تراژدی

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

تراژِدی (tragedy)

سوفوکل
سوفوکل
شکسپیر
شکسپیر
برشت
برشت

در تئاتر، تراژدی نمایشی با مضمون جدی است که در آن شخصیتی معمولاً با فاجعه‌ای روبه‌رو می‌شود که ثمرۀ ضعف‌های شخصی او و یا حاصل شرایطی است که از اختیارش بیرون است. از نظر تاریخی، نگرۀ کلاسیک تراژدی، به‌گونه‌ای که تراژدی‌نویسان یونانی ـ آیسخولوس[۱]، ائوریپیدس[۲]، سوفوکلس[۳]- و همچنین سِنِکا[۴]، تراژدی‌نویس رومی، بیان کردند در سنت نمایشی غرب حاکم بوده است.

تراژدی‌های شکسپیر[۵] و معاصرانش به این گرایش دارند که توان بالقوۀ تلف‌شده را مثلاً در قدرت یک شخص (مکبث[۶]، ۱۶۰۵ـ۱۶۰۶؛ شاه لیر[۷]، ۱۶۰۵ـ۱۶۰۶) یا در عشق (رومئو و ژولیت[۸]، ۱۵۹۴ـ۱۵۹۵؛ اُتللو[۹]، ۱۶۰۴ـ۱۶۰۵) درگیر سازند. در اواخر قرن ۱۹ و قرن ۲۰ این مفهوم را رد کرده‌اند، که شخصیت تراژیک باید فردی والامرتبه، و سرگذشت او به سبک منظوم فاخری نوشته شده ‌باشد. این امر، از جهات مختلف، بازتابی از دگرگونی اجتماعی است. نمایش‌نامه‌های ایبسن[۱۰]، نویسنده نروژی، چگونگی نابود‌شدن زندگی طبقۀ متوسط را ترسیم می‌کنند، در حالی‌که یوجین اونیل[۱۱]، تنسی ویلیامز[۱۲]، و آرتور میلر[۱۳]، نمایش‌نویسان امریکایی، و جان آزبورن[۱۴] انگلیسی به ترسیم قهرمانان مرد و زن تراژیک راستین طبقۀ کارگر می‌پردازند. تئاتر حماسی برشت[۱۵]، نمایش‌نامه‌نویس آلمانی، که در آن اَعمال زشت صاحبان زر و زور، زندگی عوام بی‌گناه را به فساد و تباهی می‌کشند، بر بسیاری از این تراژدی‌های اعتراض[۱۶] پیشی می‌گیرد که دل‌مشغولی‌های آنان، هنر نمایش و نثر اکسپرسیونیسم[۱۷] اوایل قرن ۲۰ را انعکاس می‌بخشند.


تحول تراژدی کلاسیک

نگرۀ تراژدی یونان را ارسطو متحول کرد، اما این سبکِ سنکای رومی (که آثارش احتمالاً به قصد خواندن نوشته شده‌اند تا اجرا) بود که در تراژدی‌های الیزابتی[۱۸] مارلو[۱۹] و شکسپیر، دو نمایش‌نامه‌نویس انگلیسی، تأثیر گذاشت. تراژدی کلاسیک فرانسوی تحت نفوذِ آثار سنکا و تفسیرهای ارسطو تحول یافت، همان کسی که نظریۀ سه وحدت زمان، مکان و موضوع را پدید آورد و راسین[۲۰]، یکی از بزرگ‌ترین نمایندگانش، آن را رعایت می‌کرد. در آلمان، تراژدی‌های گوته[۲۱] و شیلر[۲۲] به ملودرام مبالغه‌آمیز[۲۳] انجامید (اشتورم اوند درانگ[۲۴])، که جای تراژدی ناب[۲۵] را گرفت. منظور تراژدی همواره آن بود که تأثیری سودمند بر تماشاگران خود بگذارد. کاتارسیس کلاسیک[۲۶] (تجربۀ پالایش عاطفی تماشاگر هنگام تماشای تراژدی) جای خود را به مفهوم بیگانه‌سازی[۲۷] برشت[۲۸] سپرد که تماشاگر در آن به لحاظ فکری (برخلاف عاطفی) درگیر می‌شود. باور برشت آن بود که تماشاگر عاطفی آن‌چه را اتفاق می‌افتد به‌ناچار می‌پذیرد، در صورتی‌که باید خشمگین شوند و سالن تئاتر را با این فکر ترک کنند که جلوی وقوع دوبارۀ چنین مصیبت‌هایی را بگیرند. به‌رغم تقسیم‌بندی کلی تراژدی‌ها به کلاسیک (که به شخصیت‌های والا می‌پرداخت) و جدید (که به آدم‌های معمولی می‌پردازد)، ژانر (گونه)ای منطقی، ولی کمتر معروف، از تراژدی وجود داشته که به رویدادهای مُعاصر پرداخته است. حتی تئاتر الیزابتی[۲۹] نیز آثاری را برروی صحنه می‌آورد که از رویدادهای معاصر خود الهام گرفته بود. پیسکاتور[۳۰]، نمایش‌نامه‌نویس آلمانی، کشمکش‌های سیاسی موجود در آلمانِ بین جنگ‌های جهانی اول و دوم را به‌نمایش درآورد. بدین‌سان، این‌گونۀ نمایشی از نمایش صرفاً عاطفی به‌سوی عرصۀ تبلیغات و تهییج سیاسی مردم حرکت کرد.



  1. Aeschylus
  2. Euripides
  3. Sophocles
  4. Seneca
  5. Shakespeare
  6. Macbeth
  7. King Lear
  8. Romeo and Juliet
  9. Othello
  10. Ibsen
  11. Eugene O’Neill
  12. Tennessee Williams
  13. Arthur Miller
  14. John Osborne
  15. Brecht's epic theatre
  16. tragedies of protest
  17. expressionism
  18. Elizabethan tragedy
  19. Marlowe
  20. Racine
  21. Goethe
  22. Schiller
  23. exaggerated melodrama
  24. Sturm und Drang
  25. pure tragedy
  26. classical catharsis
  27. concept of alienation
  28. Brecht
  29. Elizabethan theatre
  30. Piscator