Automoderated users، رباتها، دیوانسالاران، checkuser، مدیران رابط کاربری، moderation، Moderators، پنهانگران، مدیران، userexport، سرویراستار
۴۷٬۰۲۲
ویرایش
Mohammadi3 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mohammadi3 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۵: | خط ۵: | ||
[[پرونده: 14195400-1.jpg | بندانگشتی|تَکچهره ون گوگ]][[پرونده: 14195400.jpg | بندانگشتی|تَکچهره ون گوگ]](یا: پُرْتره) در هنرهای بصری<ref>visual arts </ref>، اثری هنری دربارۀ یک شخص. اغلب در تکچهرهسازی، خلق شباهت شخص منظور است، ولی برخی از تکچهرهها، همچون تکچهرههای [[پیکاسو، پابلو (۱۸۸۱ـ۱۹۷۳)|پیکاسو]]<ref>Picasso </ref>، ممکن است با مدل شباهت ظاهری نداشته باشند. تکچهرهسازی در بسیاری از تمدنهای باستانی دیده میشود؛ لیکن در مغربزمین، نخستینبار در روم باستان در مجسمهها، سکهها، و نشانهایی با تصویر صاحبان قدرت و ثروت تجلّی یافت. تکچهرهسازی همچون اثری مستقل، برای گرامیداشت یا بهمنزلۀ یادگار، از قرن ۱۵م در [[ایتالیا]] و [[هلند]]، و در [[انگلستان]] بهویژه در قرن ۱۸م، رواج یافت. پیش از اختراع عکاسی، در انگلستان و [[فرانسه]] نقاشی ریزنگارانۀ تکچهره بهشکل نقاشی مینیاتوری<ref>miniature painting</ref>، بهویژه در زیورآلات مرسوم بود. نقاشی تکچهره معمولاً سه زاویۀ مختلف را دربر میگیرد: نیمرخ، تمامرخ، و سهرخ. در تصویر نیمرخ، صورت از پهلو دیده میشود. تکچهرۀ نیمرخ از اعصار باستان بر روی سکهها و نشانها بهکار میرفت، و نمای دلخواه نقاشان دورۀ [[رنسانس]]<ref>Renaissance </ref> ایتالیا در قرنهای ۱۴ و ۱۵م بود؛ تابلوی ''جینپور دسته''<ref>''Ginepro d’Este''</ref> (ح ۱۴۴۰م؛ [[لوور]]<ref>Louvre </ref>، [[پاریس، شهر|پاریس]]) اثر [[پیسانلو (ح ۱۳۹۵ـ ح ۱۴۵۵م)|پیسانلّو]]<ref>Pisanello</ref> از آن جمله است. تکچهرۀ تمامرخ، شخص را از روبهرو نشان میدهد؛ در این حالت صورت متقارن است، همچون تابلوی ''تکچهرۀ یک جوان''<ref>''Portrait of a Youth'' </ref> (ح ۱۴۸۵م؛ نگارخانۀ ملی هنر واشینگتن<ref>National Gallery of Art, Washington</ref>) اثر [[لیپی، فیلیپینو (ح ۱۴۵۷م ـ۱۵۰۴)|فیلیپّینو لیپّی]]<ref>Filippino Lippi </ref>. در نمای سهرخ، سر کمی میچرخد، و حاصل تکچهرهای بین نیمرخ و تمامرخ است، همچون تابلوی ''تکچهرۀ مرد جوان''<ref>''A Young man''</ref> (ح ۱۵۲۰ـ۱۵۲۵م؛ [[نگارخانه ملی لندن|نگارخانۀ ملی لندن]]<ref>National Gallery, London </ref>) اثر [[آندرآ دل سارتو|آندرِآ دل سارتو]]<ref>Andrea del Sarto</ref>. | [[پرونده: 14195400-1.jpg | بندانگشتی|تَکچهره ون گوگ]][[پرونده: 14195400.jpg | بندانگشتی|تَکچهره ون گوگ]](یا: پُرْتره) در هنرهای بصری<ref>visual arts </ref>، اثری