غزل (ادبیات)
از قالبهای شعر سنتی فارسی و محبوبترین و پرکاربردترین آنها. در میانۀ قوالبی که بیشتر به شعر غنایی اختصاص یافتهاند، غزل به صورت عمومی بستر تخصصی شعر عاشقانه شده است. علاوه بر مردمان فارسیزبان، در کشورهای دیگر، الا رباعیات خیام و منظومۀ سترگ حکیم فردوسی و مثنوی معنوی، شکوه شعر فارسی را به غزل شاعرانی چون سعدی و حافظ و مولانا میشناسند.
وجه تسمیه و شکل و فرم
غزل در لغت به معنی عشقبازی و سخن گفتن با زنان است. مولف المعجم فی معاییر اشعار العجم دربارۀ اصل ریشۀ غزل و آنچه مصداق دقیق و فنی آن است چنین میگوید: «غزل در اصل لغت، حدیت زنان و صفت عشقبازی با ایشان و تهالک در دوستی ایشان است و مغازلت عشقبازی و ملاعبت است با زنان و گویند رَجُلٌ غَزِلٌ یعنی مردی کی[=که] متشکّل باشد به صورتی کی موافق طبع زنان باشد و میل ایشان بدو بیشتر بود به سبب شمایل شیرین و حرکات ظریفانه و سخنان مستعذب و بعضی اهل معنی فرق نهادهاند میان نسیب و غزل و گفتهاند معنی نسیب ذکر شاعر است خَلق و خُلق معشوق را و تصرف احوال عشق ایشان در وی و غزل، دوستی زنان است و میل هوای دل بدیشان و به احوال و اقوال ایشان... و بیشتر شعرای مفلق ذکر جمال معشوق و وصف احوال عشق و تصابی را، غزل خوانند و اغزال کی مقدمۀ مدحی یا شرح حالی دیگر باشد آن را نسیب گویند.» ذبیحالله صفا هم در مقدمۀ بسیار مفصل و جامع «گنج سخن» در تعریفی که از غزل ارائه میدهد، بر همین نکته تکیه دارد: «در قصیده وزن تمام ابیات و قافیۀ آنها [با اولین مصرع شعر] یکسان است و موضوع آن میتواند وصف یا وعظ یا مدح یا هجو یا موضوعات حماسی و غنایی و امثال آنها باشد؛ ولی غزل و تغزل که از حیث ظاهر مانند قصیده و از حیث شمارۀ ابیات کوچکتر از آن است، معمولا به موضوعات غنایی اختصاص دارد؛ خواه عاشقانه باشد و خواه عارفانه.»
غزل معمولا بین پنج تا چهارده بیت دارد، در یک وزن و یک قافيه و با مطلع مُصَرَّع. اگرچه شاعرانی نیز از رعایت این قاعده عدول کردهاند؛ مثل مولوی که در دیوان کبیر این مرز را بین 3 تا بیشتر از 80 بیت گذاشته است. در آخرین بیت غزل، که چون تمام قوالب دیگر به آن مقطع میگویند، اغلب شاعر نام شعری یا تخلص خود را ذکر میکند. بیتی را که بنای سرودن غزل بر آن نهاده شده و همچنین بهترین بیت غزل را بیتالغزل یا شاهبیت مینامند.
