اکسپرسیونیسم (هنر)

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

اِکْسْپِرسیونیسم (هنر)(expressionism)

تابلوي جيغ، اثر مونک
11426900.jpg

سبکی در نقاشی، مجسمه‌سازی، و موسیقی که بیانگر عواطف درونی است؛ به‌طور اخص نام جنبشی هنری که در اوایل قرن ۲۰ در اروپای شمالی و مرکزی پدید آمد. اکسپرسیونیست‌ها به کژنمایی یا مبالغه در ظواهر طبیعی برای خلق بازتابی از جهان درونی گرایش داشتند. پردۀ جیغ[۱] (۱۸۹۳؛ نگارخانۀ ملی، اسلو[۲]) اثر ادوارد مونک[۳]، نقاش نروژی، شاید پرآوازه‌ترین اثر از این دست باشد. جیمز اِنسور[۴]، اُسکار کوکوشکا[۵]، اگون شییله[۶]، و خائیم سوتین[۷] از برجسته‌ترین هنرمندان اکسپرسیونیت، گروه پل[۸] و گروه سوار آبی[۹] از گروه‌های منتسب به این جنبش بودند. گرایش اکسپرسیونیستی در هنر آلمان پس از جنگ جهانی اول، با شدت بیشتری در آثار ماکس بکمان[۱۰] و جورج گروس[۱۱] آشکار شد. در موسیقی نیز استفاده از کژتابی‌های ملودیک و هارمونیک برای ایجاد جلوه‌ای بیانگرانه است که با آثار آرنولد شونبرگ[۱۲]، پاول هیندمیت[۱۳]، ارنست کرِنِک[۱۴] و دیگر موسیقی‌دانان پیوند دارد. اکسپرسیونیسم در یک تعریف کلی، بر هر اثر هنری دلالت دارد که در آن ذهنیت هنرمند بر عرضۀ عینی اشکال خارجی اولویت یابد. در همۀ هنرمندانی که اکسپرسیونیست خوانده می‌شوند، تأکید بر تجربۀ درونی مشترک است، هرچند در سبک‌های فردی بسیار متنوعی تجلّی می‌یابد. ژولین اوگوست اِروه[۱۵]، نقاش فرانسوی، در ۱۹۰۱ اصطلاح اکسپرسیونیسم را ساخت. در ۱۹۱۴ پل فختر[۱۶]، منتقد آلمانی، در کتابش با نام اکسپرسیونیسموس[۱۷] تمایز قائل شد بین «اکسپرسیونیسم درون‌نگر[۱۸]» که براساس دنیای درونی هنرمند شکل می‌گیرد، و «اکسپرسیونیسم برون‌نگر[۱۹]» که از تلاقی حیات درونی با واقعیت بیرونی حاصل می‌شود. جنبش اکسپرسیونیسم را کمابیش می‌توان واکنشی دربرابر جامعۀ بورژوایی و بیش‌ازپیش ماشینی‌شدۀ اروپای پیش از جنگ جهانی اول دانست؛ هنرمندان با بیان نیروهای ناشناخته یا ناخودآگاهانۀ حیات درونی، درپی براندازی نظام اجتماعی بیرونی بودند. در ۱۹۱۶ هرمان بار[۲۰]، نمایش‌نامه‌نویس و مقاله‌نویس آلمانی، در کتابش با نام اکسپرسیونیسموس، زیبا‌شناسی[۲۱] آلمانی، به‌ویژه آثار گوته را خاستگاه اکسپرسیونیسم شناخت. فیلسوفان، نیچه[۲۲] و شوپنهاور[۲۳]؛ و داستایوفسکی[۲۴]، رمان‌نویس روس، از نویسندگانی بودند که بر اکسپرسیونیسم آلمانی تأثیر نهادند. نقاشان ون‌گوگ[۲۵] و گوگن[۲۶]، نیز به‌ویژه به‌سبب بهره‌گیری از رنگ برای بیان عاطفی به ‌جای بازنمایی واقعی، از طلایه‌داران برجستۀ اکسپرسیونیسم به‌شمار رفته‌اند. روش کار آنان را مونک فراتر برد، و احساسات حاد و غالباً مشوش را با رنگ‌های تند به‌‌تصویر کشید. بیان صریح نفسانیات عنان‌گسیخته در آثار مونک که حاصل ساده‌سازی فرم و احیای چاپ چوب[۲۷] بود، توسط هنرمندان اکسپرسیونیست جدیدتر تداوم یافت. جیمز اِنسور از دیگر اکسپرسیونیست‌های پرنفوذ آغازین بود که صورتک‌ها و اسکلت‌های عجیبی با رنگ‌های زنده نقاشی کرد. در ۱۹۰۵ دو گروه اکسپرسیونیستی شکل گرفت. در فرانسه فووها[۲۸] (← فوویسم) گروهی متشکل از دوستانی با محوریت هانری ماتیس[۲۹] برپا کردند، که حدود سه سال نشست‌هایی غیررسمی با یکدیگر داشتند. از کار نقاشان این گروه بیشتر به‌سبب رنگ‌های غیرواقعی‌شان بسیار انتقاد می‌شد، گرچه آنان بیش از همتایان آلمانی‌شان در گروه پل قواعد متعارف را رعایت می‌کردند. گروه آلمانی پل را چهار دانشجوی معماری، ارنست لودویگ کیرشنر[۳۰]، اریش هِکِل[۳۱]، کارل اشمیت ـ روتلوف[۳۲]، و فریتس بلایل[۳۳]، در ۱۹۰۵ رسماً در درسدن[۳۴] تشکیل دادند. سپس ماکس پششتاین[۳۵]، نقاش آلمانی، کونو آمیِت[۳۶]، نقاش سوئیسی، و آکسل گالِّن ـ کالِّلا[۳۷]، نقاش فنلاندی، نیز به آنان پیوستند. در آغاز از آثار نیچه و داستایوفسکی متأثر بودند، و رفته‌رفته برای بیان صریح عواطف و خلق تصاویر جنسی به الگوبرداری از هنر بدْوی[۳۸] پرداختند. در ۱۹۱۱ گروه پل به برلین نقل‌مکان کرد، و سال بعد در دومین نمایشگاه گروه سوار آبی شرکت جست. برخلاف گروه پل، گروه سوار آبی به انتزاعی نزدیک‌تر به «اکسپرسیونیسم درون‌نگر» در تعریف فختر گرایش داشتند. واسیلی کاندینسکی[۳۹] و فرانتس مارک[۴۰] رهبران آن، و نمایندۀ اوج اکسپرسیونیسم آلمانی بودند. نام آن، به‌گفتۀ کاندینسکی، برگرفته از علاقۀ مارک به اسب، علاقۀ خود او به اسب‌سواران، و علاقۀ مشترک آنان به رنگ آبی بود. گروه آن‌ها هرگز تشکّلی رسمی نیافت، ولی دو نمایشگاه با این نام برگزار گردید، و در ۱۹۱۲ سالنامه‌ای به‌‌همین نام منتشر شد. از این تریبون‌ها برای نشان‌دادن تنوع بیانی هنرمندان معاصر، و یگانگی اساسی هنر مدرن و هنر بدْوی، براساس اشتراک در صراحت بیان، استفاده شد. آمیزش گرایش‌های اکسپرسیونیستی و کوبیستی[۴۱] در آثار بعضی هنرمندان، و تأثیرپذیری از تصوّف[۴۲] و عرفان هندی، تحولات دیگری بودند که پیش از جنگ جهانی اول در اکسپرسیونیسم رخ دادند. فجایع جنگ، نوعی آگاهی سیاسی را در پی داشت که در آثار نقاشانی همچون ارنست بارلاخ[۴۳]، کِته کولویتس[۴۴]، و ماکس بِکمان، تجلّی یافت؛ تابلوی شب[۴۵] (۱۹۱۸ـ۱۹۱۹) اثر بکمان نمونه‌ای درخور ذکر است. دو اکسپرسیونیست دیگر، اوگوست ماکه[۴۶] و فرانتس مارک، در جنگ کشته شدند. در سال‌های پس از جنگ جهانی اول، سوتین در مقام یکی از بزرگ‌ترین اکسپرسیونیست‌های فرانسوی به هنرآفرینی پرداخت؛ در آلمان اکسپرسیونیسم به جنبشی پیشتاز بدل شد، ولی در ۱۹۳۳ نازی‌ها آن را هنر فاسد[۴۷] شناختند، و سرکوب کردند. در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، اصطلاح اکسپرسیونیستی به گروه یا جنبش خاصی اطلاق نشده، و به‌طور‌کلی در توصیف کار هنرمندانی همچون گئورگ بازلیتس[۴۸]، مارک شاگال[۴۹]، و فرانسیس بیکن[۵۰] به‌کار رفته است. ← تاشیسم؛ اکسپرسیونیسم_انتزاعی.