هنری دربارۀ یک شخص. اغلب در تکچهرهسازی، خلق شباهت شخص منظور است، ولی برخی از تکچهرهها، همچون تکچهرههای [[پیکاسو، پابلو (۱۸۸۱ـ۱۹۷۳)|پیکاسو]]<ref>Picasso </ref>، ممکن است با مدل شباهت ظاهری نداشته باشند. تکچهرهسازی در بسیاری از تمدنهای باستانی دیده میشود؛ لیکن در مغربزمین، نخستینبار در روم باستان در مجسمهها، سکهها، و نشانهایی با تصویر صاحبان قدرت و ثروت تجلّی یافت. تکچهرهسازی همچون اثری مستقل، برای گرامیداشت یا بهمنزلۀ یادگار، از قرن ۱۵م در [[ایتالیا]] و [[هلند]]، و در [[انگلستان]] بهویژه در قرن ۱۸م، رواج یافت. پیش از اختراع عکاسی، در انگلستان و [[فرانسه]] نقاشی ریزنگارانۀ تکچهره بهشکل نقاشی مینیاتوری<ref>miniature painting</ref>، بهویژه در زیورآلات مرسوم بود. نقاشی تکچهره معمولاً سه زاویۀ مختلف را دربر میگیرد: نیمرخ، تمامرخ، و سهرخ. در تصویر نیمرخ، صورت از پهلو دیده میشود. تکچهرۀ نیمرخ از اعصار باستان بر روی سکهها و نشانها بهکار میرفت، و نمای دلخواه نقاشان دورۀ [[رنسانس]]<ref>Renaissance </ref> ایتالیا در قرنهای ۱۴ و ۱۵م بود؛ تابلوی ''جینپور دسته''<ref>''Ginepro d’Este''</ref> (ح ۱۴۴۰م؛ [[لوور]]<ref>Louvre </ref>، [[پاریس، شهر|پاریس]]) اثر [[پیسانلو (ح ۱۳۹۵ـ ح ۱۴۵۵م)|پیسانلّو]]<ref>Pisanello</ref> از آن جمله است. تکچهرۀ تمامرخ، شخص را از روبهرو نشان میدهد؛ در این حالت صورت متقارن است، همچون تابلوی ''تکچهرۀ یک جوان''<ref>''Portrait of a Youth'' </ref> (ح ۱۴۸۵م؛ نگارخانۀ ملی هنر واشینگتن<ref>National Gallery of Art, Washington</ref>) اثر [[لیپی، فیلیپینو (ح ۱۴۵۷م ـ۱۵۰۴)|فیلیپّینو لیپّی]]<ref>Filippino Lippi </ref>. در نمای سهرخ، سر کمی میچرخد، و حاصل تکچهرهای بین نیمرخ و تمامرخ است، همچون تابلوی ''تکچهرۀ مرد جوان''<ref>''A Young man''</ref> (ح ۱۵۲۰ـ۱۵۲۵م؛ [[نگارخانه ملی لندن|نگارخانۀ ملی لندن]]<ref>National Gallery, London </ref>) اثر [[آندرآ دل سارتو|آندرِآ دل سارتو]]<ref>Andrea del Sarto</ref>. | ||
'''تحولات'''. مصریان در قرن ۳م در تکچهرههای مومی که بر روی تابوتِ مومیاییها نقاشی میکردند، به مرتبۀ بالایی از واقعگرایی<ref>realism</ref> دست یافتند. تکچهرهسازی در غرب پس از سقوط امپراتوری روم در قرن ۵م، تقریباً یکسره ازبین رفت تا آنکه در قرن ۱۴م با کشیدن تصاویر سفارشدهندگان و اهداکنندگان، در نقاشیهای دینی احیا گردید. در اوایل قرن ۱۵م، نقاشی رنگروغنی پا به عرصۀ وجود نهاد و دیری نگذشت که رنگ [[تمپرا]]<ref>tempera </ref> را از دور خارج کرد. انعطافپذیری و تابناکی رنگوروغن، خلق تکچهرههای واقعگرایانهتری را ممکن ساخت؛ چنانکه در تابلوی ''مونالیزا''<ref>''Mona Lisa'' </ref> اثر [[داوینچی، لئوناردو|لئوناردو