تفاوت طنز با هجو و هزل
طنز گونه یا اثر ادبی خندهآوریست، برای بیان معایب و آگاهانیدن اذهان نسبت به عمق رذالتها و بدیها از طریق بزرگنمایی و به مضحکه گرفتن. این گونه اما پیش از اطلاق عنوان طنز بر آن در ادبیات فارسی، تداخلات زیادی با هجو و هزل در متون قدیم فارسی داشته است که به صورت فشرده و گذرا به این تداخلات و سیر تاریخی کاربرد و گسترش طنز میپردازیم.
مقدمه
کاربرد کلمۀ «طنز» برای انتقادی که به صورت خندهآور و مضحک بیان شود در زبان و فرهنگ فارسی سابقۀ چندانی ندارد. هرچند که در متون قدیم فارسی با نمونههای درخشانی از طنز مواجهیم، اما خود این کلمه به معنی کنونیاش و یا بهتر بگویم به معنی ساتیر[۱] اروپایی مورد نظر نبوده است. کلمۀ ساتیر که از یونانی میآید، در اکثر زبانهای اروپایی معنای واحدی دارد و به سخنان طنزآمیز و انتقادی اطلاق میشود. در فارسی، عربی و ترکی کلمۀ واحدی که دقیقاً این معنی را در هر سه زبان برساند وجود نداشته است. سابقاً در فارسی هجو به کار برده میشد که بیشتر جنبۀ انتقاد مستقیم و شخصی دارد و جنبۀ غیرمستقیم و طنزآمیز بودن ساتیر را دارا نیست و اغلب آموزنده و اجتماعی هم نیست. هجو ضد مدح است و اصولاً صراحت لفظی که در آن است، نمیتواند نظیر لحن طنزآمیز ساتیر باشد. در فارسی هزل را نیز به کار بردهاند که ضد «جد» است و بیشتر جنبۀ مزاح و مطایبه دارد. در روزگار ما طنز را به معنی ساتیر به کار میبرند که در واقع رساتر از هجو و هزل است. در نقد جدید عربی کلماتی چون «هجا»، «فکاهه» و «تهکم» به کار بردهاند که اغلب احتیاج به توضیح بیشتری دارند. در ترکی این کلمه بیشتر به صورت «هجو» Hiciv (به معنای مزاح) ترجمه میشود که به همان دلایل فوق معنی دقیق کلمه ساتیر را بیان نمیکند.
مختصری در تفاوت هجو با طنز
هجو و هجا به معنی بد گفتن، فحش دادن و استهزاء کردن در شعر است. ابوالفضل بیهقی در تاریخ سترگش چنین آورده: «خطیبان را گفت تا او را زشت گفتند بر منبرها و شعرا را فرمود تا او را هجو کردند.» یا منجیک ترمذی یکی از مخالفان خود را چنین هجو میکند: «ای خواجه مر مرا به هجا قصد تو نبود/ جز طبع خویش را به تو برگردم آزمون// چون تیغ نیک کش به سگی آزمون کنند/ وان سگ بود به قیمت آن تیغ رهنمون.»
هجا یا هجو درست در نقطۀ مقابل مدح قرار دارد. در شعر جاهلی عرب سلاحی بود در خدمت قبايل متخاصم. قبل از آغاز جنگ، شاعری قبیلۀ دیگر را هجو میگفت، و شاعری از آن قبیله جواب میداد. بعضی از مردم از هجو شاعران بیشتر از کشت و کشتار میترسیدند، زیرا گاهی یک هجو چنان خفت و خواری برای قبیله به شمار میرفت که اثرش به آسانی محو نمیشد. اعراب جاهلی معتقد بودند که هجو را یا باید با خون شست یا با هجوی دیگر. در یونان باستان و در میان شعرای قدیم ایرلند نیز به هجوگویی حالتی جادوگرانه میدادند و معتقد بودند که شاعر هجوسرا میتواند کسی را که میخواهد به آستانۀ نابودی بکشاند. بدین ترتیب میبینم که در اجتماعات باستانی هجونویس مورد احترام مردم بوده، چون او را صاحب قدرتی جادویی و خارقالعاده میدانستند. اما بهتدریج و با گذشت