آلمانی، هنر
آلمانی، هنر (German art)
نقاشی و مجسمهسازی در بخش آلمانیِ شمال اروپا از قرن ۸م تا زمان حاضر. هنر آلمان سه کشور آلمان، اتریش، و سوئیس را دربر میگیرد. شیوۀ گوتیک[۱] در آلمان، در گنجینهای از کندهکاریهای چوبی و نقاشیهای کلیسایی تجلی مییابد؛ این هنر نخست از هلند و سپس از رنسانس[۲] ایتالیایی متأثر بود، که نمونههای شاخص آن در آثار نقاشانی همچون آلبرشت دورِر و هانس هولباین نمایاناند. گرچه دورههای باروک[۳] و نئوکلاسیک[۴] در آلمان هم اعتبار یافتند، نمایندۀ بلندپایه و شایستهای ندارند؛ نهضت رُمانتیسم[۵] موجد طبیعت عارفانهای در آثار کاسپار داوید فریدریش گردید. اکسپرسیونیسم[۶] به منزلۀ جنبشی سراسر آلمانی در قرن ۲۰ آغاز شد. مکتب دادا[۷] در سوئیس پا گرفت. مدرسۀ هنر و طراحی باوهاوس در سراسر جهان تأثیر نهاد. آثار چندرسانهای[۸] یوزف بویس[۹] در ارتباط با دوران جنگ، نمونهای از هنر دوران کنونی آلمان است.
دورۀ اوتونی[۱۰]. بسیاری از دستساختههای پیشتاریخی بین سالهای ۹۵۰، ۱۰۵۰م در نواحی مختلف آلمان کشف شده، و گنجینهای از هنر سلتی[۱۱] برجا مانده است؛ لیکن در دورۀ اوتونی بود که شیوۀ خاص هنر ملی شکل گرفت. این شیوه از هنرهای پیش از خود، هنر کارولنژی[۱۲] و بیزانس[۱۳] مایه گرفت، لیکن قابلیتهای خاص خود را یافت.
قرون وسطا (قرنهای ۱۲ و ۱۳م). در قرن ۱۲م، فعالیت هنریِ چندانی به وقوع نپیوست، هرچند کندهکاری صخرهایِ خاکسپاری[۱۴] مسیح در اکسترنشتاین[۱۵]، نزدیک دِتمولد[۱۶] (۱۲۱۵م)، دستاوردی فوقالعاده بهشمار میآید. در آغاز قرن ۱۳م، شیوۀ گوتیک فرانسه به آلمان آمد. مهمترین یادمانهای این شیوه، مجموعه پیکرههایی است (متعلق به ۱۲۳۰ و ۱۲۵۰م) که کلیساهای جامع فرایبورگ[۱۷]، بامبرگ[۱۸]، ناومبورگ[۱۹]، استراسبورگ[۲۰]، پادِربورن[۲۱]، و مونستر[۲۲] را مزین کردهاند. سوار بامبرگ[۲۳] در کلیسای جامع بامبرگ (اواخر قرن ۱۳م)، پیکرهای است سوار بر اسب و بدون تکیهگاه[۲۴] که از بدیعترین مجسمههای این دوره بهشمار میآید. در طول قرن ۱۴م بود که نقاشی به شیوۀ گوتیک بینالمللی[۲۵] شکوفا شد. این شیوۀ فاخر و درباری در بیشتر کشورهای اروپایی رواج یافت، ولی از آغاز قرن ۱۵م گونههای متمایز و محلی آن به وسیلۀ هنرمندان آلمانی شکل گرفت؛ این هنرمندان عبارتاند از برترام فون میندن[۲۶] (ح ۱۳۴۵ـ۱۴۱۵م) و کنراد فون زوست[۲۷] (ح ۱۳۷۸ـ۱۴۱۵م) در وستفالی[۲۸]؛ اشتفان لوخنر[۲۹] در کلن[۳۰]؛ و مایستر فرانکه[۳۱] در هامبورگ. نسل دوم نقاشان قرن ۱۵م، نقاشانی همچون هانس پلیدنورف[۳۲] (ح ۱۴۲۰ـ۱۴۷۲م)، میکائیل ولگموت[۳۳] (ح ۱۴۳۴ـ۱۵۱۹) در نورنبرگ[۳۴]، لوکاس موزِر[۳۵] (ح ۱۴۳۰م فعالیت هنری داشت)، و هولباین مهتر[۳۶] در اسوابیا[۳۷]، هانس مولتشر[۳۸] (ح ۱۴۰۰ـ۱۴۶۷م) در اولم[۳۹]، میخائیل پاخر[۴۰] (ح ۱۴۳۵ـ۱۴۹۸م) در باواریا، کنراد لایب[۴۱] (فعال از ۱۴۴۰ تا ۱۴۶۰م) در اتریش، کنراد ویتس[۴۲] در سوئیس، و مارتین شونگاوئر[۴۳] در آلزاس[۴۴]، که از هنر فلاندر[۴۵]، بورگونی[۴۶] و رنسانس بسیار تأثیر پذیرفتند.
رنسانس قرن ۱۶م. اوج شکوفایی آن در ۳۰سالۀ آغازین قرن بود. این دوره شاهد کشمکش سنتهای ریشهدار قرون وسطایی آلمان، برای همسازی با اندیشههای برگرفته از رنسانس ایتالیایی بود، که دستاوردهای سترگی را در هنر آلمان بهبار آورد. فایت اِشئوس[۴۷] و پتر فیشر مهتر[۴۸] (ح ۱۴۶۰ـ۱۵۲۹م) هر دو از شهر نورنبرگ؛ و تیلمان ریمیشنایدر[۴۹] از ورتسبورگ[۵۰]، مجسمهسازان سرآمدی بودند که جامهپردازی تصنعی و زاویهدارِ برگرفته از گوتیک را، با پرداخت بسیار آزادانۀ حرکات اندام و واقعنمایی[۵۱] حالات درآمیختند. فیشر پیکرههای مفرغینی[۵۲] را بر آرامگاه امپراتور ماکسیمیلیان[۵۳] در اینسبروک[۵۴] ساخت (۱۵۱۳). در میان نقاشان، ماتیاس گرونوالد[۵۵] هنرمندی بود که نیروی عاطفی را بسیار پرتوان بیان میکرد. بینش اصالتاً قرون وسطایی او دربرابر رنسانس، نفوذناپذیر ماند. با اینحال بزرگترین شخصیت هنری آلمان در این دوران، آلبرشت دورِر از شهر نورِمبرگ، کوشید تا دو شیوۀ آلمانی و ایتالیایی را درهم آمیزد. دورر دو بار به ونیز رفت و از هنر رنسانس آن شهر قویاً تأثیر گرفت، تأثیری که به نقاشیهای او منحصر میگردد. هنرمندان برجستۀ معاصر با دورر، عبارت بودند از هانس هولباین، هانس بالدونگ گرین[۵۶]، آلبرشت آلتدورفر[۵۷]، که از نخستین منظرهپردازان آلمان شناخته شده است. لوکاس کراناخ مهتر[۵۸]، نقاش تکچهره و صحنههای اساطیری، با هنرش روحیۀ سالهای آغازین قرن ۱۶ را تا میانۀ آن قرن پی گرفت. از دهۀ ۱۵۳۰ به بعد، با شروع نهضت اصلاح دینی[۵۹] فعالیتهای هنری به شدت افول کرد.
قرن ۱۷. در آغاز قرن ۱۷، تنها یک شخصیت هنریِ برجسته، با نام آدام الِسهایمر[۶۰] ظهور کرد که در تکامل منظرهپردازی بسیار مؤثر بود. لیکن جنگهای سیساله[۶۱] (۱۶۱۸ـ۱۶۴۸) تقریباً هرگونه جنبش هنری را متوقف ساخت، و هنر در نیمۀ دوم قرن ۱۷ به هنر درباری منحصر شد که بر الگوهای وارداتی باروک مبتنی بود و هیچگونه ارتباطی با میراثهای پیشین خود نداشت. تنها در پایان قرن ۱۷، معمار و مجسمهساز برجستهای با نام آندرآس اشلوتِر[۶۲] (۱۶۶۲ـ۱۷۱۴) در آلمان درخشش یافت، که قسمتی از اشلوس[۶۳] (قصر) را در برلین ساخت و پیکرۀ سوار بر اسب فردریک ویلهلم[۶۴]، فرمانروای ایالت براندنبورگ[۶۵]، را اجرا کرد.
باروک قرن ۱۸. در نیمۀ اول قرن ۱۸ نوع تکاملیافتهای از شیوۀ باروک در آلمان جنوبی پا گرفت؛ این شیوه تلفیقی بود از معماری، مجسمهسازی، و نقاشی که جلوههای نمایشی نظرگیری داشت. گرچه خاستگاه این شیوه را باید در ایتالیا جست، سهم مهم و اصیل آلمان در جنبش باروک، با این شیوه بازتاب مییابد. در قرن ۱۸، نقاشیِ نظرگیری که بومیِ آلمان باشد، عرضه نشد. مهمترین نقاشی که در نیمۀ اول آن قرن در آلمان فعالیت هنری داشت، آنتوان پن[۶۶] (۱۶۸۳ـ۱۷۵۷)، نقاش فرانسوی، بود. جووانی تیهپولو[۶۷]، نقاش برجستۀ ونیزی[۶۸]، در میانۀ قرن ۱۸ چند سالی در ورتسبورگ آلمان کار کرد. در پایان قرن ۱۸ شیوه نئوکلاسیسیسم شکوفا گردید، که آلمان آن را با آغوش باز پذیرفت، و حتی محبوبیت آن تا میانۀ قرن ۱۹ برجا ماند. آنتون رافائل منگس[۶۹] نقاش سرآمد آن مکتب بود که سالها در ایتالیا بهسر برد، و شیوۀ خویش را براساس آثار نقاشان رنسانس متعالی[۷۰] پایهریزی کرد. یوهان وینکلمان[۷۱] مورخ و نظریهپرداز نئوکلاسیسیسم، و گوتفرید شادو[۷۲] (۱۷۶۴ـ۱۸۵۰) برجستهترینِ مجسمهساز این سبک بودند.
قرن ۱۹. در قرن ۱۹ به موازات نئوکلاسیسیسم نهضت رمانتیسم در نقاشی پا گرفت. در رأس این نهضت، گروهی از نقاشان با نام ناصریان[۷۳] قرار داشتند که در رم فعال بودند و به لحاظ هدف و شیوه بر گروه انگلیسیِ احیاگران هنر پیشارافائلی[۷۴] پیشی گرفتند. فریدریش اووِربک[۷۵] (۱۷۸۹ـ۱۸۶۹) نقاش پیشگام گروه بود. فیلیپ اُتو رونگه[۷۶] نیز مسیر مشابهی را درپیش گرفت. کاسپار داوید فریدریش، نقاش منظرهپرداز، با آثار خود که اندوهبار و آکنده از احساسات دینیاند، بیش از دیگران رمانتیک شمرده میشود. لودویگ ریشتر[۷۷] (۱۸۰۳ـ۱۸۸۴)، موریتس فون اشویند[۷۸] (۱۸۰۴ـ۱۸۷۱)، آلفرد رتل[۷۹] (۱۸۱۶ـ۱۸۵۹) و چندی بعد آرنولد بوکلین[۸۰]، نقاش سوئیسی، شیوۀ رمانتیسم را تا نسل بعد ادامه دادند. شیوۀ واقعگرایی، مبنای نقاشیهای آدولف فون مِنتسل[۸۱] (۱۸۱۵ـ۱۹۰۵) و ویلهلم لایبل[۸۲] (۱۸۴۴ـ۱۹۰۰) قرار گرفت؛ و امپرسیونیسم[۸۳] در آثار ماکس لیبرمان[۸۴] (۱۸۴۷ـ۱۹۳۵) لوویس کورینت[۸۵] (۱۸۵۸ـ۱۹۲۵) تجلّی یافت؛ و پاولا مودِرزون ـ بِکِر[۸۶] (۱۸۷۶ـ۱۹۰۷) از پستامپرسیونیست[۸۷]ها تأثیر گرفت، سبک هنری این نقاشِ زن، او را در ردیف پیشگامان اکسپرسیونیسم قرار داد.
قرن ۲۰. در اوایل قرن ۲۰، اکسپرسیونیسم بر عرصۀ هنری آلمان سلطه یافت؛ دو گروه عمده به این شیوه نقاشی میکردند: گروه پل[۸۸] که در ۱۹۰۵ در درسدن[۸۹] برپا شد، و نقاشانی همچون ارنست کیرشنر[۹۰]، امیل نولده[۹۱]، کارل اشمیت ـ روتلوف[۹۲]، و اریش هِکِل[۹۳] از اعضای آن بودند؛ و گروه سوار آبی[۹۴] که در ۱۹۱۱ در مونیخ تأسیس شد، و نقاشانی همچون اوگوست ماکه[۹۵]، گابریله مونتر[۹۶]۵ و دو نقاش روس، واسیلی کاندینسکی[۹۷] و آلکسی فون یاولنسکی[۹۸] را دربر میگرفت. دیگر اکسپرسیونیستها عبارت بودند از ارنست بارلاخ[۹۹] مجسمهساز؛ کته کولویتس[۱۰۰] گرافیست، اسکار کوکوشکا[۱۰۱]، نقاش اتریشی؛ و پل کله[۱۰۲]، نقاش و گرافیست سوئیسی. مکتب دادا که واکنشی بود در برابر جنگ جهانی اول، در ۱۹۱۶ در زوریخ شکل گرفت. سنّتشکنیِ آشوبگرانۀ این مکتب، نقاشانی همچون گئورگ گروس[۱۰۳]، کورت اشویترس[۱۰۴] و ماکس ارنست[۱۰۵] را فراخواند. جنبش نوعینیت[۱۰۶] نیز واکنشی بود در برابر فجایع جنگ، که انتقادات تند اجتماعی آن، در آثار نقاشانی همچون گئورگ گروس، ماکس بکمان[۱۰۷] و اوتو دیکس[۱۰۸] بازتاب دارد. در سوی دیگر امکانات ساختاری و اجتماعی هنر مدرن در مدرسۀ هنری باوهاوس پرورش یافت. پس از آنکه نازیها این جنبشها را با عنوان «هنر فاسد[۱۰۹]» محکوم کردند، گروههای هنری آلمان بهسوی اروپا و امریکا پراکنده شدند. پس از جنگ جهانی دوم بسیاری از هنرمندان آلمانی کوشیدند تا لطمههای وارد شده بر تاریخ هنر معاصر کشورشان را ترمیم کنند. نخستین هنرمندی که در این راه شهرتی جهانی کسب کرد، یوزف بویس بود که بهطور فزایندهای به هنر اجرا[۱۱۰] گرایید. هنرمند دیگری که بسیار شهرت یافت، آنسلم کیفر[۱۱۱] بود. یورک ایمندورف[۱۱۲] (۱۹۴۵ـ ) و گئورک بازلیتس[۱۱۳] (۱۹۳۸ـ ) به احیای نقاشی شکلنما[۱۱۴] رو آوردند، و سبک آنان نئواکسپرسیونیسم[۱۱۵] عنوان گرفت؛ این شیوه تلفیقی است از رنگها و فرمهای پویا و نحوۀ قلمموکاری نقاشان گروه پل، که طنز تلخ خاص پس از جنگ را نیز بازمیتابد.
