلی[۷۴] پیشی گرفتند. فریدریش اووِربک[۷۵] (۱۷۸۹ـ۱۸۶۹م) نقاش پیش‌گام گروه بود. فیلیپ اُتو رونگه[۷۶] نیز مسیر مشابهی را در‌پیش گرفت. کاسپار داوید فریدریش، نقاش منظره‌پرداز، با آثار خود که اندوه‌بار و آکنده از احساسات دینی‌اند، بیش از دیگران رمانتیک شمرده می‌شود. لودویگ ریشتر[۷۷] (۱۸۰۳ـ۱۸۸۴م)، موریتس فون اشویند[۷۸] (۱۸۰۴ـ۱۸۷۱م)، آلفرد رتل[۷۹] (۱۸۱۶ـ۱۸۵۹م) و چندی بعد آرنولد بوکلین[۸۰]، ‌نقاش سوئیسی، شیوۀ رمانتیسم را تا نسل بعد ادامه دادند. شیوۀ واقع‌گرایی، مبنای نقاشی‌های آدولف فون مِنتسل[۸۱] (۱۸۱۵ـ۱۹۰۵م) و ویلهلم لایبل[۸۲] (۱۸۴۴ـ۱۹۰۰م) قرار گرفت؛ و امپرسیونیسم[۸۳] در آثار ماکس لیبرمان[۸۴] (۱۸۴۷ـ۱۹۳۵م) لوویس کورینت[۸۵] (۱۸۵۸ـ۱۹۲۵م) تجلّی یافت؛ و پاولا مودِرزون ـ بِکِر[۸۶] (۱۸۷۶ـ۱۹۰۷م) از پست‌امپرسیونیست[۸۷]ها تأثیر گرفت، سبک هنری این نقاشِ زن، او را در ردیف پیش‌گامان اکسپرسیونیسم قرار داد.

قرن ۲۰. در اوایل قرن ۲۰، اکسپرسیونیسم بر عرصۀ هنری آلمان سلطه یافت؛ دو گروه عمده به این شیوه نقاشی می‌کردند: گروه پل[۸۸] که در ۱۹۰۵ در درسدن[۸۹] برپا شد، و نقاشانی همچون ارنست کیرشنر[۹۰]، امیل نولده[۹۱]، کارل اشمیت ـ روتلوف[۹۲]، و اریش هِکِل[۹۳] از اعضای آن بودند؛ و گروه سوار آبی[۹۴] که در ۱۹۱۱ در مونیخ تأسیس شد، و نقاشانی همچون اوگوست ماکه[۹۵]، گابریله مونتر[۹۶] و دو نقاش روس، واسیلی کاندینسکی[۹۷] و آلکسی فون یاولنسکی[۹۸] را دربر می‌گرفت. دیگر اکسپرسیونیست‌ها عبارت بودند از ارنست بارلاخ[۹۹] مجسمه‌ساز؛ کته کولویتس[۱۰۰] گرافیست، اسکار کوکوشکا[۱۰۱]، نقاش اتریشی؛ و پل کله[۱۰۲]، نقاش و گرافیست سوئیسی. مکتب دادا که واکنشی بود در برابر جنگ جهانی اول، در ۱۹۱۶م در زوریخ شکل گرفت. سنّت‌شکنیِ آشوب‌گرانۀ این مکتب، نقاشانی همچون گئورگ گروس[۱۰۳]، کورت اشویترس[۱۰۴] و ماکس ارنست[۱۰۵] را فراخواند. جنبش نوعینیت[۱۰۶] نیز واکنشی بود در‌ برابر فجایع جنگ، که انتقادات تند اجتماعی آن، در آثار نقاشانی همچون گئورگ گروس، ماکس بکمان[۱۰۷] و اوتو دیکس[۱۰۸] بازتاب دارد. در سوی دیگر امکانات ساختاری و اجتماعی هنر مدرن در مدرسۀ هنری باوهاوس پرورش یافت. پس از آن‌که نازی‌ها این جنبش‌ها را با عنوان «هنر فاسد[۱۰۹]» محکوم کردند، گروه‌های هنری آلمان به‌سوی اروپا و امریکا پراکنده شدند. پس از جنگ جهانی دوم بسیاری از هنرمندان آلمانی کوشیدند تا لطمه‌های وارد شده بر تاریخ هنر معاصر کشورشان را ترمیم کنند. نخستین هنرمندی که در این راه شهرتی جهانی کسب کرد، یوزف بویس بود که به‌طور فزاینده‌ای به هنر اجرا[۱۱۰] گرایید. هنرمند دیگری که بسیار شهرت یافت، آنسلم کیفر[۱۱۱] بود. یورک ایمندورف[۱۱۲] (۱۹۴۵م ـ ) و گئورک بازلیتس[۱۱۳] (۱۹۳۸م ـ ) به احیای نقاشی شکل‌نما[۱۱۴] رو آوردند، و سبک آنان نئواکسپرسیونیسم[۱۱۵] عنوان گرفت؛ این شیوه تلفیقی است از رنگ‌ها و فرم‌های پویا و نحوۀ قلم‌موکاری نقاشان گروه پل، که طنز تلخ خاص پس از جنگ را نیز بازمی‌تابد.