داوینچی]]<ref>Leonardo da Vinci </ref> (ح ۱۵۰۳ـ۱۵۰۶م؛ لوور) مشهود است. به این ترتیب تکچهرهسازی بالیدن آغاز کرد. درپیِ ظهور جنبش اصلاح دینی<ref>Reformation </ref> در اروپای قرن ۱۶، نقاشی دینی از سکه افتاد، و موضوعهای غیردینی اولویت یافتند. بهویژه تکچهرهسازی، از آنجا که نشاندهندۀ منزلت اشخاص بود، از اهمیت خاصّی برخوردار شد. پس از آنکه پادشاهیهای اروپا ثَبات بیشتری یافتند، نقاشان از اعضای ثابت دربارها شدند. در قرنهای ۱۶ و ۱۷، [[هولباین (کهین)، هانس (۱۴۹۷م ـ۱۵۴۳)|هانس هولباینِ کهتر]]<ref>Hans Holbein the Younger </ref>، [[رامبرانت، هارمنس وان راین (۱۶۰۶ـ۱۶۶۹)|رامبرانت]]<ref>Rembrandt </ref>، دیهگو ولاسکز<ref>Diego Velázquez</ref>، پیتر پل روبنس<ref>Peter Paul Rubens </ref>، و [[دایک، آنتونی وان|آنتونی وان دایک]]<ref>Anthony van Dyck</ref> در تکچهرهسازی بهشهرت رسیدند، و [[هیلیارد، نیکلاس (ح ۱۵۴۷ـ۱۶۱۹)|نیکلاس هیلیارد]]<ref>Nicholas Hilliard </ref> و [[اولیور، آیزاک (ح ۱۵۶۵ـ۱۶۱۷)|آیزاک اولیور]]<ref>Isaac Oliver </ref> در تکچهرهسازی ریزنگارانه صاحبنام شدند. در قرن ۱۸م، نقاشی تکچهره در انگلستان با بیشترین اقبال روبهرو شد و نقاشان بسیاری در این کشور ازجمله [[هوگارت، ویلیام (۱۶۹۷ـ۱۷۶۴)|ویلیام هوگارت]]<ref>William Hogarth </ref>، [[گینزبارو، تامس (۱۷۲۷ـ۱۷۸۸)|تامس گِینزبارو]]<ref>Thomas Gainsborough</ref>، [[رینولدز، جاشوا (۱۷۲۳ـ۱۷۹۲)|جاشوا رینولدز]]<ref>Joshua Reynolds </ref>، [[رامنی، جورج (۱۷۳۴ـ۱۸۰۲)|جورج رامنی]]<ref>George Romney </ref>، الن رَمزی<ref>Allan Ramsay </ref>، [[ریبرن، هنری (۱۷۵۶ـ۱۸۲۳)|هنری رِیبرن]]<ref>Henry Raeburn </ref>، و [[لارنس، تامس (۱۷۶۹ـ۱۸۳۰)|تامس لارنس]]<ref>Thomas Lawrence</ref> در این زمینه توفیق پیدا کردند. نمایش اشخاص در گروهبندیهای صمیمانهای موسوم به «مجلس گفتگو<ref>conversation piece</ref>» در این دوره رواج یافت. با اختراع عکاسی در نیمۀ قرن ۱۹، نقاشی تکچهره رو به افول نهاد. اندیشههای نقاشان دربارۀ هنر نقاشی تغییر کرد. آنان تکچهرهسازی واقعگرایانه را وانهادند، و بیشتر به انتقال حالوهوای مدل گرایش یافتند؛ تکچهرههایی که [[سزان، پل (۱۸۳۹ـ۱۹۰۶)|پل سزان]]<ref>Paul Cézanne </ref> پدید آورد، از این جملهاند. با این همه هنرمندانی که سنّت تکچهرهسازی را در قرن ۲۰ زنده نگاه داشتند، عبارتاند از [[سارجنت، جان سینگر (۱۸۵۶ـ۱۹۲۵)|جان سینگر سارجنت]]<ref>John Singer Sargent </ref>، که جامعۀ مرفه ویکتوریایی متأخر<ref>late-Victorian</ref> و ادواردی<ref>Edwardian</ref> را با چیرهدستی بهتصویر کشید، [[جان، اوگوستوس ادوین (۱۸۷۸ـ۱۹۶۱)|اوگوستوس جان]]<ref>Augustus John </ref>، و ویلیام اُرپن<ref>Wiliam Orpen </ref>. نقاشان