زمان، هجونویسی جای خود را به طنزنویسی داد، که از طرفی ظرافت و نکتهسنجی بیشتری میخواست و غیرمستقیمتر بود، و از سوی دیگر برای نویسنده، که دیگر از قدرت جادوی او کسی باکی نداشت، مسئولیت کمتری در برداشت. نشانههایی از قدرت هجوگویی در اشعار فارسی نیز به نظر میرسد. مثلاً انوری که خود از هجونویسان مشهور بود، میگوید: «همچو ضحاک افکنم ناگاه مارهای هجات بر گردن». کلیم کاشانی هجو را «زهر در آب بقا کردن» میداند و ترجیح میدهد که به عوض به کار بردن آن، مخالفان خود را با عرضۀ سخن نیکو متنبه سازد؛ همچنانکه موسی سحر مارگیران را با ساختن اژدهایی پاسخ گفت: «گر هجو نیست در سخن من ز عجز نیست/ حیف آمدم که زهر در آب بقا کنم// تنبیه منکران سخن میتوان کلیم/ گر اژدهای خامه به آنها رها کنم». هجو را در یونانی Diatribe میخواندند که هنوز به معنی حملۀ شدید و شخصی در فرانسوی و انگلیسی به کار میرود. از سوی دیگر از طریق لاتینی کلمه Iwective (به معنی قدح، ناسزا و زخم زبان) به این دو زبان راه یافته که همراه است با کلمۀ Lampoon در انگلیسی و Lampon در زبان فرانسوی، که همگی به طور کلی معنای هجو را میدهند. اگر هجو جنبۀ طنزآمیزی داشته باشد و بیشتر به دشنام و بدگویی مستقیم اکتفا کند میتوان آن را معادل «طنز شخصی[۲]» دانست، و معمولاً آن را یکی از انواع عمدۀ چهارگانۀ طنز میدانند: طنز مذهبی - اخلاقی، سیاسی، ادبی و شخصی. اصولاً بیشتر طنزنویسان بر این نکته تأکید کردهاند که هدفشان اصلاح اجتماع از طریق انتقاد است. اگر بعضی از آنها در اساس نیز چنین هدفی نداشته باشند، تظاهر بدان میکنند، و برای این که از عواقب انتقاد خود در امان باشند آن را به صورت پوشیده بیان میکنند. بدیهی است که در هجو شخصیِ بعضی از شاعران این موضوعها مطرح نبود. برای نمونه در میان شاعران ایرانی، یغمای جندقی با هرکسی که بد میافتاد، در شعرش او را «زنقحبه» و یا چیزی شبیه آن خطاب میکرد، و ناسزاهایی میداد که اکثراً قابل بازگو کردن نیست. قاآنی شاعر معاصر او هرکس و ناکسی را به امید صله مدح میکرد و کاری به مناعت، فضیلت و بزرگواری ممدوحان خود نداشت. البته گاهگاهی شعری در انتقاد از ریاکاری زاهدان ریایی میگفت، ولی اینگونه آثار استثنایی بودند. او در قصیدهای مطنطن حاجی میرزا آقاسی را با القابی چون «قلب گیتی»، «روح عالم»، «انسان کامل» «خواجۀ دو جهان» و «مظهر باری» وصف میکند، ولی به محض این که حاجی از قدرت میافتد، تمام این صفات را در حق میرزا تقی خان امیرکبیر به کار میبرد، و ممدوح قدیم را ظالم شقی میخواند که به جایش «عادل تقی» نشسته است. باز هنگامی که امیرکبیر مغضوب میشود و میرزا آقاخان نوری به صدارت میرسد، شاعر شادیها میکند و او را «خصم خانگی»، «اهرمنخوی و بدگوهر» میخواند و صدراعظم جدید را «آصف برخیا». البته مسلم است که در مقام مقایسه با چنین اشعاری، هجویههای جاهلی عرب به هجو واقعی نزدیکترند. چون در اغلب آنها تعصب قومی و قبیلهای انگیزۀ اصلی است که بدانها یک حالت اجتماعی میبخشد. با اینهمه، هجو حاوی خصوصیات انواع طنز (یا ساتیرِ) اروپایی نیست.
