اسم

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

اِسم

در اصطلاح دستور زبان، کلمه‌ای که، از لحاظ معنایی، برای نامیدن موجودات به‌کار می‌رود و، از نظر نحوی، نقش‌های نهاد، مفعول، متمم، مسند، منادا و مضاف‌الیه را می‌پذیرد و از جنبۀ صرفی نشانۀ جمع می‌پذیرد. مثلِ حسن، عقل، دیو، گلّه، نگارش.

اسم، از جهات گوناگون، تقسیم‌بندی می‌شود: ۱. اسم ساده، که از یک تکواژ قاموسی ساخته شده باشد و قابل تقسیم به اجزای کوچک‌تر معنی‌دار نباشد، مثلِ پدر، لشکر، تراش؛ ۲. اسم مرکب، که بیش از یک تکواژِ قاموسی داشته باشد، مثلِ کتابخانه، مدادتراش، آبرفت؛ ۳. اسم مشتق، که از یک تکواژ قاموسی و وند تشکیل شود، مثلِ خوابگاه، رخسار، امروز، آویزه؛ ۴. اسم مفرد، که بر یک فرد دلالت کند و علامت جمع نداشته باشد، مثلِ مادر، آب، شرّ؛ ۵. جمع اسمی است که در انتهای آن یکی از نشانه‌های جمع بیاید و یا بر قاعده جمع مکسر زبان عربی جمع بسته شود و بر بیش از یک فرد دلالت کند، مثلِ درختان، رودها، مهندسین، روحانیون، اثرات، کتب؛ ۶. اسمِ جمع، که نشانۀ جمع ندارد، امّا بر بیش از یکی دلالت می‌کند و نشانۀ جمع می‌پذیرد. مثلِ گله، لشکر، کاروان، گروه، ملّت؛ ۷. اسم معرفه، که نزد گوینده و شنونده شناخته شده باشد. اسم به چند روش معرفه می‌شود. عمده‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از الف: با کمک نقش‌نمای «را» بعد از آن، مثلِ «کتاب را بیاور»؛ ب: صفت اشاره قبل از آن بیاید، مثلِ «آن روز»؛ ج: هرگاه مضاف‌الیهِ معرفه‌ای بعد از آن بیاید. مثلِ «روستایِ ابیانه»؛ د: هرگاه اسم خاص باشد، مثلِ دماوند، فردوسی؛ ۸. اسم نکره، که برای گوینده و شنونده ناشناس باشد و در ساخت آن از تکواژ «یک» در آغاز آن و یا تکواژ «ی» در پایان آن و یا هر دو استفاده شود، مثلِ «کتابی خریدم»، «یک ماشین توقف کرد»، «یک فکری به‌ سر دارم»؛ ۹. اسم عام، که در خارج از جمله، شامل کلیۀ افراد هم‌جنس خود شود، مثلِ کتاب، سنگ، درخت؛ ۱۰. اسم جنس، که همۀ افراد جنس خود را شامل شود، مثلِ «کتاب بهترین دوست است»؛ ۱۱. اسم خاص، که از نظر شنونده و گوینده شناخته‌شده باشد و جمع بسته نشود. مثلِ «رستم قهرمان شاهنامه است»، «حسن دیگر به ما سر نمی‌زند»؛ ۱۲. اسم مبهم، که بر افراد نامعیّن دلالت می‌کند و از نظر معنی مبهم است. مثلِ همه، برخی، دیگری، این و آن، بعضی. اسم مبهم را «ضمیر مبهم» نیز می‌نامند؛ ۱۳. اسم آلت اسم ابزار و وسیلۀ کار است که طبق قاعده ساخته می‌شود و جزو اسم‌های مشتق است، غالب آن‌ها طبق دو قاعدۀ زیر ساخته می‌شود: الف: «بن‌ ماضی + ه». مثلِ رنده، ماله، کوبه، تابه، آویزه. ب: «اسم یا صفت + بن مضارع». مثلِ برف‌روب، ناخن‌گیر، دوربین؛ ۱۴. اسم مصغّر، که مفهوم کوچکی را دربر دارد و جزو اسم‌های مشتق است. ساختِ آن تشکیل شده است از اسم مورد نظر همراه پسوند «ک» یا «چه». مثلِ دخترک، باغچه؛ ۱۵. اسم صوت: ← نام_آوا؛ ۱۶. اسم مصدر اسم مشتقی است که مفهوم مصدر را دربر دارد. معروف‌ترین ساخت‌های اسم مصدر عبارت است از الف) «بن مضارع + ش»؛ مثلِ روش، نگرش، ستایش. ب) «بن مضارع + ه»؛ مثلِ خاله، اندیشه، گریه. ج) «بن مضارع»؛ مثلِ خیز، دو، تاب. د) «بن مضارع + و + بن مضارع»؛ پرس‌وجو، خوروخواب، گیرودار؛ ۱۷. اسم ذات اسمی است که مصداق آن به‌خودی‌خود وجود دارد و قابل دیدن و لمس‌کردن است؛ همۀ اسم‌های خاص، ذات هستند. مثلِ ابراهیم، درخت، رخش، فرشته؛ ۱۸. اسم معنی، به‌خودی‌خود وجود ندارد بلکه وجودش وابسته به چیزی دیگر است، اسم معنی شامل مفاهیم انتزاعی و مجرد می‌شود، مثلِ صدا، خطر، گریه، عقل.