دیگری ازجمله گراهام سادرلند<ref>Graham Sutherland</ref>، لوتسیان فروید<ref>Lucian Freud </ref>، [[بیکن، فرانسیس (۱۵۶۱ـ۱۶۲۶)|فرانسیس بیکن]]<ref>Francis Bacon</ref>، و [[هاکنی، دیوید | '''تحولات'''. مصریان در قرن ۳م در تکچهرههای مومی که بر روی تابوتِ مومیاییها نقاشی میکردند، به مرتبۀ بالایی از واقعگرایی<ref>realism</ref> دست یافتند. تکچهرهسازی در غرب پس از سقوط امپراتوری روم در قرن ۵م، تقریباً یکسره ازبین رفت تا آنکه در قرن ۱۴م با کشیدن تصاویر سفارشدهندگان و اهداکنندگان، در نقاشیهای دینی احیا گردید. در اوایل قرن ۱۵م، نقاشی رنگروغنی پا به عرصۀ وجود نهاد و دیری نگذشت که رنگ [[تمپرا]]<ref>tempera </ref> را از دور خارج کرد. انعطافپذیری و تابناکی رنگوروغن، خلق تکچهرههای واقعگرایانهتری را ممکن ساخت؛ چنانکه در تابلوی ''مونالیزا''<ref>''Mona Lisa'' </ref> اثر [[داوینچی، لئوناردو|لئوناردو داوینچی]]<ref>Leonardo da Vinci </ref> (ح ۱۵۰۳ـ۱۵۰۶م؛ لوور) مشهود است. به این ترتیب تکچهرهسازی بالیدن آغاز کرد. درپیِ ظهور جنبش اصلاح دینی<ref>Reformation </ref> در اروپای قرن ۱۶، نقاشی دینی از سکه افتاد، و موضوعهای غیردینی اولویت یافتند. بهویژه تکچهرهسازی، از آنجا که نشاندهندۀ منزلت اشخاص بود، از اهمیت خاصّی برخوردار شد. پس از آنکه پادشاهیهای اروپا ثَبات بیشتری یافتند، نقاشان از اعضای ثابت دربارها شدند. در قرنهای ۱۶ و ۱۷، [[هولباین (کهین)، هانس (۱۴۹۷م ـ۱۵۴۳)|هانس هولباینِ کهتر]]<ref>Hans Holbein the Younger </ref>، [[رامبرانت، هارمنس وان راین (۱۶۰۶ـ۱۶۶۹)|رامبرانت]]<ref>Rembrandt </ref>، دیهگو ولاسکز<ref>Diego Velázquez</ref>، پیتر پل روبنس<ref>Peter Paul Rubens </ref>، و [[دایک، آنتونی وان|آنتونی وان دایک]]<ref>Anthony van Dyck</ref> در تکچهرهسازی بهشهرت رسیدند، و [[هیلیارد، نیکلاس (ح ۱۵۴۷ـ۱۶۱۹)|نیکلاس هیلیارد]]<ref>Nicholas Hilliard </ref> و [[اولیور، آیزاک (ح ۱۵۶۵ـ۱۶۱۷)|آیزاک اولیور]]<ref>Isaac Oliver </ref> در تکچهرهسازی ریزنگارانه صاحبنام شدند. در قرن ۱۸م، نقاشی تکچهره در انگلستان با بیشترین اقبال روبهرو شد و نقاشان بسیاری در این کشور ازجمله [[هوگارت، ویلیام (۱۶۹۷ـ۱۷۶۴)|ویلیام هوگارت]]<ref>William Hogarth </ref>، [[گینزبارو، تامس (۱۷۲۷ـ۱۷۸۸)|تامس گِینزبارو]]<ref>Thomas Gainsborough</ref>، [[رینولدز، جاشوا (۱۷۲۳ـ۱۷۹۲)|جاشوا رینولدز]]<ref>Joshua Reynolds </ref>، [[رامنی، جورج (۱۷۳۴ـ۱۸۰۲)|جورج رامنی]]<ref>George Romney </ref>، الن رَمزی<ref>Allan Ramsay </ref>، [[ریبرن، هنری (۱۷۵۶ـ۱۸۲۳)|هنری رِیبرن]]<ref>Henry Raeburn </ref>، و [[لارنس، تامس (۱۷۶۹ـ۱۸۳۰)|تامس لارنس]]<ref>Thomas Lawrence</ref> در این زمینه توفیق پیدا