مختصری در تفاوت هزل با طنز
وقتی که به هزل میرسیم، رابطۀ آن دورتر و مبهمتر نسبت به طنز است. هزل نوعی سخن بیهوده و مسخره، به صورتی غیراخلاقی است. دهخدا از تعریفات جرجانی نقل میکند: «هزل آن است که از لفظ معنای آن اراده نشود. نه معنای حقیقی و نه مجازی، و آن ضد جد است». باز میگوید: «در اصطلاح ادب شعری است که در آن کسی را ذم گویند و به او نسبتهای ناروا دهند یا سخنی است که در آن مضامین خلاف اخلاق و ادب آید». اشعاری که دهخدا نقل میکند، نشاندهندۀ این موضوع است که هزل را قرب و قیمتی نبوده و آن را برابر دروغ و افترا به حساب میآورند. منجیک ترمذی میگوید: «محال را نتوانم شنید و هزل و دروغ/ که هزل گفتن کفر است در مسلمانی» ناصرخسرو نیز چندبار هزل را به همین معنی در شعر خود به کار میبرد: «مكن فحش و دروغ و هزل پیشه/ مزن بر پای خود زنهار تیشه» و مولوی گاهی هزل را به همین معنی: «گوش سر بربند از هزل و دروغ/ تا ببینی شهر جان با فروغ» و گاه به معنای شعر انتقادی میگیرد: «هزل تعلیم است آن را جد شنو/ تو مشو به ظاهر هزلش گرو». در ادبیات فارسی اکثر هزلیات شعرا اشعاری هستند که به مطایبه و شوخی دربارۀ مسائل جنسی گفته شدهاند، و فکری که خودبهخود از ذکر کلمۀ «هزل» یا «هزلیات» به ذهن فارسیزبانان میآید محدودیتی به هزل میبخشد که در طنز یا ساتیر نیست. در فصل سیزدهم قابوسنامه میخوانیم: «و اما هزلی که گویی جد آمیخته گوی و از فحش بپرهیز و هرچند مزاح بی هزل نبود، اما تا حدی باید؛ که خوارکنندۀ همۀ قدرها مزاح است». بدین ترتیب، اگرچه گاهی هزل و هجو به صورت مترادف به کار برده شدهاند، ولی به طور کلی هزل غير جدیتر بود.
شکلگیری و گسترش کاربرد طنز در ادبیات فارسی
«طنزکردن» در آغاز معنی طعنه زدن، تمسخر کردن و عیبجویی را میداد. در دورۀ مشروطیت که شعرا و نویسندگان تعهد فوقالعادهای نسبت به اصلاح جامعه و ارشاد مردم احساس میکردند، اشعار و نوشتههای طنزآمیز و انتقادی زیادی به وجود آوردند و کمکم احتیاج به وجود کلمهای که اینگونه آثار را توصیف کند احساس شد. میرزا علیاکبر طاهرزاده صابر (شاعر و طنزنویس آذربایجانی) با نوشتن در مجلۀ ملانصرالدین باعث به وجود آمدن فصل جدیدی در تاریخ طنزنویسی در ممالک همجوار ایران و خاصه خود ایران شد. دهخدا که خود در چرند و پرند از ملانصرالدين ملهم بود، مینویسد: «صابر از شعرای خیالپرست نبود، و در مدح و ذم کس شعر نمیسرود. با اشخاص کاری نداشت، بلکه هنر خود را در راه اصلاح معایب جامعه و تهذیب اخلاق به کار میبرد...» صابر از مداحی و تملق متنفر بود و در جواب کسانی که میگفتند صابر در قصاید غرا پیاده است، میگوید من در سرودن قصاید متملقانه اقتدار ندارم، افتخارم به سرودن هجوهای مشتمل بر انتقادات اجتماعی است. باید توجه کرد که خود صابر کلمۀ «هجو» را برای اشعار خود به کار میبرد. ولی چند دهه بعد مدرس تبریزی که در کتاب ریحانة الادب شرح احوال صابر را مینویسد، اشعار او را «هجو صادق» مینامد. از اوائل سدۀ 14ش کلمۀ «طنز» تدریجاً به جای ساتیر فرنگی به کار برده شده و کمکم در فارسی مفهوم کلی آن را پیدا کرده است. مثلاً يحيى آرینپور در از صبا تا نیما فصلی به «طنزنویسی در دورۀ مشروطیت» اختصاص میدهد. دورۀ بیداری را باید دورۀ تکامل و بلوغ طنز فارسی دانست. یکی از عوامل مؤثر در رشد طنز، رواج سادهنویسی بود که مجال پدید آمدن آثاری چون چرند و پرند دهخدا و برخی آثار طالبوف و نسیم شمال و بعدها یکی بود یکی نبود جمالزاده را فراهم ساخت. از بهترین آثار طنز فارسی، روایت ترجمهگونۀ حاجیبابای اصفهانی اثر جیمز موریه، به قلم میرزا حبیب اصفهانی است. طنز فارسی را در آثار صادق هدایت نیز به شکل پررنگی مییابیم. شمار طنزنویسان ایرانی در ۵۰ سال اخیر رو به افزایش گذاشته است. حسین توفیق (مدیر و مؤسس هفتهنامۀ توفیق)، ایرج پزشکزاد، عمران صلاحی و کیومرث صابری فومنی (گلآقا) از معروفترین طنزنویسان معاصر ایرانند.