- ↑ Gothic
- ↑ Renaissance
- ↑ baroque
- ↑ neoclassical
- ↑ Romanticism
- ↑ expressionism
- ↑ Dada
- ↑ multimedia
- ↑ Joseph Beuys
- ↑ Ottonian
- ↑ Celtic
- ↑ Carolingian
- ↑ Byzantine
- ↑ The Deposition
- ↑ Externsteine
- ↑ Detmold
- ↑ Freiburg
- ↑ Bamberg
- ↑ Naumburg
- ↑ Strasbourg
- ↑ Paderborn
- ↑ Münster
- ↑ Bamberg Rider
- ↑ free-standing
- ↑ International Gothic
- ↑ Bertram von Minden
- ↑ Konrad von Soest
- ↑ Westphalia
- ↑ Stephan Lochner
- ↑ Cologne
- ↑ Meister Franke
- ↑ Hans Pleydenwurff
- ↑ Michael Wolgemut
- ↑ Nuremberg
- ↑ Lucas Moser
- ↑ Holbein the Elder
- ↑ Swabia
- ↑ Hans Multscher
- ↑ Ulm
- ↑ Michael Pacher
- ↑ Konrad Laib
- ↑ Konrad Witz
- ↑ Martin Schongauer
- ↑ Alsace
- ↑ Flandre
- ↑ Burgundy
- ↑ Veit Stoss
- ↑ Peter Vischer the Elder
- ↑ Tilman Riemenschneider
- ↑ Würzburg
- ↑ naturalism
- ↑ bronze
- ↑ Emperor Maximilian
- ↑ Innsbruck
- ↑ Matthias Grünewald
- ↑ Hans Baldung Grien
- ↑ Albrecht Altdorfer
- ↑ Lucas Cranach the Elder
- ↑ Reformation
- ↑ Adam Elsheimer
- ↑ Thirty Years’ war
- ↑ Andreas Schluter
- ↑ Schloss
- ↑ Frederick William
- ↑ Brandenburg
- ↑ Antoine Pesne
- ↑ Giovanni Tiepolo
- ↑ Venetian
- ↑ Anton Raphael Mengs
- ↑ High Renaissance
- ↑ Johann Winckelmann
- ↑ Gottfried Schadow
- ↑ Nazarenes
- ↑ Pre-Raphaelite Brotherhood
- ↑ Friedrich Overbeck
- ↑ Philip Otto Runge
- ↑ Ludwig Richter
- ↑ Moritz von Schwind
- ↑ Alfred Rethel
- ↑ Arnold Böcklin
- ↑ Adolf von Menzel
- ↑ Wilhelm Leibl
- ↑ Impressionism
- ↑ Max Liebermann
- ↑ Lovis Corinth
- ↑ Paula Modersohn-Becker
- ↑ post-Impressionism
- ↑ Die Brücke
- ↑ Dresden
- ↑ Ernst Kirchner
- ↑ Emil Nolde
- ↑ Karl Schmidt-Rottluff
- ↑ Erich Heckel
- ↑ die Blaue Reiter
- ↑ August Macke
- ↑ Gabriele Münter
- ↑ Wassily Kandinsky
- ↑ Alexei von Jawlensky
- ↑ Ernst Barlach
- ↑ Kathe Kollwitz
- ↑ Oskar Kokoschka
- ↑ Paul Klee
- ↑ George Grosz
- ↑ Kurt Schwitters
- ↑ Max Ernst
- ↑ Neue Sachlichkeit/New Objectivity
- ↑ Max Beckmann
- ↑ Otto Dix
- ↑ Degenerate art
- ↑ performance art
- ↑ Anselm Kiefer
- ↑ Jorg Immendorf
- ↑ Georg Baselitz
- ↑ figurative
- ↑ neo-expressionism