فلسفه ی فلسفه

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

فلسفه­‌ی فلسفه

 

مطالعه­‌ی محتوا، موضوع، روش و اهداف فلسفه. فلسفه طبق تعریف، اندیشه درباره­‌ی مسائلی است که آن مسائل علمی یا تجربی یا منطقی و ریاضی نیست. در قرن ۲۰ چندین فلسفه­‌ی موضوعی یا مضاف پدید آمده، رشد کرده و آثار عمده­‌ای به بار آورده است. از جمله فلسفه‌­ی ریاضیات، فلسفه­‌ی زبان، فلسفه­‌ی تاریخ، فلسفه­‌ی هنر، فلسفه­‌ی اخلاق، فلسفه­‌ی سیاست، فلسفه­‌ی علم، فلسفه­‌ی دین و چندین رشته­‌ی بارور دیگر. در این نوع فلسفه­‌ها درباره­‌ی موضوع آن فلسفه بحث و فحص فلسفی (عقلی -منطفی)، شناخت­‌شناسانه، هستی­‌شناسانه، موضوعی/تخصصی و گاه حتی تاریخی هم صورت می­‌گیرد. این امر محرز است که نمی­‌توان «علم فلسفه» یا «فلسفه‌­ی علمی» داشت؛ زیرا فلسفه نمی­‌تواند چارچوب علمی پیدا کند. به تعبیر دیگر، بنیاد علم بر تجربه (استقرا) است. علم ماده و موضوعش را از جهان خارج و پدیده­‌های آن می‌­گیرد، حال آن که به گفته­‌ی ژان پیاژه «فلسفه بینش است، دانش نیست.» همین است که فلسفه برخلاف علم، خصلت تکاملی و برهم‌­افزا ندارد. فلسفه عمدتأ تأمل و تفکر عقلی، منطقی و متافیزیکی کل­نگر است، و علم تأمل و تفکر تجربی یا آزمایشی و پدیدارگرایانه­‌ی جزءنگر. در علم از فرضیه به نظریه و سپس به قانون می­‌رسیم، اما فلسفه اگرچه راه و روش و قاعده دارد، اما به قوانینی مانند علم نمی­‌رسد.

فلسفه­‌ی فلسفه عبارت است از اندیشه به چون و چند خود فلسفه، نه مسائل آن. روش آن عقلی، منطقی، متافیزیکی و نگرش آن فلسفی، و هدفش شناخت حدود و ثغور و توانمندی­‌ها و ناتوانی­‌های فلسفه است. بعضی از فیلسوفان و دانشمندان مکتب فلسفی و فلسفه­‌ی علمیِ مشهور به پوزیتیویسم منطقی (مانند رایشنباخ) کوشیده‌­اند فلسفه را علمی کنند، اما ماهیت و سرمشق‌ها –پارادایم­‌ها-ی فلسفه طبعا از علمی شدن ابا دارد. اگر فلسفه مانند علم به تجربه و آزمایش تکیه کند حداکثر مانند طبیعیات قدیم خواهد شد که امروزه هیچ­‌گونه اعتباری، جز از نظر تاریخ علم و فلسفه ندارد. در واقع نه علم فلسفه، نه علم فلسفی و نه فلسفه­‌ی علمی امکان تدوین ندارند، مگر فقط فلسفه­‌ی علم، یا علوم مختلف -مانند فلسفه­‌ی ریاضیات و فلسفه­‌ی فیزیک. ماهیت فلسفه­‌ی فلسفه­ متافیزیکی است و بهره­‌هایی از شناخت‌­شناسی دارد. یا حتی می­‌توان گفت به نوعی شناخت­‌شناسی فلسفه است.