  1. Gothic
  2. Renaissance
  3. baroque
  4. neoclassical
  5. Romanticism
  6. expressionism
  7. Dada
  8. multimedia
  9. Joseph Beuys
  10. Ottonian
  11. Celtic
  12. Carolingian
  13. Byzantine
  14. The Deposition
  15. Externsteine
  16. Detmold
  17. Freiburg
  18. Bamberg
  19. Naumburg
  20. Strasbourg
  21. Paderborn
  22. Münster
  23. Bamberg Rider
  24. free-standing
  25. International Gothic
  26. Bertram von Minden
  27. Konrad von Soest
  28. Westphalia
  29. Stephan Lochner
  30. Cologne
  31. Meister Franke
  32. Hans Pleydenwurff
  33. Michael Wolgemut
  34. Nuremberg
  35. Lucas Moser
  36. Holbein the Elder
  37. Swabia
  38. Hans Multscher
  39. Ulm
  40. Michael Pacher
  41. Konrad Laib
  42. Konrad Witz
  43. Martin Schongauer
  44. Alsace
  45. Flandre
  46. Burgundy
  47. Veit Stoss
  48. Peter Vischer the Elder
  49. Tilman Riemenschneider
  50. Würzburg
  51. naturalism
  52. bronze
  53. Emperor Maximilian
  54. Innsbruck
  55. Matthias Grünewald
  56. Hans Baldung Grien
  57. Albrecht Altdorfer
  58. Lucas Cranach the Elder
  59. Reformation
  60. Adam Elsheimer
  61. Thirty Years’ war
  62. Andreas Schluter
  63. Schloss
  64. Frederick William
  65. Brandenburg
  66. Antoine Pesne
  67. Giovanni Tiepolo
  68. Venetian
  69. Anton Raphael Mengs
  70. High Renaissance
  71. Johann Winckelmann
  72. Gottfried Schadow
  73. Nazarenes
  74. Pre-Raphaelite Brotherhood
  75. Friedrich Overbeck
  76. Philip Otto Runge
  77. Ludwig Richter
  78. Moritz von Schwind
  79. Alfred Rethel
  80. Arnold Böcklin
  81. Adolf von Menzel
  82. Wilhelm Leibl
  83. Impressionism
  84. Max Liebermann
  85. Lovis Corinth
  86. Paula Modersohn-Becker
  87. post-Impressionism
  88. Die Brücke
  89. Dresden
  90. Ernst Kirchner
  91. Emil Nolde
  92. Karl Schmidt-Rottluff
  93. Erich Heckel
  94. die Blaue Reiter
  95. August Macke
  96. Gabriele Münter
  97. Wassily Kandinsky
  98. Alexei von Jawlensky
  99. Ernst Barlach
  100. Kathe Kollwitz
  101. Oskar Kokoschka
  102. Paul Klee
  103. George Grosz
  104. Kurt Schwitters
  105. Max Ernst
  106. Neue Sachlichkeit/New Objectivity
  107. Max Beckmann
  108. Otto Dix
  109. Degenerate art
  110. performance art
  111. Anselm Kiefer
  112. Jorg Immendorf
  113. Georg Baselitz
  114. figurative
  115. neo-expressionism