 


  1. Skriket/The Scream
  2. National Gallery, Oslo
  3. Edvard Munch
  4. James Ensor
  5. Oskar Kokoschka
  6. Egon Schiele
  7. Chaïm Soutine
  8. die Brücke
  9. der Blaue Reiter
  10. Max Beckmann
  11. Georg Grosz
  12. Arnold Schoenberg
  13. Paul Hindemith
  14. Ernst Krenek
  15. Julien-August Hervé
  16. Paul Fechter
  17. Expressionismus
  18. intensive expressionism
  19. extensive expressionism
  20. Hermann Bahr
  21. aesthetics
  22. Nietzsche
  23. Schopenhauer
  24. Dostoevsky
  25. Van Gogh
  26. Gauguin
  27. woodcut
  28. Fauves
  29. Henri Matisse
  30. Ernst Ludwig Kirchner
  31. Erich Heckel
  32. Karl Schmidt-Rottluff
  33. Fritz Bleyl
  34. Dresden
  35. Max Pechstein
  36. Cuno Amiet
  37. Aksel Gallén-Kallela
  38. primitive art
  39. Vasily Kandinsky
  40. Franz Marc
  41. cubist
  42. Theosophy
  43. Ernst Barlach
  44. Käthe Kollwitz
  45. The Night
  46. August Macke
  47. Degenerate Art
  48. Georg Baselitz
  49. Marc Chagall
  50. Francis Bacon