سبک عراقی

از ویکیجو | دانشنامه آزاد پارسی

از دوره‌های شعر فارسی. در تاریخ شعر فارسی دری به مجموعۀ خصوصیاتی اطلاق می‌شود که در آثار بیش‌تر شاعران، از نیمۀ دوم قرن ششم تا اواخر قرن نهم هجری به وجود آمد. حوزۀ رشد و گسترش این سبک (دوره) ری، اصفهان، همدان، فارس و آذربایجان بوده است و از آن‌جا که در اصطلاح جغرافیای تاریخی ایران، نواحی مرکزی و غربی ایران، عراق عجم نامیده می‌شد، این سبک به عراقی معروف شده است. هرچند به طور معمول، شاعران نواحی مرکزی (اصفهان، ری و همدان) و آذربایجان را پیروان سبک عراقی می‌نامند و شاعران این دو ناحیه، به‌خصوص در طول قرن ششم، با یکدیگر مراوده داشتند و بر شیوۀ کار یکدیگر تأثیر گذاشته‌اند، اما سبک شاعران آذربایجان به علت وجود بقایای زبان پهلوی در آن ناحیه و آمیختگی آن با زبان جاری شاعران منطقۀ شروان و ایروان که زبان آذری خوانده می‌شود، تفاوت‌های مختصری با سبک شاعران حوزۀ مرکزی یافته است که نمونۀ بارز آن را در شعر خاقانی شروانی و نظامی گنجوی و فلکی شروانی می‌توان دید. از این رو در تقسیم‌بندی سبک‌ها، گاه برای شاعران آذربایجان سبکی جداگانه قائل شده و آن را «سبک آذربایجانی» نامیده‌اند که درواقع زیرشاخۀ همین سبک عراقی است.

آشناترین تمثال حافظ
تمثال حافظ
تمثال سعدی
تمثال سعدی
تمثال مولانا
تمثال مولانا
تمثال نظامی گنجوی
تمثال نظامی گنجوی


تاریخچه

مقدمات بروز سبک عراقی، از اوایل قرن ششم به وجود آمد. در این دوره به علت انتقال مراکز قدرت، از خراسان به نواحی مرکزی و شمالی ایران و رایج شدن زبان فارسی دری در این نواحی، تغییراتی در زبان و شیوۀ بیان شاعران پدید آمد. این تغییرات در طول قرن ششم به‌تدریج آشکارتر و پس از حملۀ مغول (615ق) در شعر شاعرانی که در اصفهان و شیراز و نواحی غربی ایران می‌زیستند، مشخص‌تر شد. جز برخی شاعران (چون سوزنی سمرقندی و قطران تبریزی) که حلقۀ اتصال بین شعر دورۀ خراسانی با شعر دورۀ عراقی‌اند، اولین نشانه‌های بارز سبک عراقی را می‌توان در دیوان انوری ابیوردی، ظهيرالدين فاریابی، ابوالفرج رونی و سید حسن غزنوی یافت. جمال‌الدین محمد بن عبدالرزاق اصفهانی، پسرش كمال‌الدين اسماعيل، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، سعدی، فخرالدین عراقی، سلمان ساوجی، خواجوی کرمانی، امیرخسرو دهلوی، اوحدی مراغه‌ای، مولانا جلال‌الدین محمد بلخی و حافظ مشخص‌ترین چهره‌های سبک عراقی هستند. واپسین شاعر برجستۀ سبک عراقی را عبدالرحمن جامی می‌دانند.


ویژگی‌های عمدۀ مشترک

در دورۀ عراقی در کنار رویکرد عمده به مضامین عادی و روزمره (چون عشق زمینی، مدح شاهان و امیران و وزیران، شادنوشی و شادخواری و وصف طبیعت و...)، از شعر سنایی غزنوی (که نخستین شاعر صوفی شاخص فارسی‌گوست) نوعی شعر عارفانه شروع به شکل‌گیری کرد که این مفهوم و معنا و گونه با زنجیرۀ عطار نیشابوری و مولانا و حافظ به اوج خود رسید. از میانه‌های این دوره چنان آمیزشی میان شعر عاشقانه و عارفانه صورت گرفت که تأویل بسیاری شعرها حتی با رمزگشایی رمزواره‌های آن‌ها کار طاقت‌فرسایی شد.