تاریخچه
غزل از ابداعات شاعران عرب است. اگرچه در شعر دورۀ جاهلی عمدتا به صورت تغزل و بخشی از قصیده بوده، اما شاعران عرب زودتر از ایرانیان و از دورۀ امویان غزلهای مستقل زیادی سرودهاند. در این دوره شاعر بزرگی چون عمر بن ابی ربیعه (23- 93ق) که در زیبایی زنان شعر میسرود، در قصیده به تمامی و اختصاصی به تغزل و توصیف زیبایی زنان میپرداخت. همچنان که ذکر شد و البته از نمونههای اولیۀ غزلهای فارسی نیز پیداست، همراهی همیشگی و توامان مناظر گوناگون عشق و فراق و ظرافت و زنانگی از ملزومات ذاتی این قالب است. نخستین غزلهای فارسی (قرن چهارم و پنجم) در مجالس بزم و شادی، همراه با موسیقی خوانده میشده است. مترادف آمدن کلمه قول (تصنیف) با غزل و اصطلاح غزلسرایی که در شعر فارسی، معادل با آواز خواندن آمده است، بازماندۀ همین کاربرد است. برخی عقیده دارند که اصطلاح غزل و تغزل (در قصیده) در دوران اولیۀ شعر فارسی، یعنی تا اواخر قرن پنجم، تنها به بیتهای مقدمۀ قصيدهها اطلاق میشده است. بنا بر عقیدۀ این گروه، منظور از اشاراتی که در آثار شاعران این دوران به غزل شده است، همین مقدمۀ قصیدههاست که آن را تغزل یا تشبیب و نسیب نیز میگویند. با این همه علاوه بر تغزلها و تشبيب و نسیبها، در آثار بازمانده از رودکی، شهید بلخی و دقیقی که همه شاعران فارسیگوی قرن چهارم هستند، نمونههایی از غزل کامل و مستقل نیز یافت میشود. در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم، غزل به تدریج جای بیشتری را در دیوان شاعران به خود اختصاص داد. به طوری که حتی شاعران قصیدهسرایی چون خاقانی و جمالالدین محمد بن عبدالرزاق یا حتی شاعر منظومهسرایی چون نظامی نیز در سرودن غزلهای دلکش توانایی داشتهاند. با ظهور سنایی غزنوی که شاعری عارف بود، نوعی خاص از غزل در شعر فارسی به وجود آمد که به غزل عارفانه معروف شد. این نوع از غزل به وسیلۀ عطار نیشابوری و مولوی و فخرالدین عراقی رشد و تکامل یافت و بدین ترتیب دو شاخۀ جداگانۀ غزل عاشقانه و غزل عارفانه در شعر فارسی مشخص شد. زبان ساده و روان و نزدیک به زبان محاورۀ امروز، در غزل عاشقانۀ انوری (قصیدهسرای چیرهدست قرن ششم) نمایندۀ روشی خاص شد که اوج آن را در غزلهای سعدی مییابیم؛ همچنان که شیوۀ سنایی در غزل عارفانه، در غزلیات معروف به غزليات شمس مولوی به کمال رسید. تا اواسط قرن هفتم، دو شاخۀ غزل عاشقانه و عارفانه، تقریبا از یکدیگر جدا و مشخص بودند، از آن تاریخ به بعد بر اثر رواج اصطلاحات صوفیه در میان شاعران و اهل ادب، غزلهای بسیاری سروده شد که میتوان در آنها رنگ هر دو نوع غزل را دید و در حقیقت تلفیقی از این دو نوع است. غزلهای حافظ نمونۀ کامل غزل به طور کلی و غزل از این نوع خاص است که در آنها معانی و مضمونهای عاشقانه و عارفانه به هم آمیخته است. با آن که غزل پیوسته رنگ عاشقانه یا عارفانه داشته یا تلفیقی از این دو نوع بوده است، اما بعضی از شاعران، از جمله سعدی و حافظ، گاه آن را برای مدح نیز به کار گرفتهاند و در دیوانهای آنها، گاه به غزلهایی برمیخوریم که در چند بیت آخر آن، با حسن تخلص، گریزی ماهرانه به مدح زدهاند. همچنین در غزلیاتی از مولانا با مضامینی چون پند و اندرز و حکمت مواجهیم. یکی دیگر از تغییراتی که غزل در طول تاریخ خود داشته، استقلال مضمون بیتهای آن است. در غزلهایی که به صورت مقدمۀ قصيدهها و به عنوان تغزل و تشبیب سروده شده و همچنین در غزلهای شاعران قرن چهارم و پنجم و ششم هجری، بیتهای غزل از نظر مضمون به هم پیوسته و نزدیک هستند، یا حتی در غزلهای مولانا با فرم و روایت مواجهیم، اما به تدریج این خصوصیت از بین رفت و هر بیت حاوی مضمون مستقلی شد. این خصوصیت غزل از قرن نهم به بعد و در میان شاعران موسوم به سبک هندی (اصفهانی) به تدریج به افراط و انحطاط کشیده شد و شاعران غزلسرا از قرن نهم به بعد، مجذوب مضمونیابی و مضمونآفرینی شدند و بدین گونه غزلهایی که شاعران پیرو سبک هندی سرودند، به صورت قالبی درآمد که با مضمونهای مختلف عشقی، اخلاقی، فلسفی و عرفانی پر شده بود. در نتیجه غزل نه تنها از نظر زبان، بلکه از نظر یکدستی و هماهنگی مضمون نیز قدرت خود را از دست داد. غزل که با حافظ به بالاترین نقطۀ اوج و اعتلای خود رسیده بود، بعد از او رو به فرود و انحطاط گذاشت. غزلسرایان دورۀ معروف به بازگشت ادبی نیز تنها به تقلید از غزل های سعدی و حافظ پرداختند و تحولی در آن به وجود نیاوردند. در شعر دورۀ مشروطه غزل نیز مانند دیگر قالبهای شعری به کار بیان افکار و عقاید سیاسی و اجتماعی آمد. در این دوره غزل عارفانه، تقریبا سروده نشد و بیشتر ابیات غزلهایی هم که رنگ عاشقانه داشتند، به طرح مسایل سیاسی و اجتماعی روز اختصاص یافت. پس از انقلاب ادبی نیما غزل کم و بیش به معنی قدیمی خود که شعر عاشقانه باشد، بازگشت و امروز رایجترین شکل شعر سنتی است که هم شاعران سنتگرا و هم شاعران نوپرداز (از راه تفنن) به آن توجه کردهاند. غزلهای موفقی که در زمینههایی غير از معانی عاشقانه در این دوره سروده شدهاند، هر چند رنگ اجتماعی دارند، در هر حال از زمرۀ شعر غنایی به حساب میآیند.
پیش از وقوع انقلاب اسلامی که بازگشت به سنتهای قدیم، و از جمله شعر سنتی ایران، از موازین مورد حمایت دولتمردانش بوده، از اوائل دهۀ 1350ش منوچهر نیستانی، با وارد كردن فضای امروزی به غزل، روایت را در غزل تثبیت كرد. پس از انقلاب، با اقبال بسیاری از شاعران پایبند به ارزشهای حکومت اسلامی و البته پارهای از شاعران نوپرداز، برخی از قوالب بیرونق سالیان پیشتر (چون مثنوی و غزل) مورد توجه دوباره قرار گرفتند. کما این که شاعرانی با غزلهایی در هریک از سبک و سیاقهای خراسانی یا عراقی یا هندی نامبردار شدند. اما پس از نیستانی و به دنبال او سیمین بهبهانی (با استفاده از اوزان جدید و فراموششده)، حسین منزوی و نوذر پرنگ (با توجه به فرم و فضاسازی) و محمدعلی بهمنی (با ساده و امروزی کردن زبان غزل) هرکدام با رویکردی جدید و نوگرایانه در بهروز کردن و در نتیجه پررونق شدن این قالب، در کنار شعر سپید، نقش مهمی داشتهاند. آنچنان که پیگیری جریان نوی آنها و البته نگاهی که شاعران متعهد به قوالب سنتی، به انقلاب نیما داشتند، از نیمۀ دوم دهۀ 1370 به بعد باعث ایجاد تغییرات چشمگیری در غزل شد. در این دوره شکلهایی از غزل نو چون غزل روایی (غزل-داستان)، غزل فرم، غزل سوررئال، غزل مینیمال و غزل پستمدرن رواج زیادی یافته است. از مطرحترین شاعران غزل نو به اشخاصی چون محمدسعید میرزایی، حسن صادقیپناه، هادی خوانساری و محمدرضا رستمبگلو میتوان اشاره کرد.
نمونهها
مولانا:
- داد جاروبی به دستم آن نگار
- گفت کز دریا برانگیزان غبار
- باز آن جاروب را ز آتش بسوخت
- گفت کز آتش تو جاروبی برآر
- کردم از حیرت سجودی پیش او
- گفت بیساجد سجودی خوش بیار
- آه بیساجد سجودی چون بود
- گفت بیچون باشد و بیخارخار
- گردنک را پیش کردم گفتمش
- ساجدی را سر ببر از ذوالفقار
- تیغ تا او بیش زد سر بیش شد
- تا برست از گردنم سر صد هزار
- من چراغ و هر سرم همچون فتیل
- هر طرف اندر گرفته از شرار
- شمعها میورشد از سرهای من
- شرق تا مغرب گرفته از قطار
- شرق و مغرب چیست اندر لامکان
- گلخنی تاریک و حمامی به کار
- ای مزاجت سرد کو تاسه دلت
- اندر این گرمابه تا کی این قرار
- برشو از گرمابه و گلخن مرو
- جامه کن دربنگر آن نقش و نگار
- تا ببینی نقشهای دلربا
- تا ببینی رنگهای لاله زار
- چون بدیدی سوی روزن درنگر
- کان نگار از عکس روزن شد نگار
- شش جهت حمام و روزن لامکان
- بر سر روزن جمال شهریار
- خاک و آب از عکس او رنگین شده
- جان بباریده به ترک و زنگبار
- روز رفت و قصهام کوته نشد
- ای شب و روز از حدیثش شرمسار
- شاه شمس الدین تبریزی مرا
- مست میدارد خمار اندر خمار
سعدی:
- یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
- زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
- گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
- ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
- بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
- من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
- سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد
- خاک سر هر کویی بی فایده میبیزم
- در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد
- تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم
- مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر
- فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم
- گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
- فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم
- گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم
- ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم
- با یاد تو گر سعدی در شعر نمیگنجد
- چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم
حافظ:
- سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
- وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
- گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
- طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
- مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
- کو به تأیید نظر حل معما میکرد
- دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
- و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
- گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
- گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
- بی دلی در همه احوال خدا با او بود
- او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
- این همه شعبده خویش که میکرد این جا
- سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد
- گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
- جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
- فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
- دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد
- گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
- گفت حافظ گلهای از دل شیدا میکرد (حافظ)
سیمین بهبهانی:
- رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
- شب مانده است و با شب، تاریکی فشرده
- کولی کنار آتش رقص شبانهات کو؟
- شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
- خاموش مانده اینک، خاموش تا همیشه
- چشم سیاه چادر با این چراغ مرده
- رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی
- چشمان مهربانش یک قطره ناسترده
- در گیسوی تو نشکفت آن بوسه لحظه لحظه
- این شب نداشت ــ آری ــ الماس خرده خرده
- بازیکنان ز گویی خون میفشاند و میگفت
- روزی سیاهچشمی سرخی به ما سپرده
- میرفت و گرد راهش از دود آه تیره
- نیلوفرانه در باد پیچیده تابخورده
- سودای همرهی را گیسو به باد دادی
- رفت آن سوار با خود، یک تار مو نبرده
فهرست منابع و مآخذ
- المعجم فی معاییر اشعار العجم، شمسالدین محمد بن قیس رازی، تصحیح: محمد بن عبدالوهاب قزوینی، تصحیح مجدد: مدرس رضوی، تصحیح مجدد: سیروس شمیسا، تهران: علم، چاپ اول: 1388.
- در معرفت شعر: گزیدۀ المعجم فی معاییر اشعار العجم، انتخاب و توضیح: دکتر سیروس شمیسا، تهران: سخن، چاپ اول: 1374.
- دیوان حافظ، خواجه شمسالدین محمد حافظ، تصحیح و توضیح: پرویز ناتل خانلری، تهران: خوارزمی، چاپ اول: 1359.
- دیوان شمس تبریز (دیوان کبیر یا کلیات شمس تبریز)، تصحیح: بدیع الزمان فروزانفر، تهران: موسسۀ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 42-1336.
- فنون بلاغت و صناعات ادبی، جلالالدین همایی، تهران: توس، چاپ دوم: 1364. [دو جلد در یک مجلد].
- کلیات سعدی (بر اساس تصحیح محمدعلی فروغی و چند تصحیح دیگر)، مشهد: آستان قدس رضوی، شرکت بهنشر، 1386.
- گنج سخن (شاعران بزرگ پارسیگوی و منتخب آثار آنان از رودکی تا بهار)، دکتر ذبیحالله صفا، تهران: ققنوس، چاپ دهم (چهارم ققنوس): 1374.
- لغتنامۀ دهخدا، تالیف: علیاکبر دهخدا، تهران: موسسۀ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم از دورۀ جدید: 1377.
- مجموعه اشعار سیمین بهبهانی، تهران: نگاه، چاپ نهم: 1395