کردند. نمایش اشخاص در گروهبندیهای صمیمانهای موسوم به «مجلس گفتگو<ref>conversation piece</ref>» در این دوره رواج یافت. با اختراع عکاسی در نیمۀ قرن ۱۹، نقاشی تکچهره رو به افول نهاد. اندیشههای نقاشان دربارۀ هنر نقاشی تغییر کرد. آنان تکچهرهسازی واقعگرایانه را وانهادند، و بیشتر به انتقال حالوهوای مدل گرایش یافتند؛ تکچهرههایی که [[سزان، پل (۱۸۳۹ـ۱۹۰۶)|پل سزان]]<ref>Paul Cézanne </ref> پدید آورد، از این جملهاند. با این همه هنرمندانی که سنّت تکچهرهسازی را در قرن ۲۰ زنده نگاه داشتند، عبارتاند از [[سارجنت، جان سینگر (۱۸۵۶ـ۱۹۲۵)|جان سینگر سارجنت]]<ref>John Singer Sargent </ref>، که جامعۀ مرفه ویکتوریایی متأخر<ref>late-Victorian</ref> و ادواردی<ref>Edwardian</ref> را با چیرهدستی بهتصویر کشید، [[جان، اوگوستوس ادوین (۱۸۷۸ـ۱۹۶۱)|اوگوستوس جان]]<ref>Augustus John </ref>، و ویلیام اُرپن<ref>Wiliam Orpen </ref>. نقاشان دیگری ازجمله گراهام سادرلند<ref>Graham Sutherland</ref>، لوتسیان فروید<ref>Lucian Freud </ref>، [[بیکن، فرانسیس (۱۵۶۱ـ۱۶۲۶)|فرانسیس بیکن]]<ref>Francis Bacon</ref>، و [[هاکنی، دیوید|دیوید هاکنی]]<ref>David Hockney</ref>، تکچهرهسازی سنّتی را وانهادند. [[مارک کویین|مارک کوئین]]<ref>Marc Quinn </ref> از هنرمندانی بود که از چهرهسازی متعارف بیشتر فاصله گرفت؛ او در اثری با نام ''خود''<ref>''Self''</ref> (۱۹۹۱؛ مجموعۀ ساعتچی، لندن<ref>Saatchi Collection, London</ref>) سَرِ خودش را با استفاده از خون منجمد خویش ساخت (این اثر اکنون در ویترین یخچالی به تماشا گذاشته میشود). خودنگاری<ref>self-portrait</ref>، یا نقاشی از چهرۀ خود هنرمند، در دورۀ رنسانس شکل گرفت. تا آن زمان نقاش تنها یک تزیینکننده بود، اما از دورۀ رنسانس، منزلت و فردیّت هنرمند بهسرعت جایگاه خود را پیدا کرد. گمان میرود که ''مردی با عمامۀ قرمز''<ref>''Man in a Red Turban''</ref> (ح ۱۴۳۳م؛ نگارخانۀ ملی، لندن) اثر [[آیک، یان وان (ح ۱۳۹۰ـ۱۴۴۱م)|یان وان آیک]]<ref>Jan van Eyck</ref> از نخستین خودنگاریها باشد. از دیگر نمونههای برجسته، تابلوی آلبرشت دورِر<ref>Albrecht Dürer</ref> با نام ''خودنگاری با دستکش''<ref>''Self-portrait with Gloves''</ref> (۱۴۹۳م؛ لوور)، خودنگاری اثر [[رامبرانت، هارمنس وان راین (۱۶۰۶ـ۱۶۶۹)|رامبرانت]] (ح ۱۶۵۹م؛ نگارخانۀ ملی هنر، واشینگتن)، و تابلوی [[ون گوگ، ونسان (۱۸۵۳ـ۱۸۹۰)|ونگوگ]]<ref>van Gogh</ref> با نام ''خودنگاری با گوش زخمبندیشده''<ref>''Self-Portrait with Bandaged Ear''</ref> (۱۸۸۹م؛ نگارخانۀ مؤسسۀ کورتو، لندن<ref>Courtauld Institute Gallery</ref>)، درخور ذکرند. خودنگاری همچنان رواج دارد. | ||
<!--14195400--> | <!--14195400--> | ||
ویرایش