مهم‌ترین ویژگی سبک عراقی، زبان آن است که بر اثر آمیختن با زبان و لهجه‌های مرکزی و شمالی ایران و همچنین با زبان عربی که در این مناطق رواج بیش‌تری داشت، تفاوت کلی با زبان شعر سبک خراسانی یافته است. این زبان، برای بیان مفاهیم و مضامین مختلف آمادگی بیش‌تری داشت. علاوه بر این، از قرن هفتم به بعد، زبان شعر با رواج نسبی لغات و اصطلاحات ترکی که نتیجۀ مستقیم حملۀ مغول و سلطۀ آنان بـر ایران است، مشخص می‌شود. وجود تركيبات تازه، از ویژگی‌های زبان سبک عراقی است که در آثار خاقانی شروانی، نظامی گنجوی و خاصه مولوی به فراوانی به آن برمی‌خوریم. از دیگر خصوصیات سبک عراقی، توجه شاعران پیرو این سبک به آوردن مضمون‌ها و افکار و معانی دقیق و باریک است که اغلب حاصل احاطه و تسلطی است که شاعران به علوم و فنون عصر خود داشتند و برای مضمون‌پردازی از آن سود می‌جستند. همین توجه و علاقۀ شاعران به استفاده از معلومات علمی و به کار بردن اصطلاحات علوم و فنون و آیات قرآن و حدیث و اساطیر و افسانه‌های مذهبی، که شعر سبک عراقی را مشخص می‌کند، درک شعر این شاعران را مشکل کرده است؛ به نحوی که برای آگاهی بر معانی و مفاهیم شعر سبک عراقی، شناخت و احاطه بر علوم آن روزگار ضروری است و بر دیوان‌های بسیاری از آنان، شرح‌هایی نوشته شده است که نکات پیچیده و مشکلات آن را شرح و توضیح می‌دهد. شاعران پیرو سبک عراقی، از میان قالب‌های شعری بیش از همه به غزل و مثنوی (به صورت منظومه‌های داستانی) توجه داشتند و در واقع جز اوج زبان شعری و پیدایی بزرگان شعر فارسی در این دوره، شکوه غزل و مثنوی فارسی را در میان آثار شاعران سبک عراقی باید سراغ گرفت. جز شاهنامۀ فردوسی که در دورۀ سبک خراسانی خلق شده، تمام منظومه‌ها و شاهکارهای شعر فارسی مربوط به دورۀ عراقی‌اند؛ از بوستان و غزلیات سعدی گرفته تا مثنوی و دیوان کبیر مولانا تا دیوان حافظ و خمسۀ نظامی.


نمونۀ اشعار

سعدی:

شب فراق که داند که تا سحر چند است

مگر کسی که به زندان عشق دربند است

گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم

کدام سرو به بالای دوست مانند است

پیام من که رساند به یار مهرگسل

که برشکستی و ما را هنوز پیوند است

قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست

به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

که با شکستن پیمان و برگرفتن دل

هنوز دیده به دیدارت آرزومند است

بیا که بر سر کویت بساط چهرهٔ ماست

به جای خاک که در زیر پایت افکندست

خیال روی تو بیخ امید بنشاندست

بلای عشق تو بنیاد صبر برکندست

عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی

به زیر هر خم مویت دلی پراکندست

اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی

گمان برند که پیراهنت گل‌آکند است

ز دست رفته نه تنها منم در این سودا

چه دست‌ها که ز دست تو بر خداوند است

فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست

بیا و بر دل من بین که کوه الوند است

ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق

گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است


مولوی:

شعر من نان مصر را ماند

شب بر او بگذرد نتانی خورد

آن زمانش بخور که تازه بود

پیش از آنک بر او نشیند گرد

گرمسیر ضمیر جای وی است

می‌بمیرد در این جهان از برد

همچو ماهی دمی به خشک طپید

ساعتی دیگرش ببینی سرد

ور خوری بر خیال تازگی‌اش

بس خیالات نقش باید کرد

آنچ نوشی خیال تو باشد

نبود گفتن کهن ای مرد


حافظ:
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون

روی سوی خانهٔ خَمّار دارد پیر ما

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم

کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد

زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی؟

آه آتشناک و سوز سینهٔ شبگیر ما

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش

رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما